[ 6.01.2005 ] جبهه خلق ها در ايران: زمينه ها و کارکرد ها • ايران کشوري است با تنوع گسترده ملي. گذشته از مليت هايي که به شکل پراکنده و به صورت اقليت هايي در ميان بخش هاي ديگر اهالي به سر مي برند، حداقل شش مليت با سرزمين و محدوده جغرافيايي مشخص خود در اين کشور زندگي مي کنند. • وجود ستم ملي در ايران تنها در خدمت تحکيم استبداد و ديکتاتوري است، مناسبات بين خلق هاي گوناگون ايران را در عوض تخريب مي کند و حل آن بدون شک در خدمت دموکراتيزه کردن کشور و ايجاد فضاي تفاهم و دوستي مردم سراسر کشور و تحکيم پيوندهاي بين اين مليت ها است. عبدالله مهتدي
شنبه ١۷ بهمن ١٣٨٣ – ۵ فوريه ٢٠٠۵ يکي از مسائلي که کنگره دهم کومه¬له (برگزار شده در مرداد ماه امسال) مورد اشاره قرار داد، بحث "جبهه خلق¬هاي ايران" بود. اين موضوع هم در گزارش کميته مرکزي به اين کنگره و هم در مبحث بررسي اوضاع سياسي و به¬ميان کشيده و تأييد شد. کومه¬له قبلا از ضرورت ايجاد يک جبهه دموکراسي¬خواه ايراني، که ما آن را به¬نام "اتحاد براي دموکراسي" خوانده¬ايم، و نيز يک جبهه کردستاني در ايران به¬کرات صحبت کرده و ما در اينجا لزومي به تکرار و توضيح آن¬ها نمي¬بينيم، بلکه مي¬خواهيم در مورد ايده جبهه خلق¬ها که طرح آن از طرف کومه¬له تازگي دارد کمي توضيح بدهيم. ايران کشوري است با تنوع گسترده ملي. گذشته از مليت¬هايي که به¬شکل پراکنده و به¬صورت اقليت¬هايي در ميان بخش¬هاي ديگر اهالي به¬سر مي¬برند، حداقل شش مليت با سرزمين و محدوده جغرافيايي مشخص خود در اين کشور زندگي مي¬کنند. مي¬گويم حداقل شش مليت، چرا که به¬غير از کردها، آذربايجاني¬ها، فارس¬ها، ترکمن¬ها، عرب¬ها و بلوچ¬ها، عده¬اي بر اين نظرند که لرها و گيلک¬ها را نيز بايد يک مليت به¬حساب آورد. اما اين موضوع در اين مرحله تأثيري بر بحث ما دائر بر لزوم و مطلوبيت يک جبهه خلق¬ها ندارد و اگر هم داشته باشد تنها مي¬تواند در جهت تأييد آن باشد. شايد گفته شود وجود مليت¬هاي گوناگون در ايران به¬خودي خود به¬معناي لزوم تشکيل يک جبهه از اين مليت¬ها يا خلق¬ها نيست. همين طور است، اما مسأله از اينجا آغاز مي¬شود که اين مليت¬ها، جز فارس¬زبان¬ها، همگي از تبعيض¬ها و محروميت¬هاي سياسي، فرهنگي، اداري، و در بسياري موارد اقتصادي خاصي رنج مي¬برند که در يک اصطلاح کوتاه "ستم ملي" ناميده شده است. توجه داشته باشيم که بحث اين نيست که فقط خلق¬هاي خاصي در ايران تحت ستم بوده و بقيه بي¬مشکلند، بحث اين نيست که ستم ملي تنها مشکل اجتماعي و سياسي ايران و سرچشمه همه مصائب ايران است و با حل آن ايران بهشت مي¬شود. خير، هيچ کدام از اين¬ها از بحث ما نتيجه نمي¬شود. ستم¬هاي اجتماعي بسيار اساسي و پايه¬اي در ايران بوده و هست که ربط و يا حداقل ربط مستقيمي با مسأله ملي ندارد و کرد و ترک و فارس نمي¬شناسد. کارگران ايران از هر مليت و زباني تحت استثمار هستند، فقر و بيکاري همگاني است، ستمکشي زنان پديده شاملي است، استبداد سياسي و بي¬حقوقي در سرتاسر ايران بيداد مي¬کند، کودکان در همه ايران بي¬حقوق و بي¬پناهند، فساد و ارتشاء مأموران ريز و درشت حکومت سراسر جامعه ايران را فراگرفته است، حاکميت جمهوري اسلامي عليه همه مردم ايران و غارتگر همه است و بسياري ديگر از اين قبيل. بنابراين بحث به¬هيج¬وجه اين نيست که گويا کساني که وجود