[
5.01.2005
]
آیا حق تعین سرنوشت سیاسی هر ملتی
بر خطر «از هم پاشیدن
كشور» میافزاید
یا میكاهد؟
شهاب گولالان
در تمام تاریخ بشریت و در تمام جنبشهای ملی و انقلابی این شعار كه
شناسائی حق جدا شدن بر خطر از هم پا شیدن كشور میافزاید، بوسیله
جریانات
استثمارگر، و عوامل آنها برای به لجن كشیدن جامعه و توسعه مجدد فقر و
بدبختی
توده ها مطرح شده است.
باید به عمق مسئله پی برد و آنرا كاملاً درك كرد چرا و بچه دلیلی
این شعار بگیر
و به بند ، تمامیت ارضی ،اختلاف بیانداز و حكومت كن و در لوای آزادی
و دمكراسی و
مارك تجزیه طلبی به دیگران ،جامعه را به تباهی و نابودی كشاندن است
.
شعار
تجزیه طلبی قرنها بوسیله بورژوازی عظمت طلب ، نژادپرستان ، بورژواها،
لیبرالها،
سلطنت طلبان وحتیٰ اپورتونیستهای سوسیالیست در جنبشهای ملی مرتباً
مطرح و بطور
چشمگیری تبلیغ میشود و باید كاملاً درك كرد و دانست كه آیا چه
اهدافی در پوشش
این شعار بگیر و به بند نهفته است ؟
این حضرات وخائنین به منافع توده های محروم
جامعه باید بانند ، چهره تاریخ بر عكس چهره انسانهاست هر روز كه
میگذرد جوانتر
میشود و از نقطهً نظر دمكراسی واقعی شناسائی حق جدا شدن خطر از هم
پاشیدن كشور را
میكاهد و بهیچوجه به آن نمیافزاید،
این حضرات دم از آزادی میزنند و آزادی را در
چهار چوب افكار پلید خود محدود و آنرا در چهار چوب منافع خود بهر شكل و
رنگی
میپذیرند، حد و مرزی را تا منافع خود برای آزادی نشانه میگیرند، و
خارج از منافع
خود آزادی را دشنام و دشمن كام میپندارند، بدونه اینكه درك كنند كه
توده ها به
آزادی بی قید و شرط عشق میورزند و تشنه وطلب آنند.
از تمامیت ارضی میگویندو
مینویسند و آنرا بیشتر تبلیغ میكنند تا احساسات ناسیونالیستی توده های
ناآگاه را
بجوش آرنند از طرفی زمینه را برای اختلاف بین مردم وسركوب آزادیها و
جنبشهای
انقلابی و از طرف دیگر زمینه جنگ و غارت و سر كوب و دیكتاتوری دیگر
را بوجود
آورند.
رفراندُمی
را
كه در فرض هم محال است بمیان میكشند تا اعتراضات توده
های پُر خشم را منحرف وبسمت اهداف پلید خود سوق دهند. از حق راًی دادن
آزاد مردم،
برای صندوقهای منتخب خود دم میزنند ، تا با برنامه از قبل طرحریزی شده
این حضرات،
همان مردم نا آگاه گوركن ، قبر شوند و همان مردمی كه این حضرات را
به كرسی
قدرت می نشانده اند از راًی بر كناری آنها محروم هستند و اگر
این مردم
فردای بعد از انتخابات طالب و در خواست چنین حق راًی بركناری باشند ضد
انقلاب محسوب
میشوند و در زندانها مسلماً بروی آنها باز خواهد شد ، چون تا بحال هیچ
وقت ممنوعیت
زندانی سیاسی را در برنامه و اساسنامه و روزنامه های خود اعلام نكرده
اند و فردا
بعد از بقدرت رسیدن این حضرات و با برنامه و دستور آنها ، شریفترین
انسانهائیكه
خواهان جامعه عاری از طبقات هستند، باید روانه زندانها شوند، چون
برنامه این حضرات
را كاملاً ازقبل درك میكنند و در افشای چپاول آنها فعال هستند.
