اسناد و مصوبات

کنگره خلق کردستان

 

 

 

 

------------------------------------------

انتشارات اتحاديه رسانه‌هاي دموکراتيک

YRD

------------------------------------------

 

 

 

 

 

 

تصميم درخصوص انحلال KADEK

 

پس از آنكه PKK طي كنگره هشتم به طور رسمي نقش تاريخي خود را به پايان رسانيده و انحلال خود را اعلام نمود، KADEK در 4 آوريل 2002 اعلام موجوديت كرد.

هدف از تاسيس KADEK كه خود نقطه‌ عطفي بود در مرحله تغيير و تحولاتي  كه جنبش آزادي و دموكراتيك كرد از آن مي‌گذشت، حل مسئله كرد و پيشبرد دموكراتيزاسيون بود. با اينكه KADEK اقدامات مهمي را در راستاي پيشبرد هرچه بهتر مرحله انجام داد اما نتوانست بن بست ناشي از سياست‌هاي كلاسيك ـ انكارگراي دولت‌هاي حاكم را پشت سر نهد. طي دو سالي كه با پيشاهنگي KADEK سپري شد، فراخوانها و راه‌حلهاي متعددي اعلام و ارايه شد و با وجود همه مشكلات و سختي ها چهار سال است كه آتش بس يك طرفه ادامه دارد و اخيرا با ارائه «نقشه راه» سياست چاره‌يابي ما به سطحي عيني‌تر، قابل اجرا و معقول رسيده است. همچنين نمي‌توان نقش KADEK را در پيشرفتها و تحولات مثبتي كه در زمينه ايجاد تغييرات دموكراتيك در قانون اساسي، لغو حكم اعدام، لغو ممنوعيت زبان كردي و گسترش روابط و هماهنگي با اتحاديه اروپا به وقوع پيوست ناديده گرفت. از ديگر فعاليتها و اقدامات مهم KADEK اين است كه هريك از بخش‌هاي كردستان به سازماندهي و هويت مبارزاتي مختص به خود دست يافته و به سطحي رسيده‌اند كه خود قادر به سازماندهي و جهت دهي امور خود بوده و بدين گونه به هويت خود دست يابند. بايد همه اينها را به حساب مصمم بودن و صميميت KADEK دانسته و براي فعاليتهاي سياسي ـ عملي آن ارزش و اهميت قايل شد.

KADEK علي رغم همه اين تحولات مثبت، با برنامه و ساختار سازماني‌اي كه دارد نتوانسته است مطابق خط مشي تمدن دموكراتيك حركت كرده و در موقعيتي باشد كه در ابعاد وسيع جوابگوي مسايل باشد. KADEK به دليل داشتن خصوصيات احزاب لنينيستي، وجود تاثيرات قالبهاي فكري دگماتيك ـ سنتي و برخورداري از ساختار هرمي غير قابل انعطاف و تنگ‌نظر، مانع از مشاركت و پيوستن اقشار اجتماعي جديد و نيروهاي دموكراتيك شده است. بنابراين KADEK در رسيدن به مهمترين هدف خود كه همانا پيداكردن مخاطب جهت حل معضل كرد مي‌باشد، موفق نبوده و نتوانسته است چنين مخاطبي را پيدا كند. بدون شك دليل عدم تبديل آن به مخاطب معضل كرد تنها موارد فوق نيستند، بلكه اينها دلايل برخاسته از خود KADEK مي‌باشند. يكي از دلايل و موانع مهم در عدم ظهور مخاطب، طرح مبتني بر تصفيه متعلق به نيروهاي توطئه‌گر بين‌المللي و بويژه دول حاكم بر کردستان بود كه بر اساس مفهوم ”تروريسم“ استوار بود. سياستها و رويدادهايي كه در دوران KADEK به وقوع پيوستند نتوانست ازاين مشكلات و موانع گذر كند.

با اينكه KADEK در برنامه خود تغييرات دموكراتيك ايجاد كرده ولي نتوانسته است اين تغييرات را در ساختار سازماني و مقررات و قواعد خود پياده كند. همچنين همه كادرها و مديريت PKK به KADEK منتقل شده و اين سبب بروز ديدگاههاي مبني بر ”KADEK تداوم PKK است“ شده است، كه اين نيز زمينه ايجاد عناصر و آرگومانهاي مخالف شده است. اين موضوع تاثيري منفي در پيشرفتهاي سياسي در سطح بين‌المللي، رفع سوء تفاهمات نابجا و پيشرفتهاي حاصل شده در مرحله دموكراتيزاسيون گذاشته است. سياستهاي دول حاكم مبتني بر انكار مسئله و موجوديت كردها همچنين طرحهاي تصفيه‌گرانه نيروهاي توطئه گر بين‌المللي و حاميان اين سياستها علت اساسي بن‌بست است. با توجه به اين واقعيت، اراده دموكراتيك كرد كه مدعي حل مسئله كرد و دموكراتيزاسيون مي‌باشد بايد به نوبه خود گام‌هايي كه براي پيشبرد راه حل و عملي‌شدن آن لازم است برداشته و آن را توسعه دهد.

تحولات و رويدادهاي اخير در منطقه و ظهور موقعيت سياسي جديد، مجال و فرصت خوبي را جهت حل مسئله كرد و دموكراتيزاسيون ارايه مي‌دهد. باهماهنگ ساختن و بهره‌گيري از اراده راه حل بدست آمده و امكانات با محيط مساعد و مناسب موجود مي‌توان به نتايج تعيين ‌كننده‌اي دست يافت. بنابراين شرايط و عوامل خارجي نيز به اندازه عوامل داخلي ضرورت ايجاد تحولاتي جديد جهت انجام تغيير و تحولات دموكراتيك و پيداكردن راه‌حل را بيان مي‌دارد. بنابراين:

1ـ در راستاي هموارسازي مسير ايجاد يك ساختار جديد سازماني متناسب با نظام اكولوژيك ـ دموكراتيك،

2ـ جهت ايجاد ساختاري جديد كه تاثيرات احزاب لنينيستي را پشت سرنهاده و راه را بر مشاركتي وسيع، دموكراتيك و آزادانه باز كند،

3ـ براين اساس بتواند نمايندگي خلق كرد را برعهده گرفته، ‌متناسب با مباني بين‌المللي بوده و بتواند به موقعيت و وضعيتي دست يابد كه در زمينه‌اي قانوني، دموكراتيك و مشروع سياست كند،

4ـ همچنين جهت همكاري با دولت‌هاي ملي حاكم به منظور حل صلح‌آميز و دموكراتيك مسئله كرد، در تاريخ 27/ اكتبر 2003 با شركت اعضاي KADEK دومين كنگره فوق‌العاده برگزار شد و همه اعضاي شركت كننده به انحلال KADEK راي مثبت دادند و در نتيجه KADEK به موجوديت سازماني خود پايان داد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سخنراني افتتاحيه

 

دوستان واعضاي محترم حاضر در كنگره!

به كنگره توسعه ساختار دموكراتيك خوش‌آمديد. ضمن آرزوي موفقيت از صميم قلب به شما عرض سلام دارم. در آغاز چنين كار مهم و تاريخي‌اي، ياد همه شهداي گرانقدري را كه با فداكاريها و قهرمانيهاي بي‌نظير خود كه به قيمت خون و جانشان تمام شد و مبارزه‌ آزادي‌بخش كردستان را ارتقاء بخشيده و در آستانه چاره‌يابي قرار داده‌اند و هميشه چه در گذشته و چه در حال و آينده سرمشق و منبع الهام وموفقيت ما بوده‌اند، گرامي داشته و در برابر آنها سر تعظيم فرود مي‌آورم.

همچنين درود و سلام خود را به رهبر آپو كه معمار و پيشاهنگ مبارزات آزادي‌بخش كردستان بوده و با تحمل شرايط سخت اسارت و انزوا به ارايه پارادايم و تز جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك پرداخته و بدين ‌ترتيب خط‌مشي جديد ما را ترسيم نموده و در آماده ‌كردن كنگره توسعه ساختار دمو‌كراتيك با ارايه رهنمودها و زحمات خود نقش تعيين‌كننده‌اي ايفا نموده است مي‌فرستم و ضمن ابراز احساسات پايبندي خود از ايشان تشكر و قدرداني مي‌نمايم.

رفقاي گرامي!

تقريبا دو سال از زمان سازماندهي جنبش آزادي‌بخش كردستان به‌عنوان KADEK مي‌گذرد. با توجه به اينكه مدت زمان سپري شده زمان اندكي هم بود اما بازهم امروز كنگره جديدي را برمبناي مباحثي بسيار مهم برگزار مي‌كنيم. بدين شكل در عرض چهار سال گذشته جنبش دمو‌كراسي و آزاديخواه كردستان سه كنگره فوق‌العاده برگزار نمود. بدون شك برگزار نمودن اين همه كنگره فوق‌العاده رابطه‌اي مستقيم با كاراكتر مرحله و نيازهاي سازمانيمان داشته و از آن ناشي مي‌شود. چون ما، خلق و سازمان در مرحله‌اي بسيار حساس و فوق‌العاده قرار داريم. فعاليتها و اقدامات در مرحله‌اي فوق‌العاده، به مانند تحولات آن مرحله داراي سرعت و كيفيتي فوق‌العاده است. اين امري اجتناب‌ناپذير مي‌باشد. اگر شرايط ايجاب نكنند، بديهي است كه هيچ جنبش سياسي‌اي قادر به برگزاري كنگره‌هايي با چنين فشردگي و فوق‌العادگي نخواهد بود. ما نيز بنا به اين دليل، براي اينكه از مرحله عقب نمانده و نقص‌هاي سازماني را برطرف نموده و نيازهاي سازماني را برآورده نماييم و از همه مهمتر اينكه بتوانيم دخالتي جهت‌دهنده در روند تحولات انجام دهيم، بار ديگر جلسه‌اي فوق‌العاده تشكيل مي‌دهيم.

هر كنگره‌اي داراي ويژگيهاي برجسته و مختص به خود است.كنگره‌ها با آن ويژگيها شناخته شده و به تاريخ مي‌پيوندند. خصوصيتي كه اين كنگره را از ديگر كنگره‌ها متمايز مي‌سازد انجام تحولات و برداشتن گامهايي وسيع و دموكراتيك در عرصه‌‌هاي اجتماعي، سياسي و سازماني و در نهايت تاسيس سازماني دموكراتيك است. به همين دليل اين كنگره را”كنگره توسعه ساختار دموكراتيك“ ناميديم. ما به عنوان جنبش دموكراسي و آزاديخواه كردستان، خود را براساس ديدگاه اكولوژيك ـ دموكراتيك و معيارهاي مدرن و دموكراتيك از نو سازماندهي خواهيم كرد. چهارسال است كه در مرحله تحولي ريشه‌اي قرار داريم. اگر دلايل و شرايطي كه ما را به سوي تحولي ريشه‌اي و دموكراتيك سوق‌ مي‌دهند داراي توضيح و توجيهي كافي نباشند حقيقت كنگره ما به حد كافي درك نخواهد شد. به همين دليل بيان و درميان گذاشتن ديدگاههاي خود درباره علت و مفهوم و اهميت كنگره با شما را وظيفه خود مي‌دانم.

