نامه به
سازمان حقوق بشر کردستان
جهانگيربادوزاده، زندانی
در زندان اروميه
جمعه ٣٠
ارديبهشت ١٣٨۴ – ٢٠ مه ٢٠٠۵
با عرض سلام و
تبريک به شما دست اندرکاران سازمان حقوق بشر کردستان , تشکيل
سازمان حقوق بشر کردستان را به شما فعالان آن و به خلق کرد
صميمانه تبريک ميگويم و تشکيل چنين نهادی برای احقاق حقوق
مشروع و انسانی خلق کرد و جامعه ايران را مهم ارزيابی کرده و
بسيار خوشحال شدم. ...
امروز تشکيل اين نهاد در چنين برهه زمانی و مکانی راهگشای
پيشرفتهای دمکراتيک در کردستان و منطقه بوده و صفحه تازهای
در فعاليت خلق ما باز ميکند. هدف من از نوشتن اين نامه، هم
تبريک گفتن به شما و خلق کرد و هم مطرح کردن وضعيت خودم
ميباشد که در زندان مرکزی اروميه، هر لحظه منتظر چوبه دار
ميباشم و اين مورد در چهارچوب برنامههای سازمان شما قرار می
گيرد .
اينجانب جهانگير بادوزاده معروف به ( هوشنگ احمد شکاک )
فرزند احمد و ساکن مهاباد هستم. در سال 1380 به جرم حمل
اسلحه به 10 سال حبس متهم گرديده و در زندان مهاباد بودم
که موفق به فرار شدم و به عراق رفتم. در سال 82 به ايران
آمده و ميخواستم از مرز رد شده و از طريق ترکيه به اروپا
بروم و تمام خانوادهام را نيز ميخواستم با خودم ببرم . ليکن
در اروميه دستگير شدم. در دادگاه انقلاب اروميه (شعبه چهار
) از تمام اتهامات وارده در مورد قتل، درگيری با مامورين و
سرقت مسلحانه تبرئه شده، تنها به خاطر اسلحه (آنهم حمل
اسلحه) به 3 سال زندان محکوم گرديدم که دادنامههايم نيز
موجود است. ولی در دادگاه مهاباد و از طرف اطلاعات پرونده
سازيهای زيادی انجام شده و در نتيجه بر حکم اعدام محکوم شدم
! البته جالب است که اين حکم صادر شده، قصاص هم نيست، بلکه
اعدام دولتی است. در سال 81 که من در عراق بودم، در پيرانشهر
قتلی رخ داده و يک نفر به قتل ميرسد. آسايش "هولير" هم حضور
من را در عراق به هنگام وقوع قتل تاييد ميکند. مدت 45 روز
تمام در اطلاعات زير شديدترين شکنجهها بوده و دندان و انگشتم
را شکستند، ولی به چنين قتلی اعتراف نکردم، زيرا نه چنين
کاری را انجام دادهام و نه آن موقع در ايران بودهام .
جالبتر اينکه اعضای خانواده مقتول هم مجرم نبودن من را تصديق
ميکردند، ولی پس از چهار جلسه، در جلسه نهايی به تحريک
اطلاعات مهاباد و از ترس بسته شدن پرونده مجبور به سوگند
خوردن مبنی بر قاتل بودن من شدند. هر چند قبل از سوگند خوردن
هم ميگفتند، ما شاهد قتل نبوده و تنها بر شنيدهها و شايعهها
تکيه ميکنيم!
يکی از مامورين بدرقه زندان مهاباد به اسم سروان سيد جلال
آماده، در جلسه دادگاهی من در مهاباد حضور داشت و از روند
دادگاهی من با خبر است. بعد از اين پرونده، چندين پرونده
ديگر نيز در مورد سرقت مسلحانه در مهاباد [ دو فقره ] برايم
درست کردند. من در دهه 1360 به مدت چند سال پيشمرگ حزب
دمکرات بودم، ولی بعد از آنجا بيرون آمدم. تمام لجبازی و حکم و
پرونده سازيها تنها با خاطر همين مساله است و ميخواهند
پرونده سياسی ام را تحريف کرده و به اين شيوه انتقام
بگيرند! حتی در هنگام شکنجه هم مامورين اطلاعات آشکارا
ميگفتند؛ "در فلان عمليات انقدر پاسدار شهيد کردهای و ... حتی
اگر اعتراف هم نکنی و چيزی در مورد تو اثبات نشود، باز هم حکم
اعدام را صادر خواهيم کرد." من در زندان با اعضای پژاک به سر
ميبرم و دخترم نيز به نام گلچين که به پژاک گرايش داشت
ميخواست به آنان بپيوندد اما متاسفانه شرايطی برايش ايجاد
کردند که نميتوانم بازگوييش کنم و دخترم در يک اقدام انتحاری
در تاريخ 4 نوامبر 2004 دست به خودکشی زده و خود را به آتش
کشيد. اين در حالی بود که از يک طرف من در زندان بودم و از
سوی ديگر خانوادهام تحت فشار بوده و در فلاکت به سر
ميبردند! تراژدی زندگی ما با چه زبانی قابل بيان است با چه
زبانی ؟!
اينجانب دارای کارت سازمان ملل و کارت اقامت در عراق هستم و
سياسی بودن من آشکار است. در کل روند بازجويي، دادگاهي، اتهام
و صدور حکم اينجانب همهاش غير قانونی بوده و به صراحت نقض
حقوق بشر هم در آن ديده ميشود. اطلاعات استان تنها منتظرند
که حداقل بار اول حکم من در ديوان عالی تاييد شود که فورآ
نيز حکم را به اجرا درآوردند . خانواده اينجانب هم در مهاباد
ساکنند، ميتوانيد دادنامهها، اوضاع پروندهی من، کارت سازمان
ملل و اقامت عراق و عضويت سابق در حزب دمکرات را بررسی کنيد.
ميدانم که کارهای عملی زيادی در حيطه کارهای شما انجام
نميگيرد، ولی بررسی موضوع و ثبت آن به عنوان نقض حقوق بشر و
مطرح کردن آن گام مهمی است. تمام پرونده سازيها و حکم صادره
تنها به خاطر کرد بودن و عضويت سابقم در حزب دمکرات ميباشد.
اميدوارم که در چهارچوب برنامههای خودتان اقدامات لازمه را
به انجام برسانيد، به غير از اين از چنين سازمانها و
فعاليتهايی هيچ انتظار ديگری ندارم .
با نهايت تشکر و احترام
جهانگير بادوزاده
زندان مرکزی اروميه