این حضرات از
ملیتهای تحت ستم كشور ابداً نمیخواهند سخنی در میان بكشند چون غرق در
نژاد پرستیند،
تا فاقد قدرتند ، چرب زبان وچابلوسند و وقتی كه قدرت كسب كردند ،
دیكتاتور و
جنایتكار و تبهكارند،
منافع ملی كشور را با تبلیغات چشمگیر مطرح كرده و پُر شور و پُر توان
دم از آن
میزنند بدونه اینكه برنامه پخش و توزیع عادلانه این ثروت ملی را در
اختیار مردم
قرار دهند وبدین شیوه چراغ سبز را برای سرمایه جهانی روشن كرده و با
رمز منافع ملی
)
رمز بده ، بستان ( در انتظار قدرتمندان سرمایه جهانی هستند كه این
حضرات را به
كرسی قدرت بنشانند و این حضرات با قرارهای پشت پرده قسمتهای عمده منافع
ملی قبل از
به قدرت رسیدن به اربابانشان وعده میدهند..
حضرات برای به انحراف كشیدن مبارزات
مردم و طبقا ت و اقشار مختلف آن با تمام وجود و سازمان یافته شده
میكوشند تا اعتصاب
و تحصن و اعتراض كارگران، معلمان، دانشجویان و دانش آموزان و پرستاران
و پرسنل
بیمارستان و غیره را صنفی قلمداد كنند بدین صورت برده دارن را شاد
باش گویند
،چون از قدرت سیاسی این آزادیخواهان همیشه در وحشت وهرا سند و این
حضرات كاملاً
آگاهند و میدانند كه هیچ مبارزه صنفی جدا از مبارزه سیاسی نمیتوان
باشد و هر
مبارزه صنفی اتوماتیك وار نطفه های سیاسی را در بردارد ودر آن نهفته
است و با تمام
وجود و تمام رسانه های گروهی كه در اختیار دارند ،میكوشند تا مبارزات
سیاسی را كم
رنگ كنند وآنرا صنفی جلوه دهند و بهمین تاكتیك مبارزات بر حق را منحرف
كنند ، زیرا
مبارزه صنفی مقطعی و زود گذر است و با اندك مسائل اقتصادی حل شدنیست
ولی سیاسی
طولانی و پُردوام و آشتی نا پذیر تا موفقیت و پیروزی نهائی.
وقتیكه مسئله
ملیتهای تحت ستم جامعه ورد زبانها و جرائد قرار میگیرد، این حضرات
بخود میپیچند
و خواب شیرین رااز چشمهای خود بدر میكنند و ناچاراً از خودمختاری
فرهنگی در سطح
وسیعی مینویسند و میگویند، تا این تاكتیك واین فریب جدید را به توده
های ناآگاه
تزریق نمایند و با تیری دو نشان بگیرند ، از طرفی خود را آزادیخواه
نشاندهند و از
طرف دیگر حق ملت درتعیین سرنوشت سیاسی خود را به انحراف بكشانند چون
همین حضرات
همچون پهلوانان شیرین كار بیمخ تا دیروز خود مختار خواهان را تجزیه
طلب
میخواندند.و بهیچوجه از آنها
استدلال این حضرات و امثالهم : در مورد خود مختاری
وحق تعیین سرنوشت كاملاً همگون و از نظر صرفاً منطقی ، بطور یكسانی
مضحك و باطل ا
ست
.
بقول شهید كبیر كاك فواًد مصطفی سلطانی : بگزار مرتجعین زوزه بكشند،
آنچه كه می بینید اوج و تكامل انقلاب است
آیا واضح نیست كه هر چه ملیتها
آزادی بیشتری در هر كشوری داشته با شند، بهمان نسبت هم ارتباط این
ملیت با آن
كشور محكمتر خواهد بود؟ تصور میرود
اگر كسی یا جریانی بطور قطعی با كلیهء فرضیه های دمكراتیسم قطع علاقه
نكرده باشد،
نتواند با این حقیقت ساده مخالف ورزد. حال ببینیم آیا برای ملیتی با
این توصیف از
آزادی جدا شدن و آزادی دولت ملی مستقل ممكن است آزادی دیگری وجود داشته
باشد؟
برای اینكه این مسئله كه جریات فوق منافع توده ها را پایمال و مسئله
حق
تعین سرنوشت سیاسی را پیچیده كرده اند و آنهائی كه از روی نا بخردی
نغمه آنها را
تكرار میكنند باز هم بیشتر روشن شود یك مثاك كاملاً ساده را
میاوریم مثلاً
مسئله طلاق را در نظر بگیریم
.