اكيدا عرض مي‌كنم كه در درجه اول، عصر تمدن دموكراتيك و ويژگيهاي كاراكترستيك آن بود كه ما را ناچار به برگزاري چنين كنگره‌اي نمود. شرايط و واقعيت عصري كه در آن قرار داريم به مانند بسياري از جنبشها و ساختارها ما را نيز بسوي تحولات و اصلاحات دموكراتيك سوق داد. چون در برهه‌اي از تاريخ قرار داريم كه يك مقطع زماني معمولي نبوده بلكه دوره‌ايست كه در آن تحولات موثر بر يك عصر روي‌مي‌دهند. بنابراين گذار از قرن بيست به قرن بيست‌و يك، وارد شدن به مرحله‌اي معمولي نيست بلكه ورود از عصري به عصر ديگر است. بطور واضح‌تر مي‌توان گفت: هم نمونه فاشيسم و ديگر آزمونهاي ترميم و رستوراسيون سيستم كه از سوي كاپيتاليسم و با هدف گذار از بحران عمومي پيشبرد داده شده‌اند، و هم اقداماتي كه همچون ظهور سوسياليسم رئال با هدف ارايه آلترناتيوي براي سيستم كاپيتاليسم، كه هردو نيز از اهداف خود ناكام ماندند، بياني بارز مبني بر گذار تمدن سرمايه‌داري به تمدن دموكراتيك مي‌باشد. كوتاه سخن اينكه، عصر، جهان ما را متحول مي‌سازد. ما هم، جنبش و خلق، در صدد تبديل شدن به نيروي پيشاهنگ و ديناميك دراين عصر هستيم. ما در خاورميانه صاحب ادعايي مبني بر پيشگامي در ظهور تمدن دموكراتيك هستيم. اين نيز ايجاب مي‌كند كه در برابر ويژگي هاي اصلي و ارزشهاي در حال رشد عصر، مسئولانه، حساس و دقيق برخورد كنيم.

پيشرفتها و تحولاتي كه در زمينه ارتباطات و انقلاب فناوري و علمي در 50 سال اخير به وقوع پيوسته، باعث ظهور سطح جديدي از فناوري شده و بستر و زمينه مناسبي براي تغيير يافتن عصر و در نتيجه بروز تمدن دموكراتيك فراهم كرده است. تاثير و نتيجه اين انقلاب باعث ايجاد تغييراتي مهم در عرصه‌هاي نظامي، اقتصادي و سياسي و بويژه در عرصه اجتماعي شده و با شكستن قالب هاي منجمد فكري، ساختارهاي كهنه را در معرض نابودي قرار داده است. اطلاعات از انحصار قشري محدود خارج شده و به تدريج در خدمت عموم جامعه قرار مي‌گيرد. اين امر باعث شده است تحولات وسيع و مهمي در ساختار ذهني انسانيت و رفتارهاي آن ايجاد شود و طرز تفكر و مديريت و قالبهاي زندگي قرن بيستم زير و زبر گردند. به دليل اينكه ديدگاهها و تحليل‌هاي ساختار اجتماعي قرن بيست و همچنين نهادهاي سياسي و تئوري‌هاي برخاسته از اين تحليلات نتوانسته‌اند جوابگوي مسايل عصر جديد باشند و با ويژگيهاي آن هماهنگ شوند، پشت‌سر نهاده مي‌شوند. مليت و دولت ملي جاي خود را به نهادها و سازمان‌هاي فرامليتي مي‌دهند. جهاني شدن كه در پي سلطه بر جهان مي‌باشد، به كاركتر نظام هژموني جديدي تبديل شده است. طبقات كلاسيك تاثير و اهميت خود را از دست داده، طيف‌هاي اجتماعي مختلفي از قبيل زنان و جوانان و همچنين گروههاي مختلف شغلي اهميت پيدا مي‌كنند و در زندگي روزمره به موقعيتي بر جسته دست مي‌يابند. دموكراسي مدرن بيش از پيش با آزاديها و حقوق بشر رو به رشد درهم آميخته و در خدمت جامعه بشري قرار مي‌گيرد و به عنوان شيوه‌اي از مديريت و زندگي از طرف بشريت انتخاب و اجرا مي‌شوند.

مبارزه آزادي زنان، اساسي‌ترين ويژگي عصر جديد مي‌باشد. همچنين علاوه بر اينكه جنبشهاي زنان در موقعيتي پيشاهنگ قرار دارند، همراه با جنبش جوانان تبديل به نيروي ديناميك و استراتژيک مرحله كنوني شده است. نيروي در حال رشد جامعه مدني، زمينه براي تحقق نهادينه شدن دموكراتيك را آماده كرده و دولت را وادار به تحول دموكراتيك ساخته و در صدد تبديل دولت به وسيله هماهنگ‌سازنده كار و فعاليت مي‌باشد.

ايجاد جامعه و فردي آزاد و با اراده، بيانگر زوال شيوه مديريت سركوب‌گر، دسپوتيك و مستبد سابق بوده و توسعه و گسترش دموكراسي را به دنبال دارد. توانايي و استعداد جامعه در اداره خود، پيوسته در حال رشد و توسعه مي‌باشد. توجه فزاينده به اكولوژي، ويژگي اساسي عصر حاضر است. جامعه خواستار زندگي در محيطي امن، پاکيزه و سالم و زيباست. علايم و نشانه‌هاي اين را در ظهور بينش‌اكولوژي و مبارزه بر ضد ديدگاهها و اقداماتي كه بي‌ رحمانه طبيعت را تخريب مي‌نمايند، مي‌توان ديد. اين تحولات و پيشرفتهاي مذكور كه ويژگي‌هاي اساسي تمدن دموكراتيك را كاراكتريزه كرده‌اند، با تكامل و تقويت گرايشات اقشار آزاديخواه و دموكرات كه در نتيجه فروپاشي سوسياليسم رئال با يك خلاء روبه‌رو شده و گرايشات جديدي پيداكرده بودند، همه نوع امكان و زمينه‌اي براي ظهور و رشد پارادايم‌هاي جديد آماده كرده است. با اينكه ما در اوايل عصر حاضر هستيم، اما مي‌بينيم كه نتايج و تاثيراتي كه انقلاب علمي ـ تكنولوژي برهمه عرصه‌هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي گذاشته چنان عميق و سريع است كه قابل مقايسه با هيچ عصر ديگري نيست.

نتيجه و تاثير پارادايم جديد در راستاي پشت سر نهادن نظام سابق، در آغاز عصر تمدن دموكراتيك به صورت بارز در شخصيت رهبر آپو نمود يافته است. رهبر آپو با تحليل و شناخت دقيق و عميق از ابعاد تاريخي و روزمرگي نظام شكست خورده (سابق) و با تفكر و انديشه‌‌اي فوق‌العاده انتلكتوئل به سنتز نمودن گرايشات جديد پرداخته و نتيجه كار و تلاش خود را با پارادايم (تز) جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك مزين نموده است. جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك، نظام عصر جديد است. اين پارادايم كه مبتني بر دموكراسي معاصر، انقلاب جنسيت و اكولوژي مي‌باشد، نتيجه تفكرات و تعمق رهبر آپو تحت شرايط اسارت و در راستاي گذار از نظام به بن‌بست رسيده است، كه اين نيز بيانگر تراكم نيروي انتلكتوئل و وقوع جهشي در اين زمينه مي‌باشد. اين را بايد به منزله يكي از مهمترين دستاوردهاي بشريت دانست كه سخت به آن احتياج دارد و به ديده احترام به آن نگريست. اين موضوع، نيرو، روحيه و هيجان زيادي به ما مي‌بخشد. زمينه و شرايط فكري، سياسي و سازماني مناسب جهت هرگونه اقدامات و حملات دموكراتيك را فراهم مي‌‌كند. در اين بين وظيفه ما برداشتن گام ها و اجراي اقدامات دموكراتيك بدون اتلاف وقت و بي‌هيچ شك و ترديد و با شور و اشتياق فراوان و عزمي راسخ مي‌باشد.

هر پارادايمي مطابق با شيوه سياست و مبارزه مختص به خود اقدام به تاسيس ساختارهاي تشكيلاتي مي‌كند. جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك با پيشاهنگي احزاب مركزيت‌گرا و يكه‌تاز سوسياليسم رئال كه رنگهاي ديگر را انكار مي‌كنند ايجاد نمي‌شود. جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك جامعه‌اي است كه عموم جامعه را در بر گرفته و مختص به طبقه‌اي خاص نيست . جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك نظامي است كه بدون توجه به اختلافات و ضعيف و قوي به نيرويي دست يابد كه توان نمايندگي را يافته و بدون اينكه هيچ مانعي برسر راه آن باشد، طبق ويژگيها و شرايط خود و با در نظر گرفتن وضعيت عموم به توسعه و رشد خود بپردازد. بنابراين، با دموكراتيزه نمودن سياست، جامعه و دولت بسوي يك نهادينگي كثرت‌گرا سوق يابد. از اين منظر، سازمان‌هاي هماهنگ كننده جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك با سازماندهي همه اقشار مختلف اجتماعي و عرصه‌هاي فعاليتي برمبناي خط ‌مشي و هدف كلي، مناسب‌ترين شكل پارادايم جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك را ايجاد مي‌كنند. به همين مناسبت رهبر آپو ضرورت نوسازي جنبش آزادي‌بخش كردستان را به شكل كنگره خلق كردستان كه خلق بتواند در بالاترين سطح در آن مشاركت داشته باشد، بيان نموده و براي اين نيز به نيروهاي آزاديخواه و دموكراتيك خلق كرد پيشنهاد كرده است كه KADEK و KNK در هم ادغام شده و به چنين سازماني دست يابند.

اين فراخوان رهبر آپو در برگزاري كنگره توسعه ساختار دموكراتيك تعيين كننده است. كنگره مذكور بيانگر خواست و تصميم جدي ما در اجراي اصلاحات و اقدامات دموكراتيكي مي‌باشد كه در پارادايم جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك ارايه شده است و همچنين براساس چنين عزمي مي‌توان گفت وظيفه‌اي كه رهبريمان در پيش رويمان نهاده با موفقيت به جاي خواهد آمد.