ستم ملي در ايران را احساس مي¬کنند و عليه آن مي¬رزمند، براين باورند که ايران براي فارس¬ها بهشت برين است و فقط اين ملت¬هاي تحت ستم هستند که از استبداد و تبعيض و ستم مي¬نالند. خير، بحث اين است که علاوه بر همه استثمارها، ستم¬ها و بي¬عدالتي¬هاي حاکم بر جامعه ايران، ستم ملي نيز بار سنگين ديگري است که زندگي را بيش از پيش سخت و تلخ مي¬کند. شرح اين تبعيض¬ها و محروميت¬ها را در اينجا لازم نمي¬دانيم و فکر مي¬کنيم که اين مسائل دست¬کم براي عناصر آگاه شناخته شده است. کافي است فقط به¬عنوان نمونه يادآوري کنيم که هيچ يک از اين خلق¬ها داراي آموزش و پرورش به زبان مادري خود نيستند. وجود ستم ملي در ايران تنها در خدمت تحکيم استبداد و ديکتاتوري است، مناسبات بين خلق¬هاي گوناگون ايران را در عوض تخريب مي¬کند و حل آن بدون شک در خدمت دموکراتيزه کردن کشور و ايجاد فضاي تفاهم و دوستي مردم سراسر کشور و تحکيم پيوندهاي بين اين مليت¬ها است. به¬اين ترتيب خلق¬هاي تحت ستم در ايران، ضمن اينکه هرکدام داراي خود_ويژگي¬هاي تاريخي و سياسي و فرهنگي مخصوص به¬خود مي¬باشد، از اين درد مشترک رنج مي¬برند. اما مسأله حتي به¬وجود ستم مشترک، رنج بردن از درد مشترک و داشتن مسأله مشترک نيز محدود نمي¬شود. به¬اعتقاد ما در آينده نه¬چندان دور مي¬توان از جنبش¬هاي مشترک يا مشابه نيز صحبت کرد. با انقلاب گذشته ايران در سال 1357 و فضاي زودگذر دموکراسي در آن دوره جنبش خلق¬ها به¬ظهور رسيد، اما جز در مورد کردها از تداوم و گستردگي و قدرت مقاومت طولاني برخوردار نشد. ترکمن¬صحرا و عرب¬هاي خوزستان به¬خون کشيده شدند و ديگر خلق¬ها در مراحل آغازين کار قرار داشتند. ما براين باوريم که در تحولات بعدي ايران اين وضع تکرار نخواهد نشد و مسأله مليت¬ها و يا خلق¬ها به يکي از مهمترين مسائل اجتماعي کشور تبديل خواهد شد. اشتباه نشود، تحولات سياسي و تغيير رژيم¬ها نيست که مسأله ملي را در ايران خلق خواهد کرد. مسأله ملي در ايران مخلوق ستم ملي، مخلوق تبعيض و بي¬حقوقي سيستماتيک و نهادينه و محصول نظام سياسي استبدادي و غيردموکراتيک حاکم بر کشور در تمام قرن گذشته است. تحولات سياسي، تنها فرصت بروز و سرباز کردن اين معضل مزمن را فراهم مي¬کنند. باري، واقعيت کثيرالملله بودن ايران، همراه با حضور سنگين ستم و تبعيضات ملي در ايران بدون هيچ ترديدي راه را براي جنبش¬هاي ملي، جنبش خلق¬هاي تحت ستم، در ايران آتي باز خواهد کرد. هر تلاشي براي پيشگيري از اين جنبش¬ها از پيش محکوم به شکست است. بيش از اين نمي¬توان خلق¬هاي ايران را پشت دروازه تاريخ و پيشرفت و فرهنگ نگاه داشت. گزينه انکار، ناديده گرفتن، تحريف کردن، سرپوش گذاشتن و سرکوب کردن در رابطه با اين ملت¬هاي ساکن ايران امتحان خود را داده و شکست خورده است. تکرار آن¬ها در آينده ناموفق¬تر و فاجعه¬بارتر خواهد بود. گفتيم که کنگره دهم کومه¬له پيشنهاد ايجاد "جبهه خلق¬هاي ايران" را به¬ميان کشيده است. در توضيح زمينه¬هاي واقعي اين طرح و کارکردهاي آن از چندمليتي بودن ايران صحبت کرديم و گفتيم که اين واقعيت، توأم با ستم و تبعيضات ملي حاکم بر کشور، زمينه را براي بروز جنبش¬هاي ملي آماده کرده است که به¬احتمال قوي در هر تحول آتي ايران روي خواهند نمود. رنج بردن از ستم مشابه، اشتراکات و همسوئي¬هاي ناگزيري در جنبش¬هاي ملي خلق¬هاي تحت ستم ايران ايجاد مي¬کند. منافع مشترک، همبستگي مي¬آفريند و اين همبستگي قالب و ظرف¬هاي مناسب خود را مي¬طلبد. جبهه خلق¬ها، در وهله اول پاسخي به اين نيازهاست. چرا بايد کردها، ترکمن¬ها، عرب¬ها و ديگران يکي يکي قلع و قمع شوند و کسي نباشد که به اين بي¬حقوقي¬ها، تبعيضات و سرکوب¬ها اعتراض کند؟ چرا نبايد تعرض به يکي تعرض به همه تلقي شود و صداي اعتراض را در همه جاي ايران بلند کند؟ چرا نبايد دفاع و پشتيباني از جنبش¬هاي حق¬طلبانه و آزاديخواهانه کردها و آذربايجاني¬ها و ديگران امر مشترک همه باشد؟ چرا نبايد دفاع از جنبش عادلانه مردم کردستان، مردمي که اکنون يک ربع قرن است بيرحمانه¬ترين سرکوب¬ها و کشتارهاي عام را تجربه مي¬کنند و از همان روز اول با ديکتاتوري سياه مذهبي پنجه در افکنده¬اند، در صدر مطالبات و مبارزات آزادي¬خواهانه قرار داشته باشد؟ جبهه خلق¬ها در وهله اول پاسخي عملي به اين چراها است. جنبش¬هاي آزادي¬خواهانه خلق¬هاي ايران بايد بتوانند در ميان خود همبستگي، همکاري و هماهنگي فشرده¬اي ايجاد کنند و به¬اين ترتيب نيروي سياسي بزرگي را در ايران در راستاي اهداف عادلانه خود به¬کار اندازند. به¬عنوان نمونه، جبهه مشترک خلق¬هاي ايران مي¬تواند متحداً شعار فدراليسم را مورد تأييد و پشتيباني قرار دهد، اين خواست را به ميان مردم ببرد، يک ديالوگ سياسي را در اين مورد در سطح ايران راه بيندازد و براي آن پشتباني جلب کند. اما کارکرد جبهه خلق¬ها تنها به دفاع از حقوق مليت¬هاي تحت ستم در ايران، طرح نيرومندتر و گسترده¬تر خواستهايشان و ايجاد همبستگي در ميان آنان محدود نمي¬شود. جبهه خلق¬ها و کارکردهاي آن، به¬نحوي که مورد نظر ماست، در عين حال در خدمت کل جنبش انقلابي و آزاديخواهي ايران عليه رژيم استبدادي حاکم و همچنين نهايتاً در خدمت گسترش دموکراسي در جامعه آينده ايران مي¬باشد. جنبش¬هاي حق¬طلبانه ملت¬هاي تحت ستم در ايران، ضمن اين که هرکدام خواست¬هاي ويژه مربوط به خود را تعقيب مي¬کنند، جنبش¬هايي هستند مستقيماً عليه استبداد و دستگاه ديکتاتوري حاکم و هرکدام از اين جنبش¬ها ضربه¬اي است که به ديکتاتوري وارد مي¬شود، ضربه¬اي که نواختن ضربه¬هاي ديگر از ناحيه ساير جنبش¬هاي اجتماعي به نظام ديکتاتوري و ضدمردمي حاکم را تسهيل مي¬کند. جنبش¬هاي آزادي¬خواهانه خلق¬هاي تحت ستم، جزئي از کل جنبش آزادي¬خواهانه در سراسر کشور و يکي از نيروهاي دموکراسي را در ايران تشکيل مي¬دهد. اين وجه از مسأله مليت¬ها در ايران متأسفانه به ¬درستي شناخته نشده و به اندازه کافي مورد پذيرش قرار نگرفته است، بنابراين جا دارد کمي بيشتر در موردش صحبت کنيم. اشاره کرديم که ستم ملي، تبعيض و بي¬حقوقي سيستماتيک و نهادينه شده¬اي است که از طريق دستگاه استبداد و ديکتاتوري سياسي حاکم در کشور تحميل و حراست مي¬شود. ستم ملي در ايران با نظام ديکتاتوري، با سرکوب و قلع و قمع، با زندان و نفي بلد و کوچاندن اجباري و غارت و تصرف اموال عجين شده و يکي از عناصر تشکيل¬دهنده اين نظام استبدادي را تشکيل داده است. درواقع، خود دستگاه ديکتاتوري در ايران بعضاً در پروسه اعمال و اجراي ستم ملي تحکيم و تکميل شده است. ستم ملي يکي از عواملي است که استبداد و ديکتاتوري را در ايران موضوعيت مي¬دهد و زنده نگاه مي¬دارد و حفظ آن، به¬ناگزير، روش¬هاي ضد دموکراتيک