روزا لوكزامبورگ در مقاله خود مینویسد ، دولت
متمرگز دموكراتیك، در حالیكه با خود مختاری و بعضی قسمتها كاملا
موافقت مینماید،
باید مهمترین رشته های قانونگذاری و منجمله قانونگذاری در باره طلاق
را به صلاحدید
پارلمان مرگزی واگذار نماید . اینكه مواظبت و مرقبت میشود تا قدرت
مركزی حكومت
دمكراتیك آزادی طلاق را تاًمین نماید علتش كاملا مفهوم است مرتجعین با
آزادی طلاق
مخالفند و طلب میكنند نسبت به آن با احتیاط رفتار شود ، و فریاد میزنند
كه معنی آن
از همپا شیدن خانواده است . ولی دمكراسی بر آنست كه
مرتجعین ریا میورزند و در حقیقت امر از قدرت مطلق پلیس و بوروكراسی و
از امتیاز جنس
مرد و از بدترین انواع ستمگری نسبت به زن دفاع مینمایند:دمكراسی
بر آنست كه
آزادی طلاق معنایش از هم پاشیدن روابط خانوادگی نبوده بلكه بعكس این
روابط بر یگانه
پایه های ممكن و پایدار در یك جامعه متمدن و آزاد یعنی بر پایه های
دموكراتیك است
.
اگر هواداران آزاد تعیین سرنوشت یعنی هواداران تعین جدا شدن را متهم
به تشویق
و ترغیب تجزیه طلبی نمایند، بهمان درجه احمقانه وبهمان اندازه سالوسانه
است كه
هواداران آزادی طلاق را متهم به ترغیب و تشویق انهدام روابط خانوادگی
نمائیم
.
همانگونه كه در جامعه بورژوازی مدافعین
امتیازات و تن فروشی ، كه شالوده ازدواج بورژوازی بروی آن ریخته شده ،
با آزادی
طلاق مخالفت میكنند، بهمانگونه هم نفی آزادی تعین سرنوشت ، یعنی جدا
شدن ملتها، در
كشور سرمایه داری معنایش فقط دفاع از امتیازات ملت حكمفرما و شیوه های
پلیسی اداره
امور در مقابل شیوه های دمكراتیك است
.
شكی نیست كه سیاست بازی، كه معلول كلیهء
مناسبات جامعهء سرمایه داریست ، گاهی در مورد جدائی فلان یا بهمان ملت
كار را در
یاوه سرائی بینهایت سبك مغزانه و حتیٰ صرفاً ابلهانه ای از طرف
پارلمان نشینان و
پوبلیسیستها میكشاند، ولی فقط مرتجعین ممكنست از این یاوه سرائیها وحشت
بخود راه
دهند یا خود را وحشت زده وانمود سازند.
هر كس و هر جریانی پیرو نقطه نظر دمكراسی
یعنی حل مسئل كشور بدست توده مردم باشد، بخوبی میدانند بین یاوه سرائی
سیاست بازان
تا تصمیم توده ها فاصله عظیمی وجود دارد. توده های اهالی به بهترین
نحو از روی تجربه روزمرهء خود به اهمیت روابط جغرافیائی و اقتصادی و
رجحان بازار
بزرگ و كشور بزرگ واقفند و فقط وقتی تصمیم به جدا شدن میگیرند كه
ستمگری ملی و
اصطكاك های ملی زندگی مشترك را كاملاً غیر قابل تحمل نمایند و بكلیهء
مناسبات
گوناگون اقتصادی پابند بزند، در چنین موردی هم تكامل سرمایه داری و
آزادی مبارزه
طبقاتی بسود جدا شوندگان تمام میشود.
پس از هر جهت كه استدلالهای این جریانات و
حضرات را مورد برسی قرا دهیم می بینیم بمنتها درجه بیمعناست و اصول
دموكراسی را
بمسخره گرفته اند. ولی در این استدلال منطق معینی وجود دارد و آنهم
منطق منافع
طبقات استثمارگر و طبقات بورژوازی است
.