اين در حالي است كه كاركرد و شيوه مديريت و ساختار تشكيلاتي فعلي ما براي اين مدل مساعد نيست. ما راه درازي در پيش داريم و كارهاي زيادي بايد انجام دهيم. البته اين مسئله‌اي است كه ناشي از شرايط ظهور و رشد ما مي‌باشد. ظهور جنبش آزاديبخش ما در شرايط عيني آن زمان، تحت تاثير شرايط سياسي و ايدئولوژيك عصر قرار گرفته است. اين اجتناب‌ناپذير بود. جنبش آزاديخواهي ما كه به شكل PKK ظهور كرد، هرچند با ديدي انتقادي با سوسياليسم رئال برخورد كرد اما از آن به شدت متاثر شده است. همچنين به دليل ظهور و مبارزه‌اش در آن زمينه فرهنگي و اجتماعي نتوانست خود را از تاثيرات دگماتيسم خاورميانه برهاند و اين در حالي بود كه ادعاي علمي بودن را داشت. لذا به علت برخوردي اينگونه نسبت به سوسياليسم نتوانست سيستم خود را ايجاد كند. تقريبا امروزه تا حدودي به اين پي برده‌ايم كه اين مسئله ما را با خطر تبديل به يك مذهب بي اساس و رسيدن به بن‌بست مواجه ساخته بود. اين بعد عقب‌مانده ماست و بايد آن را پشت‌سر بگذاريم. البته كل واقعيت ما نيست، بلكه تنها يك بعد آن است. ما بعد ديگري هم داريم كه مارا تبديل به ما كرد. pkk هميشه داراي جوهري انقلابي بوده است. ارزشها و اصولي همچون درستكاري،‌صادق بودن در برابر خلق و مبارزه، فداكاري وقهرماني PKK را تبديل بهPKK نموده است. جنبش آزادي‌بخش كردستان در سايه داشتن چنين ويژگيهايي توانست با خلق عجين شده و انقلاب رستاخيز را به پيروزي برساند. همه دستاوردهايي كه خلقمان در راه مبارزه براي آزادي‌ به دست آورده ‌در مرحله PKK بوده است. من براين  نكته تاكيد مي‌كنم كه اينها ارزشهايي هستند كه بايد از اين پس نيز آنها را اساس كار خود قرار داده و آنها را طبق شرايط متحول سازيم.

ساختارتشكيلاتي ما كه بايستي بنابه شرايط عصر متحول مي‌شد در سال 1993 موجب به بن‌بست رسيدن و تكرار در آن شد. بااينكه موانعي همچون بروز اختلالات و خرابكاري ها در داخل و طرح‌هاي نابودي ما از سوي دولت تركيه جدي ترين موانع بر سر راه انجام تغييرات دموكراتيك بودند، امابازهم اگر بخواهيم نتيجه حاصل شده را فقط اينگونه توجيه كنيم، نه‌تنها كافي نخواهد بود بلكه به منزله شانه خالي كردن و فرار از مسئوليت نيز مي‌باشد. چنين برخوردي غير از سرپوش نهادن بر نارسايي‌ها و نقايص‌مان، راه حل ديگري پيش پاي ما نمي‌گذارد. برعكس باعث مي‌شود ما دچار مشكلات عديده و بن‌بست شده و به طور مداوم خود را تكرار كنيم. بايد اين را نيز قبول كنيم كه عامل ديگري كه در بروز اين نتيجه سهيم بوده عدم تحليل ويژگيها و شرايط عصر حاضر و كسب استعداد و نيروي انجام اقدامات لازم از طرف ماست. در واقع ما به عنوان يك جنبش بايستي اقدامات دموكراتيكي را كه امروزه مي‌خواهيم مورد بحث و بررسي قرار دهيم از سال 93 به بعد و در كنگره پنجم انجام مي‌داديم. بايستي كنگره پنجم به كنگره اصلاحات تبديل مي‌‌شد. به دليل اينكه نتوانستيم اين موارد را انجام دهيم و تحت عنوان تغيير و تحول اقدام به اجراي تغييراتي جزيي نموديم و به آنها بسنده كرديم، با دست خود، خودمان را به بن‌بست كشانديم و خود را تكرار كرديم.

اين بن‌بست و تكرار مبارزه به قيمت اسارت رهبر‌آپو تمام شد. نتوانستيم در زمان لازم تغييرات لازم انجام دهيم.  براي همين نيز با توطئه بين‌المللي مواجه شديم و رهبري‌مان به اسارت درآمد. امروزه هم با چنين وضعيتي روبرو هستيم. درست مثل سابق، امروزه نيز طريقه شكست توطئه و آزاد‌سازي رهبر آپو، انجام و اجراي اصلاحات و اقدامات دموكراتيكي است كه درآن زمان يا قدرت آن را نداشتيم يا جرأت آن كار را نداشتيم. اصرار برگذشته مارا به سوي سيري طريقت‌گرايانه و دوري از خلق و مرحله سياسي و مارژينال شدگي سوق مي‌دهد. كنگره ما درباره اين موضوعات نيز موضع‌گيري راستين خود را مشخص خواهد كرد. زيرا بايد از ميان هردو يكي را انتخاب كند.

تلاشهاي و اقدامات تكراري ما كه بعد از آتش بس 93 انجام شد نتوانست از حد يك تاكتيك گذر كند. بنابراين، فقط با وقوع توطئه بين‌المللي تغيير و تحولات استراتژيك به موضوع بحثمان تبديل شد. رهبر آپو با ارايه خط مشي تمدن دموكراتيك در شرايط نامناسب امرالي، علاوه بر جهت دهي جديد جنبش آزادي‌بخش كردستان، در آن تغيير و تحولات ريشه‌اي نيز انجام داد و آن را وارد مرحله سازماندهي مجدد نمود. اما لازم بود در شرايط حساس و بحراني توطئه كه احتمال هرگونه خطر و نابودي مي‌رفت، محتاطانه برخورد شود. به منظور جلوگيري از فروپاشي سازمان و نابودي آن لازم بود مرحله را تحت كنترل به پيش بريم که تا حدودي اين را به جاي آورديم. مي‌توانم بگويم كه برخوردي محتاطانه باعث شد تا ما موجوديت سازماني و دستاوردهاي خود را در برابر حملات نابود كننده حفظ كرده و پابرجا بمانيم. اين برخورد و موضع‌مان با اينكه چنين نتايج مثبتي به همراه داشت اما در ميان مدت و دراز مدت ما را در موقعيتي دفاعي قرار داده و سبب شد تاما در موضوعاتي نظير انجام اقدامات و راهكارهاي دموكراتيك بويژه اصلاحات سازماني، محافظه‌كار و ضعيف بمانيم.

با توجه به اينكه مي‌توانستيم در سال 2001 با برگزاري كنگره KADEK گامهاي دموكراتيك برداريم و ساختاري دموكراتيك به وجود‌ آوريم، اما بر اثر محافظه‌كاري اين وظيفه را تا به امروز به تعويق انداختيم. مفهوم محافظه‌كاري يعني محكوم بودن به بن‌بست و تكرار؛ بيانگر عدم شهامت و قدرت مبارزه با مشكلات و نوسازي و رهيافتهاي جديد. با اين همه، تاسيس KADEK گامي‌است مترقي در راستاي انجام اصلاحات دموكراتيك. اين مسئله حداقل مصمم بودن و صميميت ما در مورد انجام تغيير و تحول برمبناي خط تمدن دموكراتيك را به اثبات رسانده ولي اين كافي نيست. از لحاظ برنامه، برنامه قبلي عوض شده اما از لحاظ ساختار سازماني و مقررات داخلي و شيوه مديريتي چيز زيادي تغيير نكرده است. منطق لنينيستي حزب پيشاهنگ در مورد سازماندهي و شيوه مركزگرا بجاي شيوه‌هاي سياست دموكراتيك عينا تكرار شده است. در مسايل اجتماعي نيز در رفتارهاي تنگ ‌و عقب‌مانده كه متناسب با عصر حاضر، ديدگاه فلسفي ما و زندگي آزاد نيست و مارا به سوي مارژينال شدگي سوق مي‌دهد اصرار ورزيديم. ريشه و منشا مشكلات كه بعد از تاسيس KADEK روي دادند نيز عدم انجام تغييرات و اقدامات دموكراتيك مي‌باشد. بنابراين ما ديگر فرصت به تعويق انداختن و كوتاهي در امر اصلاحات دموكراتيك را نداريم. هيچ‌كس حق انجام چنين كاري را ندارد وكسي هم مسئوليت آن را قبول ندارد.

البته فقط عصر حاضر و مقتضيات آن نيستند كه ما را به برگزاري كنگره‌اي فوق‌العاده وادار مي‌كنند. علاوه براين موارد، تحولات سياسي اخير منطقه نيز در برگزاري كنگره نقش دارند. بنابراين بايد مداخله آمريكا در عراق را بطور صحيح تحليل كرد. نمي‌توان حمله آمريكا به عراق را فقط در محدوده منافع اقتصادي و يا دستيابي به نفت بررسي كرد. گرچه اين اهداف از جنبه‌هاي جدايي ناپذير سياسي آمريكاست اما در واقع اين حمله، حمله‌ايست جهت گذار از سيستم به بن بست رسيده قرن بيستم. فروپاشي نظام سابق در خاورميانه و ايجاد سيستمي نوين، به منزله شروع مرحله‌اي جديد است. بنابراين با اين مداخله، خاورميانه از نو سازماندهي مي‌شود. تلاش آمريكا در راستاي ايجاد يك امپراتوري جهاني در سطح جهان نمي‌تواند اين واقعيت را عوض كند. چون آمريكا با اين هدف خود با رژيمهاي اتوريتر، اليگارشيك و تئوكراتيك خاورميانه در تضاد و تناقض است. البته كه ما نمي‌توانيم در برابر اين تحولات كه رابطه نزديكي با آينده خلقمان دارند بي‌تفاوت باشيم. مرحله و تحولات جاري چنان وظيفه‌اي را برعهده ما كه نيروي پيشاهنگ و ديناميك منطقه هستيم مي‌گذارد كه حتما بايد با موفقيت انجام دهيم و در انجام آن كوتاهي نكنيم. جوهر و ذات اين وظيفه، گزينه دموكراسي و آزادي خلقها را برمبناي مرحله سازماندهي مجدد قرار داده و با بهره‌گيري از شرايط به وجود آمده به رواج و توسعه اين گزينه بپردازيم.