و حضور يک دستگاه سرکوبگر مرکزي را ايجاب مي¬کند. به¬اين معني، تداوم ستم ملي در ايران در عين حال به¬معناي ابقا و بازتوليد نظام ديکتاتوري و ضددموکراتيک در اين کشور است. به¬طور طبيعي عکس اين قضيه نيز صادق است: برچيدن ستم ملي و حل صحيح مسأله ملي در ايران، يکي از ضروريات دموکراتيزه کردن جامعه ايران و ساختار دولت در ايران است. نتيجتاً، دفاع از برابري حقوق ملت¬هاي ساکن ايران و حل عادلانه و دموکراتيک مسأله ملي، نمي¬تواند بخشي از آجنداي دموکراسي¬خواهي در ايران نباشد. اگر نخواهيم که چشم بر واقعيات ببنديم و چنانچه در دموکراسي¬خواهي خود جدي و صادق باشيم، نمي¬توانيم اين نتيجه را نپذيريم. ايجاد جبهه خلق¬ها در ايران مي¬تواند گامي در اين راستا باشد. اما جبهه مورد بحث درعين حال مي¬تواند از نقطه نظر مناسبات بين اين مليت¬ها نيز نقش مثبتي ايفا کند. فراموش نکنيم که در طول زمان برخوردها، تنش¬ها و حساسيت¬هايي بين اين خلق¬ها به¬وجود آمده است. نقش شوونيسم حاکم در باد زدن اين اختلافات و ايجاد دشمني¬هاي ملي نيز ناشناخته نيست. بنابراين، از نظر ما، تقويت روح برادري و همبستگي بين همه اين خلق¬ها، تلاش براي حل مسالمت¬آمير و دموکراتيک مشکلاتي که با هم دارند و تأمين مناسبات دوستانه و برادروار بين آنان، از مهمترين اولويت¬هاي يک چنين جبهه¬اي خواهد بود. آذربايجاني¬ها و کردها، آذربايجاني¬ها و فارس¬ها، عرب¬ها و فارس¬ها، و خلاصه همگي مردم اين کشور بايد بتوانند با احترام به حقوق يکديگر زندگي مشترکي را سازمان دهند. اين بحث ما را به جنبه مهم ديگري از مسأله مي¬رساند که به¬اعتقاد ما بايد جزو وظايف و تعهدات همه احزاب و عناصري باشد که در جبهه خلق¬هاي ايران شرکت مي¬ورزند و آن هم مبارزه با تنگ¬نظري¬هاي ناسيوناليستي و تعصبات کور، غيرستيزي و تحريکات خصمانه عليه ديگر ملت¬ها و تقويت گرايش¬هاي دموکراتيک در درون هر کدام از مليت¬ها و جنبش¬هاي خلق¬هاي ايران است. گرايش¬هاي ضددموکراتيک در هرکدام از مليت¬ها، از فارس و آذربايجاني و کرد گرفته تا بلوچ و بقيه، وجود دارد و احزاب و نيروهاي سياسي هرکدام از خود اين مليت¬ها هستند که بايد پيگيرانه براي از ميدان بدر کردن و خنثي کردنشان بکوشند. تقويت روح مدارا، دوستي، احترام متقابل در ميان مليت¬ها، يکي از وظائف اساسي جبهه خلق¬ها خواهد بود. به¬عبارت ديگر، جبهه خلق¬ها در زمينه تلاش براي دموکراتيزه کردن حيات دروني هرکدام از ملت¬هاي ساکن ايران نيز حرفي براي گفتن دارد. کنگره دهم کومه¬له با چنين ديدگاهي و با چنين روحي به مسأله ملي و مسأله جبهه خلق¬هاي ايران نگريست. جبهه¬اي که جنبش¬هاي حق¬طلبانه ملت¬هاي تحت ستم را هماهنگ و به¬هم نزديک مي¬کند، همبستگي مي¬آفريند، روح برادري و مدارا در بين اين خلق¬ها را تقويت مي¬کند و در درون هرکدام از مليت¬ها نيز گرايش¬هاي دموکراتيک و مترقي را تقويت کرده و حرکات و جريان¬هاي ارتجاعي، افراطي و انتقامجو را تضعيف کرده و از مسير اصلي جنبش به حاشيه مي¬اندازد. در چنين حالتي است که جنبش¬هاي خلق¬هاي تحت ستم ايران به¬معناي واقعي شايسته نام يک جنبش آزادي¬خواهانه و آزادي¬بخش خواهند بود و ايران فردا که از تلاش مشترک همه ملل ساکن آن به¬بار خواهد آمد، ايراني واقعا دموکراتيک و شايسته مردمان آن خواهد بود. |
|
[Mediya 2000 - 2005 © Copyright] |