و اپورتونیستهای سوسیالیسم این
چاكران و كیسه لیس های بورژوازی هستند از امتیازات بورژوازی عموماً و
از امتیازات
دولتی وی خصوصاً ، دفاع مینمایند و فرق آنها با بورژوازی چنین است ،
بورژوازی ،
دفاع از منافع توده ها را با چماق سركوب مینماید ولی اپورتونیستهای
سوسیالسیت
اعتمادشان بیشتر به شیوه های بورژوائی فریب توده هاست، كه از آن قبیل
است
ترساندن خرده بورژواها و روشنفكران از شبح »از هم پاشیدن كشور«و اغواء
آنها از راه
عبارت پردازیها در باره پیوند دادن »آزادی مردم« با ارگان تاریخی و
غیره
.
معنای طبقاتی واقعی خصومت بورژوا لیبرالها و اپورتونیستهای سوسیالیست
نسبت به
اصل حق ملل درتعیین سرنوشت سیاسی خویش یكی و تنها یكی است
اپورتونیستها ی موجود
در بین ماركسیتها هم امروز بر ضد حق ملل در تعیین سرنوشت خویش بسیج
میشوند و در عمل
از ناسیونال های لیبرال دنباله روی میكنند و ذهن طبقه كارگر را با
ایده های
ناسیونال لیبرالی مشوب میسازند.
منافع طبقه كارگر و مبارزه وی بر ضد سرمایه داری
چنین ایجاد میكند كه كارگران كلیهء ملل همبستگی كامل و بهم فشرده ترین
وحدت را
داشته باشند و بسیاست ناسیونالیستی بورژوازی ، از هر ملیتی كه باشد،
جواب دندان شكن
بدهند ، باینجهت است كه اگر هر جریان و افرادی حق تعیین سرنوشت یعنی حق
جدا شدن ملت
های ستمكش را نفی كندویا اینكه از كلیهء خواست های ملی و بورژوازی ملی
ستمكش
پشتیبانی نماید، ازهردو صورت
از وظائف سیاست پرولتاری انحراف جسته و كارگران
را به تبعیت از سیاست بورژوازی وادار مینماید، برای كارگران كار مزدور
تفاوتی ندارد
و در كُل مساوی است كه استثمار كنندگان عمده او بورژوازی خودی باشد كه
بر بورژوازی
غیر خودی رجحان داشته باشد و هكذا . كارگران مزدوری كه از منافع طبقه
خود آگاه
هستند، هم به امتیازات دولتی سرمایه داران با بی علاقگی مینگرند و هم
بوعده وعید
سرمایه دار خودی كه در زیر پوشش هم ملیتی ادعا میكنند وقتی امتیازرات
دولتی را بدست
آورند زمین بهشت برین خواهد شد
.سرمایه
داری درهر حال به تكامل خود ادامه میدهد
و خواهد داد، خواه در كشور واحد با ملیت های رنگارنگ و خواه در كشورهای
متشكل از یك
ملت
.
در هریك از این حالات كارگران دستخوش استثمارند و لازمه مبارزه موفقیت
آمیز بر ضد این استثمار وارستگی پرولتاریا از ناسیونالیسم و باصطلاح
بیطرفی كامل
پرولتارها در مبارزه بورژوازی ملتهای مختلف برای بدست آوردن اولویت
است،
كوچكترین پشتیبانی پرولتاریای یك ملت از امتیازات بورژوازی ملت خودی ،
ناگزیر موجب بروز حس عدم اعتماد در پرولتاریای ملت دیگر خواهد شد و
همبستگی طبقات
بین المللی كارگران را تضعیف خواهد نمود و رشتهء اتحاد آنها را مطابق
دلخواه
بورژوازی از هم خواهد گُسست و نفی حق تعیین سرنوشت یا حق جدا شدن هم
ناگزیر در عمل
معنایش پشتیبانی از امتیازات ملت حكمفرما است
....
اگر ما مثال مشخص جدا شدن
نروژ از سوئد را مورد بررسی قرار دهیم با وضوح باز هم بیشتری میتوان
به این موضوع
یقین حاصل كنیم .كه جدا شدن پوزه تفرقه اندازانی كه در كمین استثمار
و حكومتند
را بخاك خواهد مالید وعكس آن روابط طبقه كارگر وملیتها را هر بیشتر
استحكام
خواهد بخشید.