دستاوردها و تجاربي كه مبارزه آزاديمان در طي سي‌سال مبارزه ايجاد نمود، نقشي تاريخي در فروپاشي و پشت‌سر نهادن نظام عقب‌مانده و آنتي دموكراتيك منطقه ايفا نموده است. اما نمي‌توان گفت كه در مرحله سازماندهي مجدد نيز از خود چنين ابتكار عمل و نفوذي نشان داده است. اين كنگره فوق‌العاده ما از يك نظر جهت پركردن خلاء به وجود آمده و دستيابي به ابتكار عمل برگزار مي‌شود. با مداخله آمريكا در عراق و فروپاشي رژيم صدام، هرچند داراي كاراكتر و اهداف هژمونيك است، شرايط براي دموكراتيزاسيون منطقه مساعد شده است. اگر چه طرفداران رژيمهاي سابق و اقشار دين‌گرا و ملي‌گرا مقاومتي نسبي از خود در مقابل نيروهاي ائتلاف نشان دهند، اما شانس پيروزي ندارند. برخلاف بروز بحران و آشوب، مرحله در راستاي سازماندهي دموكراتيك و مجدد منطقه به پيش‌مي‌رود كه اين نيز ما را در دموكراتيزاسيون منطقه و حل مسئله كرد برمبنايي دموكراتيك ياري نموده و با افزايش اهميت استراتژيك كردها، شرايط را بر هرچه سريعتر و مبتكرانه‌تر عمل نمودن ما فراهم مي‌كند. بنابراين كنگره ما با در نظر گرفتن اين شرايط، جنبش آزادي‌بخش كردستان را وارد حمله‌اي سياسي خواهد نمود و آن را تبديل به فعال‌ترين نيروي منطقه كرده و كنگره توسعه ساختار دموكراتيك و حمله‌اي تاريخي خواهد بود.

وضعيتي كه رژيمهاي منطقه مخصوصا ايران و سوريه ـ كه از نظام فعلي خود دفاع نموده و عمر خود را دراز مي‌كنندـ در آن قرار دارند، تنگنا و انسداد كامل مي‌باشد. فشار آمريكا در خارج و خواسته‌هاي اقشار طرفدار آزادي‌ و دموكراسي در داخل، اين حكومت‌ها را در موقعيتي تدافعي قرار داده و آنها را بي‌تاثير نموده است. مشكل اساسي آنها ادامه موجوديت و برقراري امنيت خويش مي‌باشد. از اين رو منافع خود را در توافقات ارتجاعي و ضد كرد با تركيه جستجو مي‌كنند. به همين جهت تركيه، ايران و سوريه توافق امنيتي‌اي را كه برمبناي دشمني با كردها پي‌ريزي شده است به اجرا در مي‌آورند. افزايش حملات نسبت به جنبش آزادي‌خواهي ما دليلي بر اين مدعاست. تركيه، در منطقه نمايندگي مقاومت و دفاع از نظام فعلي را برعهده دارد. همه رژيمها و قدرتهاي واپس‌گرا، آينده خود را وابسته به موقعيت تركيه در اين باره مي‌دانند. همان اندازه كه توافق مابين آنها واپس‌گراست به همان اندازه نيز ضعيف مي‌باشند. سياست دولت تركيه در راستاي نقش برآب ساختن مداخله آمريكا مي‌باشد. اين سياست كه قبل از مداخله به شيوه‌ مشكل تراشي و جلو‌گيري از آن اجرا مي‌شد، بعد از مداخله نيز در قالب ايجاد ناامني و بي‌ثباتي و شكست آمريكا عمل مي‌كند. سرانجام تركيه كه پي به ناتواني خود در جلوگيري از مداخله برد و با بكارگيري سياستي مخالف با آمريكا رابطه آن با آمريكا رو به وخامت نهاد، امروز نيز تصميم به اعزام نيرو به عراق گرفته و در صدد در دست گرفتن دوباره ابتكار عمل در منطقه است. بدون شك، طرفهاي در گير از چنين تصميمي منافع و اهداف سياسي مختلفي دارند. از طرفي آمريكا با اين كار مي‌خواهد تركيه را از حلقه توافق تركيه ـ سوريه و ايران جدا كند و مقاومت موقعيت‌گرايان را در هم بشكند، از طرف ديگر تركيه مي‌خواهد با يك تير سه نشان بزند. تركيه نزديك به بيست سال است كه در منطقه از سياست يك تير و دو نشان سخن مي‌راند كه البته موفقيت آن در اين راستا نيز جاي بحث دارد. اما به دليل آنكه به علت داشتن سندرم كرد و دشمني با آن خلق به هركسي بدون هيچ مكثي امتياز داده است، نه‌تنها بايك تير چند نشان نزده است حتي بعضي مواقع خود را نيز مورد هدف قرار داده است. اولا تركيه ميخواهد با اعزام نيرو به عراق حرف خود را به كرسي بنشاند و از تاسيس سيستمي‌ فدرال جلوگيري كند و رژيمي راكه تاسيس مي‌شود تحت نفوذ خود داشته باشد. فراهم نمودن تسهيلات اقتصادي نيز در همين راستا است. ثانيا هراندازه كه تركيه خود مخالف تاسيس دولتي كردي باشد ـ به نظر مي‌رسد كردها در آينده به چنين چيزي احتياج نداشته باشند ـ در صدد جلوگيري از به رسميت شناخته شدن دولت فدرال كرد در جنوب كردستان است. ثالثا، در تلاش براي نابودي KADEK مي‌باشد. فلسفه و دليل اصلي تصميم‌گيري در مورد اعزام نيرو به عراق، نابود كردن KADEK است. اگر توجه كنيم مي‌بينيم كه همه سياست هاي تركيه در راستاي از بين بردن دستاوردهاي ملي و دموكراتيك خلق كرد مي‌باشد؛ نشان ندادن هيچ واكنشي در برابر فراخوان ديالوگ و ارايه نقشه راه جهت حل مشكل كرد از طرف KADEK ،تشديد انزواي رهبر آپو، افزايش فشار بر سياست دموكراتيك، افزايش حملات نظامي بر ضد نيروهاي مدافع خلق و در خارج نيز با بكارگيري هر نوع رابطه ديپلماتيك و راهكاري درصدد نابودي KADEK برآمده است. همه اينها سياستها و اهداف خود را نيز با وادار كردن آمريكا براي حمله به ما و ايجاد درگيري بين‌ ما و آمريكا تكميل خواهد كرد. كه اين نيز سازماندهي دوباره توطئه برضد جنبش آزاديخواهي كردستان است. هدف بلوكي كه تركيه نمايندگي آن را برعهده دارد جلو‌گيري از فروپاشي سيستم فعلي در خاورميانه است. اگر تركيه پي به اين ببرد كه در اين راه موفق نخواهد شد، سياستي را اتخاذ خواهد كرد مبني براينكه حتي اگر نظام فعلي متلاشي نيز شود نبايد كردها در ساختار جديد نقش فعالي داشته و در آن جاي گيرند. همه سرمايه خود را براي اين منظور بسيج كرده است. با توجه به اينكه تنها سرمايه آن نيروي نظامي مي‌باشد آن را وارد ميدان كرده است. چنين سياستي كه باعث تشديد نا امني و بي‌ثباتي در عراق شده و آمريكا را دچار مشكل كند، بديهي است كه خطرناك مي‌باشد. احتمال بروز هرگونه جنگ و درگيري را در خود دارد.

بجز آمريكا هيچ قدرت ديگري طلب اعزام نيرو از تركيه را نداشته يا از آن استقبال نمي‌كند. آمريكا هم اهداف معيني از اين موضوع دارد. شكل‌گيري مخالفتي قوي در عراق نسبت به آمدن نيروي نظامي تركيه به عراق، آمريكا را نيز مجبور به محاسبات ريز‌بينانه و ترديد آميز نموده است. با اين همه، ما نبايد توافق آمريكا و تركيه براي نابودي ما را كه منافع آمريكا اين را ايجاب مي‌كند و البته احتمال ضعيفي است، ناديده بگيريم. زيرا ديدارها و معاملاتي كه در ميان آنها به طور مخفي توسط هيئت‌هاي تخصصي انجام مي‌شود. در تركيه، ارتش با گفتن اينكه حزب AKP مسئول همه امور است، مي‌خواهد ما و حزب AKP را به جان هم انداخته و هردو طرف را تضعيف نمايد. AKP هم ضمن سوق دهي ارتش به جنگ با كردها در صدد كاستن فشار ارتش برخود و تداوم سياستهاي اسلام‌گرايانه خود مي‌باشد. همه سازمان‌هاي كردي در جنوب كردستان و كليه نمايندگي‌هاي گروههاي شيعه، سني و اعراب و حتي حكومت انتقالي عراق نيز مخالفت خود را به طور صريح در برابر ورود نيروهاي ارتش تركيه به عراق نشان داده‌اند. باتوجه به اهداف و مقاصد تركيه از اعزام نيرو به عراق بايد گفت كه چنين موضع‌گيري‌اي بجا بوده و بايد از آن حمايت كرد. در آن صورت تصميم تركيه براي اعزام نيرو به عراق بي‌اساس خواهد ماند.

از اين رو، موضع‌گيري سياسي ما در اين مورد بسيار مهم است. ما بايد بدون اينكه مرتكب اشتباهي شويم بتوانيم اين مرحله پرتنش و بحراني را با بكارگيري سياستها و راهكارهايي مناسب در راستاي منافع خود تحت كنترل درآوريم. زمان آن فرارسيده است كه با اجراي سياستهاي قوي، توطئه‌اي را كه در سطح منطقه‌اي برضد جنبش آزادي‌بخش كرد در جريان است نقش برآب كنيم. اين نيز با انجام اقدامات دموكراتيك و گسترش و پيشرفت قيام دموكراتيك امكان پذير است. به نظر من صحيح‌ترين جوابي كه مي‌توانيم به مرحله كنوني بدهيم اين است. با اين همه بايد با در نظر گرفتن بدترين احتمالات به تقويت قدرت دفاع مشروع خود پرداخته و از هرلحاظ براي هرنوع جنگ و مبارزه‌اي شرافتمندانه حاضر باشيم. تركيه، همچنانكه نقشه راهي كه ما جهت تثبيت راه حل ارايه كرده بوديم ناديده گرفت، فراخوان آتش‌بس دو جانبه را نيز بي‌پاسخ گذاشت. حتي پارا از اين نيز فراتر نهاده و اقدام به سياستي بحران‌زا تشنج‌آفرين نموده است. نه تنها درصدد حل مشكل نيست بلكه سياست نابودي و انكار خود را نيز تداوم مي‌بخشد. هم AKP و هم ارتش به شكل بسيار خطرناكي بازي مي‌كنند. اين سياستها ما را مجبور مي‌كنند تا در مقام دفاع از ارزشهاي دموكراتيك و ملي برآييم. ما معتقديم كه مسئله كرد از طريق راهكارهاي صلح‌آميز و دموكراتيك حل شده و بار ديگر براين انتخاب خود تاكيد مي‌كنيم.

اعضاي محترم مجمع عمومي!

شرايط مرحله از هر لحاظ يك حمله دموكراسي را ايجاب مي‌كند. اما سازمان و واقعيت مبارزات ما در حال حاضر فاقد چنان ساختار و سطحي از سياست كه بتواند اين حمله را شروع کرده و به نتيجه برساند. جنبش قيام دموكراتيك كه نزديك به چهار سال در سطح استراتژيك به فعاليت مشغول مي‌باشد، نتوانسته است جوابگوي مسايل باشد. چه بسا دو سال است كه  خود را تكرار مي‌نمايد. اگر نتوانيم در اين كنگره سياست هايي در پيش گيريم كه توانايي اجراي حمله را داشته باشند، همان طور كه در جنگ گريلايي دچار بن‌بست و مارژينال شدگي گشتيم در جنبش قيام دموكراتيك نيز دچار چنين وضعي خواهيم شد.

ضمانت پيشرفت و موفقيت در پيدايش راه حل، بحث و بررسي كليه مشكلات، اتخاذ تصميماتي جهت انجام حمله در همه عرصه‌ها و انجام اقدامات لازم از طرف كنگره ماست. در ميان همه اينها چيزي كه در درجه اول اهميت قرار دارد، پيدا نمودن مخاطبي است كه نمايندگي خلق كرد را در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي برعهده داشته باشد و ما با تاسيس KADEK  درصدد دستيابي به آن بوديم اما موفق نشديم. بنابراين نخست بايستي براي نقش برآب ساختن طرح نابودي ما كه در حال حاضر نيز جريان دارد اقدام كنيم. تا زماني كه نقشه و طرحي كه به ما برچسب تروريسم زده و ما را از نيروهاي سياسي جدا نموده است بي‌تاثير نشود، امكان ندارد ما بتوانيم در دستيابي به راه حل به عنوان يك طرف مسئله مورد قبول واقع شويم. حمله آمريكا به عراق فرصت زيادي را دراين زمينه براي ما فراهم نموده است. به دليل اينكه نتوانستيم فعاليتهاي ديپلماتيك لازم را انجام دهيم و رفتاري ترديدآميز و غير شجاعانه از خود نشان داديم، نتوانستيم از تناقض به وجود آمده ميان آمريكا و تركيه بهره‌گيري كنيم و در راستاي شكستن اين طرح توطئه گام برداريم. اما بازهم امكان اين وجود دارد. علاوه بر فعاليتهاي ديپلماتيكي كه دست ما را بازتر مي‌كند، انجام اقدامات و گامهاي دموكراتيك در عرصه‌هاي سازماني، سياسي و اجتماعي باعث خواهد شد بتوانيم مرحله را با موفقيت پشت‌سرنهيم. من در اين مورد اطمينان كامل دارم.

هم ويژگي‌هاي عصر حاضر، هم وظايفي كه تحولات سياسي منطقه برعهده ما گذاشته است، همچنين نيازهاي سازماني ما را به بررسي و بازنگري مجدد در وضعيت‌مان و انجام اقداماتي جديد وا مي‌دارد. اما به نظر من سه مورد از اينها داراي اهميت زيادي هستند. مورد اول مربوط به سازماندهي مجدد ساختار تشكيلاتي بر اساس مباني دموكراتيك و ايجاد مدلي متناسب با فلسفه و ديدگاه جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك مي‌باشد. هرچند با برگزاري كنگره هفتمPKK و سپس با تاسيس KADEK تا حدودي وارد يك مرحله تغيير و تحول شده‌باشيم، اما باز هم در حال حاضر، ساختار سازمان و شيوه كار و مديريتمان تحت‌تاثير سازماندهي حزب لنينيستي و فرهنگ منطقه‌اي خاورميانه قرار دارد. به گونه‌اي كه؛ علي‌رغم اينكه ميليونها انسان طرفدار و هواخواه ما هستند ولي ما از نظر سازماني دچار مارژينال شدگي شده‌ايم.

تعداد افرادي كه با ما كار مي‌كنند از چند ده‌هزار نفر تجاوز نمي‌كند. بدين علت است كه ما علي‌رغم برگزاري بسيج عمومي و فراخوانهاي مكرر نمي‌توانيم به جز شمار معيني از مردم را به قيام و تظاهرات وادار كنيم. مدل سازماني و شرايط كار و عضويت ما اجازه مشاركت صدها هزار نفر را نمي‌دهد و براي توده‌اي شدن مساعد نيست. منطقي در بين ما حاكم است كه همه چيز را حول يك محور جمع كرده و ابتكار عمل را براي خلق و توده‌ها قايل نيست و منطقي هرمي و خود‌مركز بين حاكم مي‌باشد. خود ‌مركز بيني، جوهر همه بيماريهاي سياسي و سازماني را تشكيل مي‌دهد. از اين رو نبايد فقط در ظاهر تغييراتي ايجاد كرد، بلكه بايستي ويژگي خودمركز بيني را در منطق و ذهنيت از ميان برد. چون شرايط كار و عضويت ما سخت و مشكل مي‌باشد، غير از كادرهاي پيشاهنگ، هيچ يك از اقشار ميهن دوست ـ دموكرات نمي‌توانند در كارها مشاركت كرده و بنابراين از آن دور مي‌شوند. در عصري بسر مي‌بريم كه دوره احزاب و پيشاهنگ به پايان رسيده و زمان سازماندهي جامعه مدني و نهادهاي دموكراتيك فرا رسيده است. بنابراين اصرار بر معيارها و مدلهاي قبلي و كهنه غيراز به بن‌بست رسيدن نتيجه ديگري به بار نخواهد آورد و ما را به سرعت به سوي مارژينال شدن سوق خواهد داد. جهت برطرف‌سازي اين محدوديت‌ها و تنگناها لازم است شرايط عضويت و ورود و خروج به سازمان براساس مباني حقوق تعيين شده و دموكراتيزه گردند. كوتاه سخن اينكه، ما احتياج به رفرمي داريم كه در اساسنامه تبلور يابد.

نكته دوم راجع به تنظيم مجدد زندگي اجتماعي است، آنهم به گونه‌اي كه مبارزه ما را نيرومند ساخته و از اقدامات و تغييرات سازماني و سياسي حمايت كند. ما داراي ديدگاه و پروژه معيني درباره دموكراتيزه نمودن زندگي اجتماعي جامعه هستيم. خود مبارزه‌اي كه انجام داده‌ايم جوابي‌ است به سوال ”چگونه بايد زيست؟“ رهبر آپو درباره زندگي اجتماعي و روابط زندگي‌اي كه چندين جلد تحليل ارايه نموده و رهنمودهاي لازم را به ما داده است. اين تحليلات از نظر تئوري داراي سطح بالايي هستند. ولي بنابه دلايل مختلف تا به حال نتوانسته‌‌ايم اين رهنمودها را به شكل پروژه‌هاي عيني جهت برآورده كردن نيازهاي روزانه در آوريم. اما از اين به بعد به موضوع بحث ما تبديل شده است. دموكراتيزاسيون جامعه در نتيجه بروز تحولات انقلاب‌گونه در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي به وقوع خواهند پيوست. مبارزه ما در اين مورد نتايج جدي و مهمي بدست‌ آورده كه اين را مي‌توان در فروپاشي روابط و شيوه زندگي فئودالي در كردستان ديد. گذشته از اين، بايد از طريق آموزش به روشنگري و جهت‌دهي نهادهاي دموكراتيك و پيشرفت اجتماعي و دموكراتيك جامعه پرداخته و آن را تشويق نمود. به دليل اينكه خانواده هسته اصلي جامعه است، بنابراين با دموكراتيزه‌ نمودن خانواده، اساس دموكراتيزاسيون جامعه پي‌ريزي مي‌شود. اساس و پايه دموكراتيزاسيون جامعه و زندگي اجتماعي، آگاه شدن و صاحب اراده بودن و آزادي زن و جذب نمودن مرد به خط مشي برابري و آزادي مي‌باشد. اين مرحله به طور تدريجي به پيش مي رود. ما مي‌توانيم با مشاركت آگاهانه و جهت‌دهي‌هايمان اين مرحله را تسريع نماييم. چون عرصه اجتماعي نيز به مانند ديگر عرصه‌ها دموكراتيزه شده و سرانجام به ايجاد جامعه‌اي اكولوژيك ـ دموكراتيك خواهد انجاميد كه هدف اصلي ماست. اما موضوعي كه امروز بايد بر روي آن بحث كنيم، اصلاح و تنظيم مجدد زندگي و روابط اجتماعي درون سازمان است. اين موضوع در آخرين جلسه هيئت مديره KADEK به بحث گذاشته شد و به شكل يك پروژه به كنگره پيشنهاد گرديد. بدون شك، كنگره اين موضوع را با بحث و تبادل نظري علمي بررسي كرده و به نتيجه‌اي مطابق با سطح و اهداف زندگي آزاد دست خواهد يافت.

سومين نكته؛ به روابط دروني كردها و روابط با خلق هاي همسايه و ديگر خلق‌ها و دول حاكم مربوط مي‌شود. دموكراتيزه كردن و تنظيم مجدد اين روابط برمبناي معيارهاي معاصر، بخش مهمي از اقدامات و اصلاحات دموكراتيك را تشكيل مي‌دهد. ازاين رو بايد كنگره ما اين موضوع را نيز كه زمينه شكل‌گيري قانون اساسي كردهاست، بطور مفصل بررسي كرده و تصميماتي راجع به تنظيم مجدد روابط داخل كردها و روابط آنها و دول حاكم براساس مباني جديد و دموكراتيك اتخاذ نمايد.

بدون شك، قانون اساسي قراردادي اجتماعي است كه همه اقشار، سازمانها و نهادهاي جامعه برروي آن به توافق رسيده‌اند. عموما، قوانين اساسي به مراكز قدرت و اكثرا به دولت متكي هستند و تحت ضمانت دولت قرار دارند. اگر ما به عنوان نيرويي كه درصدد متحول ساختن جهان هستيم به قضيه اينگونه نگاه كنيم كه در صورت نبود دولت و قدرت قانون اساسي هيچ كاري امكان‌پذير نخواهد بود، در آن صورت نتيجه مي‌گيريم كه كردها نيز نمي‌توانند صاحب قانون اساسي شوند. اما كردها مي‌توانند و بايد داراي قانون اساسي‌اي باشندكه روابط داخلي كردها را تنظيم نموده و روابط كردها را باكشورهايي كه كردها در آنها سكونت دارند برمبنايي دموكراتيك استوار سازد. بايد كنگره اعلاميه‌اي را تحت عنوان اعلاميه حقوق دموكرايتك پخش نمايد تا زمينه چنين چيزي فراهم شود. بعد از اينكه كردها بر سر اين اعلاميه توافق پيدا كردند آنوقت جامعه نيز براساس معيارهاي درج شده در اعلاميه عمل خواهد كرد. چنين رويدادي، مشكلات داخلي كردها را به شيوه‌اي دموكراتيك حل نموده و سهم بزرگي در ايجاد اتحاد و همكاري ملي خواهد داشت و روابط كردها با دول حاكم را بر اساس شهروندي قانوني قرار خواهد داد و نقش مهمي در دستيابي به حقوق و هويت زباني و فرهنگي‌شان ايفا خواهد كرد.

رفقاي گرامي!

ايفاي نقش و انجام وظايف محول شده به كنگره و كسب موفقيت در اين راه بستگي به نيروي انديشه و مشاركت شما دارد. نيرو، سطح تفكر، بحث و تصميمات شما نتيجه را رقم خواهد زد. هيچ شكي در اين ندارم که كنگره‌اي با چنين تركيبي رنگارنگ بتواند به اداي وظايف تاريخي خود بپردازد و به پيروزي دست يابد. با نشان‌دادن جديت و مسئوليت در مورد توسعه ساختاري دموكراتيك و صرف زحمات و تلاش فراوان، لياقت و تعهد و پيمان خود را به رهبر آپو و شهداي قهرمان نشان خواهيد داد. كنگره ما زمينه‌ و محيط بحثي آزاد و دموكراتيك است. مطمئنم كه اعضاي كنگره با آگاهي و احساس مسئوليت مشاركتي موثر نموده و با بحث شجاعانه در اتخاذ تصميماتي كه آينده ما را تعيين خواهد كرد سهيم باشند. صراحتا عرض مي‌كنم كه اين كنگره از يك لحاظ كنگره واگذاري اختيارات و مسئوليتهايي است كه ما از خلق گرفته بوديم و اكنون به خلق باز‌مي‌گردانيم. همه اعضاي كنگره بايد با اين احساس و انديشه نسبت به كنگره و ارزشهاي آزادي كردها برخورد كنند. پيروزي از آن خلقمان خواهد بود كه با گامهايي راسخ و مصمم در راه آزادي و دموكراسي حركت مي كند. كنگره ما نيز تبلوري از اين است.

ـ زنده باد رهبرمان آپو

ـ زنده باد كنگره ما كه براساس خط مشي رهبر آپو برگزار مي‌شود

ـ زنده باد شهداي قهرمانمان كه هميشه الهام بخش و منبع نيرويي براي ما بوده‌اند

          مجددا به همه شما از صميم قلب سلام مي‌كنم و براي شما آرزوي موفقيت دارم.

 

 

 

 

 

 

 

 

رهنمودهاي تحول

 

پايان يک دوره

از روز 9 اکتبر 1998 به بعد ـ که در آن روز از طريق آتن به اروپا رفتم ـ در واقع پارادايم مدرنيته در شخص من به شکست انجاميد. عليرغم همه تلاشهايم جهت تغيير ساختار ذهنيتي بسيار شکاک و سطحي‌ام، نتوانستم به نيروي آزاديبخش و موفقي دست يابم؛ بنابراين موانع موجود بر سر راهم، مرا مجبور ساخت که به اروپا سفر کنم, جايي که نماينده قدرتمند تمدن بود. اين امر خود به معناي بي اعتمادي به نيروي ذاتي مي‌باشد. اين رويداد تاريخي از نظر زمان و مکان شديدا به بن‌بست رسيده بود. با وجود 20 سال (1999ـ1979) مبارزه و تلاش در خاورميانه و ايجاد تحولات بسيار مهم, باز هم نتوانستم خود را از اين ويژگي جامعه خاورميانه ـ که دچار مشکلات پيچيده بوده و به يک گره کور تبديل شده است ـ  رهانيده و براي آن راه حل پايداري ارائه دهم.

يکي ديگر از راه‌هايي که مي‌توانستم انتخاب کنم رفتن به کوهستان و بکارگيري "جنگ کوهستاني" بود. اين راه را به دو دليل انتخاب نکردم؛ اول اينکه بسيار دير شده بود و از سوي ديگر صرف نظر از قداست نيروهاي مسلح, احتمال مارژينال شدن آنهاـ که در پي آن نتايجي متفاوت از آنچه انتظار مي‌رفت به وجود مي‌آمدـ اميد به کسب نتيجه و وجود راه‌حل را بيش از پيش  تضعيف ساخت. ديگر اينکه با توجه به موقعيت و سنگربندي نيروهاي موجود نه تنها امکان راه حل آسان وجود نداشت، بلکه بروز خطر "بکش و بمير" نشان از خط مشي اشتباه مي‌بود.شايد اين راه امکان استفاده بيشتر از تکنولوژي و اصلاح تاکتيک را فراهم مي‌کرد، اما دستيابي به راه حل نهايي شک برانگيز بود. پيوسته در اين فکر بودم که با توسل به جنبه روشنفکرانه‌ام (انتلکتوئل) حرکت کنم و نقش تاريخي خودم را اينگونه ايفا کنم. اين امر بسان يک الهام و احساس همراه من بود. هيچ وقت در اين مسئله ترديد نکردم که به جاي استفاده از جنگ و خونريزي در جامعه کرد و خاورميانه, بايد از طريق راهکارهاي روشنفکرانه به حل مسئله اقدام نمود. مدام در ميان اين دو ديدگاه در نوسان بودم. انگار  معيارهاي خوني و معيارهاي روشنفکرانه در من, با هم در ستيز بودند. در اين شکي نداشتم که اگر کوچکترين فرصتي پيدا کنم از به کارگيري شيوه سياسي ـ روشنفکرانه لحظه‌اي فروگذار نخواهم کرد. با توجه به اينکه بن‌بستهاي موجود در مسئله فلسطين ـ اسرائيل حاکي از بي ارزش و بي‌جا بودن خشونت و درگيري بود، بر آن شدم تا بار ديگر "فلسفه خشونت" را مورد تحليل قرار دهم. طرز فکر فاسد و انحرافي مافيايي ـ که در درون PKK هم ظهورکرده بود ـ باعث شد تا در اين کار مصمم تر شوم. وراي اين واقعيات نيز اعتقاد به اينکه سرچشمه همه مشکلات و راه حلهاي مدرن اروپا است، مرا مجبور به چنين حرکتي کرد. گويي دو پاره شدم. سرانجام فراهم شدن امکان ورود من به آتن و فشار روزافزون حکومت ترکيه بر سوريه موجب شد که من به چنين اقدامي دست بزنم.

ماجرايي که از آتن شروع و به مسکو، رم و از آنجا مجددا به آتن و در آخر به کنيا (نايروبي) ختم شد, مرا با تولدي دوباره مواجه ساخت. در اينجا دفاع از حسن نيت، فعاليت‌ها و جوهر خودم از لحاظ فردي  ارزش چنداني نخواهد داشت. نتيجه‌اي که بدست آمده نه فقط اعدام بلکه به صليب کشيدن است. همچنان که گفته بودم؛ اگر با انگشت اتهام فوراً ترکيه را نشانه بگيريم و نقشي را که نظام جهاني به ترکيه داده از نظر وسعت تاريخي و عمق آن در نيابيم, مستقيم و غيرمستقيم در هدف توطئه گران مبني بر مخفي کردن خودشان قرار خواهيم گرفت. در دفاعيه‌اي که براي دادگاه حقوق بشر اروپا ارائه کرده بودم, نظام جهاني موجود را تحليل کردم. اين دفاعيه من، درصدد اثبات و ارائه موجوديت  پديده کرد بود, که در درون نظام تمدن جامعه طبقاتي ناپديد شده بود. با آگاهي از اينکه شناخت صحيح يک مشکل نيمي از راه‌حل است, به اين کار دست زدم. اين کار نه تنها پيش بيني‌هاي من درباره اشغال عراق را به شکلي خارق العاده تصديق کرد، بلکه علاوه بر افزايش فرصت‌هاي راه‌حل، آنها را به منصه ظهور رساند. به صليب کشيدن و ميخکوب کردن بر صخره‌ها بسان پرومته ـ که همچون راهکاري از سوي نظام حاکم بکار گرفته شد ـ شباهتي به نمونه‌هاي کلاسيک ادوار اسطوره‌اي نداشت. زمان آن فرا رسيده بود که ديگر از "دموکراسي جهاني خلقها" در برابر "سلطه و تجاوز " نظام جهاني سرمايه‌داري بحث کرد.

همچنين بايد گفت که دوره زندان يک نفره امرالي, با آنکه در طول تاريخ مکان پوسيدن و مرگ انسان‌هاي زيادي بوده و به اين امر خو گرفته بود، ثابت کرد که مي‌توان راه حلي فلسفي و عملي و علمي را نه تنها براي شخص من و خلق کرد, بلکه براي بشريت ايجاد نمود. پس بايد گفت که زدن مهر اتهام بر تمام گذاشته‌ام خطا بوده و حفظ موجوديت يک گوهر زنده و برحق, جنبه‌اي ديگر از حقيقت است. بنابراين مواردي را در خصوص تکميل دفاعيات و اظهارات قبلي‌ام ارائه خواهم کرد.

توطئه‌اي که در اول فوريه 1999 در آتن به جريان افتاد، پديده کرد و مشکلات ناشي از آن را به يک دو راهي رساند؛ يا خودکشي, يا ايجاد يک زندگي جديد در ظاهر و باطن. آمريکا که بر دنيا تسلط دارد، در حالي مرا "پاکت"  کرده و به ترکيه تحويل داد ـ همچنان که در رسانه‌ها انعکاس يافت ـ که مرا به خوبي مي‌شناخت و به خوبي بر اعمالش واقف بود. تاثير زندگي و مرگ مرا بر نظام خود محاسبه کرد. آمريکا و اليگارشي يونان، احتمال زنده ماندنم را نمي‌دادند. مطمئن بودند که يا خودکشي خواهم کرد يا به نحوي ديگر خواهم مرد. رفتارهاي آنها در ابتدا هم دال بر اين بود. آنان مرا بدون هيچ ضمانتي تحويل دادند. موضع آنها بسان مصداق ضرب المثل " هم گوشتش مال تو, هم استخوانش" [تو صاحب بي‌ چون و چراي او يي] بود. احساسات مخالفت هم در سازمان و هم در ميان خلق بسيار تحريک شده و زمينه براي خودکشي آماده بود. از سويي PKK پنج هزار عضو خود را با انگيزه عمليات انتحاري براي جنگ حاضر کرد و از ديگر سوي افکار عمومي ترکيه در انتظار اعدام به سر مي‌بردند. عمليات‌هاي خودسوزي ادامه داشت. آمريکا و متحدانش (يونان و اسراييل) هم بر اين باور بودند. آنان انتظار داشتند که با آغاز موج کشت و کشتار متقابل در چنين جو متشنج و آشوب‌زايي, در وضعيتي که حداقل اقتصاد به مدت ده سال متزلزل شده و محيطي پر از حس انتقامجويي به وجود مي‌آيد، بتوانند سياست‌هاي خود را عملي کنند و مطمئن بودند که با تحريک شدن احساسات شوونيستي ترکها و ملي‌گرايي کردها و ايجاد بن‌بستي لاينحل، مي‌توانند هر دوطرف را به خود وابسته کرده و راه چاره اي جز وابستگي براي آنها پيش‌بيني نمي‌کردند. حتي تصور نمي‌کردند که سياست "تفرقه بينداز و حکومت کن" يا "سياست خرگوش بدو، تازي بگير" کارايي خود را نشان ندهد.

 دوره 15 ساله اخير، پيش زمينه را براي اجرا و عملي شدن چنين سياستي فراهم کرده بود. هم ترکيه و هم کردها، دسته دسته به شاخه‌هايي از نظام تبديل مي‌شدند، هيچ چاره‌اي جز اين نداشتند. مي‌خواستند با ايجاد مجدد زمينه و شرايط سال 1920، تاريخ را تکرار کنند. انگليس با استفاده از تجربه‌هاي قبلي خود در اين کارها، موارد حساس طرح را برنامه ريزي و اجرا مي‌کرد، [انگليس] درصدد بود PKK را با يک رهبري جديد به خود وابسته کرده و توسط يک جنبش ملي‌گراي مزدور کرد، سياست سالهاي 1920 را در سال 1990 در عراق پياده کند. حوادثي که در سال 2003 در عراق روي داد, حاکي از وجود زمينه قوي اين سياست است. مي‌خواستند با من مثل شيخ سعيد رفتار کنند. حتي حکم اعدام مرا در روز 29 ژوئن 1999 يعني سالروز اعدام شيخ سعيد صادر کردند.

من نمي‌توانستم در مقابل اين واقعيات، خودکشي را انتخاب کنم. حتي در شرايط غير قابل تحمل به اين فکر افتادم که به ياد کمال پيرها هم که شده به اعتصاب غذا (اعتصاب تا مرگ) دست بزنم. حتي وقتي که در هواپيما بودم به اين فکر افتادم که هيچ حرفي نزنم. اما وقتي به هدف توطئه که چيزي جزايي نبود, مي‌انديشيدم به اين نتيجه مي‌رسيدم که با اين کار بازيگران واقعي توطئه شناخته نخواهند شد, انسان‌هايي که نبايد بميرند و بميرانند, خواهند مرد و همديگر را خواهند کشت و شايد کينه انتقام‌جويي سال‌ها ادامه پيدا کند. فرهنگ همزيستي مسالمت آميز موجود در ميان خلق‌هايمان مرا از اين منصرف مي‌کرد که با حس انتقام جويي شخصي به زندگي خود پايان دهم. هر چند تراژدي من تلخ و ناحق بود، اما باز هم مي‌بايست به خاطر بعضي از ارزش‌ها زندگي مي‌کردم. مسئله اصلي غرور و شرف شخصي من نبود، بلکه مهم آن بود که بتوان ارزش‌هاي سيستماتيک را بخوبي محاسبه نموده و در زمان مناسب آنها را عملي ساخت. اينگونه بود که من تصميم به ادامه زندگي گرفتم. واضح بود که مي‌بايست مجددا خود را سر تا پا مدنظر قرار داده و خود را متحول کنم. زندگي من بستگي به انجام اين وظيفه داشت. شرايط طوري بود که انسان را براي مبارزه با شرايط سخت مجبور به مقاومت تا مرگ مي‌کرد. با اينکه شرايطي که من در آن قرار داشتم؛ بسيار سخت‌تر بودند، اما من دست به چنين کاري نزدم، چون مي‌دانستم که کار صحيح و واقعبينانه‌اي نيست و نتيجه‌اي هم در برنخواهد داشت. همچنين به نظرم کار صحيحي نبود که خلق و سازمان را براي خود به قيام وادارم. بنا به قواعد بازي انجام شده، رفتارهايي از اين نوع مي‌بايست سرکوب مي‌شدند. يکي از اهداف توطئه، نابودي همه اعضا زنده بود. تا زماني که ملي‌گرايي شوونيستي انتزاعي در عرصه سياسي رواج داشت، از قرباني کردن هيچ چيزي دريغ نمي‌کردند. ملي‌گرايي ابتدايي و مزدور کرد و خائنين PKK از آمادگي کامل برخوردار بوده و منتظر چنين رويدادي بودند. اگر هم [طبق] نظر آنها عمل نمي‌کردم, با گفتن "آپو مقاومت نکرد، پنهاني تسليم دولت شد" درصدد استثمار جو موجود برمي‌آمدند. من نبايد به ابزاري در دست آنها تبديل ‌شوم و به آنها فرصت بدهم. از طرفي تعهد نسبت به شهدا و عمليات اعتصاب [غذا] تا مرگ کمال پير، محمد خيري دورموش و همچنين مظلوم دوغان‌ها و فرهادها مرا وادار مي‌کرد که به جاي تقليد از آنها به شيوه واقعبينانه‌تري زندگي آزاد وشرافتمندانه را انتخاب کنم. بعد از اينکه تصميم به ادامه زندگي گرفتم, وارد مرحله تحول شدم. در تاريخ, به ويژه در فرهنگ خاورميانه اين دوره‌ها، دوره‌هاي تحول و دگرگوني هستند. اين فرد ممکن است ايوب باشد در غاري، زرتشت باشد در قله کوهي و مشغول رياضت کشيدن باشد يا من باشم در سلول يک‌نفره امرالي؛ در اصل هيچ فرقي با هم ندارند. مهم اين است که بتوان ويژگي‌هاي کيفي تحول را بوجود آورد. تا زماني‌که نتوانم ويژگي‌هايي را به وجود بياورم که بتواند تجربيات و اندوخته‌هاي فعلي مرا پشت سر بگذارند، نمي‌توانم بگويم دوره رياضت من به سر آمده است. لايق بودن نسبت به همه ارزش‌هايي که تحت مسئوليت من ايجاد شده، بستگي به عملي شدن اين [تحول] دارد. هدف من اين بود که فرد، نهاد و سيستمي را در شخصيت خود مشاهده کرده و سير کنم که در حال فروپاشي بود و سيستمي نوين بنا کنم.

به محض اينکه خود را در محيط خانواده و روستا شناختم، با سوال "حقيقت چيست؟" روبرو شدم. بنابراين به جاي پذيرفتن سنت‌هاي روستا و خانواده به قوانين مخصوص خودم ـ که مبني بر تخيلات کودکانه بودند ـ عمل کردم. عصيانگري در برابر خانواده و روستا در اين ويژگي نهفته بود. هر چقدر وارد محيط جامعه و شهر مي‌شدم، وضعيت جدي‌تر و سخت‌تر مي‌شد. من نيز مانند بسياري از انسان‌هاي ديگر به ايدئولوژي ديني روي آوردم. در دوره ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان زندگي احساسي و مومنانه‌اي را که انتخاب کردم که بيشتر جنبه ديني داشت. اما دوره تحصيل در آنکارا و جنبش جوانان انقلابي و تاثيرات ملي‌گرايي ابتدايي کرد موجب عميق‌تر شدن بحران در من شد. بعضي از استادان من در اين مراحل پي به اين موضوع برده و درصدد کمک نيز برآمدند. اما اتفاقاتي که روي مي‌داد سيستماتيک بود و اين تلاش‌ها کفايت آن را نمي‌کرد. در دهه‌ي70، [جنبش] مدرنيته کماليست ترکيه در حال انشعاب بود. من نيز مانند هر جوان ديگري تحت تاثير حرکت‌هاي چپ راديکال و جريان‌هاي سياسي ملي ـ مذهبي شوونيستي قرار گرفتم. کماليسم کلاسيک تاثير محدودي داشت. ضمن اينکه تحت فشار و تاثير جريانات ايدولوژيک ـ سياسي قرار گرفتم، در آستانه تصميم‌گيري جديدي نيز بودم. دو چيز به‌عنوان سنت مرا رها نمي‌کردند، کردگرايي و شکاکيت ديني. روي آوردن من به ايدئولوژي چپ, بيانگر گذار من از اين سنت‌ها نبود، بلکه با سرپوش گذاشتن بر آنها، باعث هر چه عميق‌تر شدن ساختار شکاک خويش شدم. نپيوستن من به حرکت‌هاي ملي‌گرايي ابتدايي کرد و جذب نشدن به جريان‌هاي سياسي ديني راه چاره‌ بنياديني نبود. با فارغ‌التحصيل شدن از دانشگاه، شغل حقير کارمندي مرا راضي و خشنود نمي‌کرد. دانشگاه براي من در حکم پله‌اي براي ورود به جريانات چپ بود. علاوه بر اين، آن زمان، دوره تجزيه‌هاي جريان چپ نيز بود. عمليات‌ها به‌راه افتاده بودند. پرداختن به عمليات معنايي جز آناليز نظام توسط کاراکتر من نداشت. هوس کادر شدن مرا ارضا نمي‌کرد و به‌نظر من بيش از يک کاريکاتور تقليدي معنايي ديگر در برنداشت. در جو موجود چپ‌گرايي، نمي‌توانستم از حد يک هوادار صميمي پا فراتر نهم.

حوادث 12 مارس که موجب بروز خلا در جريان چپ شده بود، مرا نيز بدون آنکه آمادگي آنرا داشته باشم، با قبول سمت رهبري جنبش جوانان روبرو ساخت. موقعيت من عضويت در مديريت دفتر آموزش عالي دموکراتيک آنکارا و رياست فعلي آن، وظيفه‌اي رهبري را نيز پيش‌رويم نهاد. قبلا من به THKP (حزب رهايي خلق ترکيه) گرايش داشتم. نمي‌توانستم ساختار THKO (ارتش‌رهايي بخش خلق ترکيه) را بپذيرم. اما وقتي که THKP نتوانست همه هواداران خود را در ساختار خود جاي دهد، مجبوراً راه چاره را در تاسيس جنبش چپ کرد ديده و شخصا مسئوليت اين کار را بر عهده گرفتم. بعد از اينکه در سال‌هاي 73ـ1972 اين تصميم قطعي شد، مابقي کار، عملي ساختن آن بود. در تحليل اين موضوع، پي مي‌بريم که هم کردگرايي و هم چپ‌گرايي از حد يک شعار فراتر نرفته است. اگر به آن شرايطي که مارکسيسم و جريان چپ‌گرايي دچار بحران شده بود, توجه کنيم مي‌بينيم که گذار از شعارگرايي کار چندان راحتي هم نبود.      

من شکي نداشتم که جنبش‌رهايي بخش کرد نتيجه‌اي موثر و سودمند ببار خواهد آورد. چون پديده کرد بسان زمين‌هايي که هزاران سال تشنه آب باشد، تشنه آزادي است. رفقايي مثل کمال پير و حقي قرار ـ که اصالتا ترک بودند ـ به صحيح بودن اين راه اعتقاد کامل داشتند. [آنها] شريان‌هاي حياتي حرکت‌مان بودند. راهي که ما در پيش گرفته بوديم به راهپيمايي يک مومن متعهد شباهت داشت. همه سختي‌ها و فشارهاي موجود در خاورميانه هم نتوانست اين اصل را تغيير دهد. از طرفي ديگر، در برابر تحميل "فرهنگ آسيميلاسيون" اروپا ايستادگي به عمل آمد. ما هم در برابر توطئه و بازي‌هاي سياسي خاورميانه, که قالبي فئودالي به خود گرفته بودند ايستادگي مي‌کرديم و در برابر محيط جاذب و حل کننده اروپا از خود مقاومت نشان داديم، با اين همه دچار تحول عميق و ژرفي نشديم. هيچ وقت خيالات ما سواي از خيالات ويتنام و کوبا نبود. حتي با فروپاشي شوروي سابق هم، با اينکه تلاش‌هايي در جهت انتقاد و خودانتقادي به‌ عمل آورديم، اما باز هم نتوانستيم به نوسازي سيستماتيک بپردازيم به طوري که بتواند آن دوره را پشت سر گذارد. اين يک واقعيت بود که تحت فشاري طاقت فرسا قرار گرفته بودم. اما با موضعي سرسختانه، نه تسليم آمريکا و اتحاديه اروپا شدم و نه هيچ يک از کشورهاي خاورميانه. داشتن يک موقعيت ويژه، با ذات من جور در مي‌آمد. تا اواخر هزاره دوم بر اين اساس حرکت کرده و درصدد حفظ آبرو و شرف خود بودم، نسبت به ديگر امور علاقه‌اي نشان نداده و با ديدگاهي قدرگرا ـ جزم‌گرا مشغول لحظه شماري بودم.

آخرين دوره‌اي که در خاورميانه بودم، اين‌گونه گذشت. هيچ وقت آسوده نبودم. مي‌خواستم بيشتر به آزادي زنان بپردازم. چون به نظر من، عرصه‌اي بود مناسب براي رشد افکار جديد. افکار چپ‌گرا، عموما دچار خلا شده بودند و فروپاشي شوروي نيز تاثير بزرگي بر آنها نهاد. من نيز از اين قاعده مستثني نبودم. پياده کردن آن در مورد مشکل کرد نتايج محدودي ببار آورده، اما آن ‌را در لبه پرتگاه عميقي نيز قرار داده است. هر چند در همان ابتدا با ديدگاهي انتقادي به اين نوع از سوسياليسم نگريسته‌ايم، اما از متحول ساختن ريشه‌اي آن عاجز بوديم. جنبش‌مان با خطر تبديل شدن به يک مذهب‌گرايي بي‌ريشه مواجه شده بود. با واقعيت يک جريان ديني درآميخته, به حالت يک ماترياليسم, دنيوي شده در آمده بود که پيش‌بيني‌اي پيغمبرگونه و دگماتيک از آينده داشت و ريشه تاريخي‌اش دچار فقر بود. من حتي نمي‌خواستم از کنار جريانات سياسي ـ  ديني روزآمد شده فئوداليسم و نئوليبراليسم کاپيتاليسم نيز گذر کنم. با ذهنيتي شکاک و عواطفي راکد مي‌خواستم رهبري حرکت بسيار تراژيک را تا آخر انجام داده، آنرا مبدل به جنگ شرف و ناموس کرده بودم.

براي دستيابي به راه حل و پيروزي، چشم به عملکرد و تحولات درون نظام دوخته شده بود. در حالي که هر دو عرصه هم دچار بحران بسيار عميقي شده بودند. همه راه‌ها به بن‌بست رسيده بودند. اما با توجه به تغييرات بي‌وقفه طبيعت، واقعيت و ساختار اجتماعي هم بايستي تغيير مي‌کرد. جايي که بن‌بست بوجود بيايد راه‌حل هم نزديک مي‌شود.

اشتباه اصلي از دولت، سياست و نظام سرمايه‌داري معاصر و برخورد نسبت به "رئال سوسياليسم" ـ که در مقام بديل براي اين نظام ظهور کرد ـ ناشي مي‌شود. به اين اقرار مي‌کنم که نتوانسته‌ام جنبه جزمي ديدگاه خود را عموما نسبت به تمدن طبقاتي و خصوصا نسبت به نظام سرمايه‌داري که پيشرفته‌ترين مرحله آن است و همچنين نسبت به سياست‌ها و راهکارهاي رئال سوسياليسم که مدعي آلترناتيو اين نظام (سرمايه‌داري) بود, پشت سر نهم. علي‌رغم کاربرد بسيار زياد اصطلاح "سوسياليسم علمي" و تلاش‌هاي بسيار, امکان دستيابي به نتايج خلاق لازم فراهم نشد. قادر به شکستن قالب‌هاي کليت‌گرا و از پيش نوشته شده نشدم. سطح تحليل رسمي نظام‌ها، پشت سر گذاشته نشد. هنگامي که به تازگي به سوسياليسم روي مي‌آوردم، بطور تصادفي کتابي بنام "الفباي سوسياليسم" به دستم افتاد، آن‌را در سال 1969 خواندم و با خود گفتم: "محمد شکست خورد، مارکس پيروز شد". هر چند اين دو در اصل داراي رهبران ايدئولوژيکي جداگانه‌اي هم باشند، اما از ديدگاه من مارکسيسم هم نتوانست دگماتيزم و کليشه‌هاي موجود را پشت سر بگذارد. در واقع از يک طرز جزم‌گرا به طرز جزم‌گراي ديگري سوق يافتم. بدون شک تفاوت‌هايي مابين ايدئولوژي انقلابي و نيرومند قرون وسطي (اسلام) و سوسياليسم مارکسيستي ـ که مدعي آلترناتيو شدن براي نظام سرمايه‌دراي بود ـ وجود دارد. فقط، مسئله در اينجا اين است که بتوان اين حقيقت را در شرايط عيني و مناسب ارزيابي نمود و اين نيز مستلزم داشتن آگاهي تاريخي عميق مي‌باشد. ولي سطحي که ما بدان دست يافتيم قادر به گذار از طرز تفکر تاريخي سميتيک نبود. مارکسيسمي که رئال سوسياليسم محصولي از آن بود, نتوانست تمدن جامعه طبقاتي, را پشت سر نهد و سواي گذار از جامعه طبقاتي حتي در ظهور نوع وحشي از چنين جامعه‌اي نيز نقش موثري ايفا کرد. شخصيت بي روح خاورميانه هم که کاملا با يک جلاي مارکسيستي لعاب داده شده بود نه  تنها از حل تناقض عاجز است, بلکه از درک و تحليل صحيح آن نيز به دور است. در اين اواخر، همه جريانات چپ و راست و  منطق‌هاي دين‌گرايي و ملي‌گرايي در سراسر جهان و خاورميانه آب به آسياب ايدئولوژيکي نظام سرمايه‌داري مي‌ريزند. فروپاشي وسيع رئال سوسياليسم در سال 1990 نمونه بارز اين واقعيت است. با توجه به اينکه مي‌بايست تغيير و تحول ايدئولوژيکي در طي اين سال‌ها سرعت مي‌گرفت، اما با بروز موانع و عوامل مانع ساز، وضعيت بيش از پيش وخيم شد. وضعيت من هم به مصداق اين سخن که "انسان‌ها مگر در لبه پرتگاه به پرواز در آيند" مي‌ماند. در صورت دستيابي به مباني انساني و حقيقت طبيعي نهفته در آن امکان داشت که با تفکري "بالدار" در برابر حمله بي‌رحمانه نظام ايستادگي به عمل ‌آيد چيزي که روي داد تا حدودي در اين حيطه بود.

 

دوره امرالي و پارادايم راه نو

در چنين شرايطي مرحله امرالي آغاز شد. علي رغم آفريدن بخشي از تاريخ، نتوانستم نظام خود را برقرار کنم. در هر طرف شرايط براي اينکه مرا به ابزاري تبديل کرده و مورد استفاده قرار دهند, فراهم بود. نيروهاي دولت ترکيه که از من بازجويي به‌ عمل آوردند، برخلاف تصور من آنقدرها هم عقب مانده نبودند. به طور واضح به اين پي برده بودند که من هم عامل بن‌بست هستم و هم عامل چاره‌ساز. نه تنها با من رفتار خشني نکردند، بلکه مرا در برابر مبارزه با نظام قرار دادند. به قول خودشان، هر چيز را بايد من انجام مي‌دادم. از طرفي، صحيح بود, از طرف ديگر، من يکه و تنها در برابر دنيا قرار گرفته بودم. در اين حالت، عدالت نوين جهاني هويدا مي‌شد. به ويژه اينکه، من از اولين قربانيان برنامه جهاني شدن آمريکا بودم. در واقع مشخص بود که پديده کرد ـ ترک ارزشي بيشتر از يک ابزار نداشت. همه چيز حاکي از اين بود که مشکل اساسي ناشي از تناقض کرد ـ ترک نمي‌باشد. بطوري‌که اين تناقضات، تناقضاتي از درجه دوم و سوم بودند. اين تناقضات؛ تنگ، سطحي، ملي‌گرايانه و طبقاتي بودند. ما از نظم چنداني برخوردار نبوده و در حرکتي آنتي سيستم قرار داشتيم. هر چند که ادعا مي‌کرديم جزو ملتي محروم يا طبقه‌اي فرودست هستيم،‌ اما باز هم در عمل از سرنوشت صيد شدن توسط نظام مخالف در امان نمي‌مانديم. اگر نتوانيم نظامي را که در آن زندگي کرده‌ايم به خوبي تحليل کرده و آلترناتيو آنرا ايجاد کنيم، نخواهيم توانست از اين موقعيت رهايي يابيم. نظام حاکم امپرياليستي ـ که نظامي به عظمت شوروي را بکار گرفت ـ به راحتي قادر خواهد بود از تناضات و روابط ترک ـ کرد بهره‌ بگيرد, همچنان که اين کار را هم انجام داد. اين وضعيت را نمي‌توان فقط ناشي از نقايص و خطاهاي دوستان ما و PKK دانست. حتي نمي‌توان همه چيز را به توطئه‌گران نيز نسبت داد. اگر درصدد تحليل نظام جهاني حاکم برنمي‌آمدم، نمي‌توانستم خود را از درون آن نظام بيرون بکشم. وضعيت من از هر لحاظ راه‌حل نظام را ايجاب مي‌کرد، يک راه‌حل جهاني همه‌جانبه و ريشه‌دار، نه راه‌حلي منطقه‌اي و معمولي يا محبوس در مکان و زماني محدود. در طي تلاش‌هايم براي انجام اين کار؛ درصدد تعمقي فکري برآمدم.

تغيير و تحول ايدئولوژيکي من به شکلي بسيار آشکار در تحليل سياست، دولت و تمدن معاصر تبلور يافت. بايد به اين اقرار کنم که در کودکي هميشه در آرزوي رسيدن به پست و مقامي بالا در نظام دولت بودم. حتي فرضيات ما مبني بر براندازي دولت از طريق انقلاب نيز پا فراتر از تاسيس دولت خودمان نمي‌گذاشت. کمينگاه نيز همين بود. کميني که برايمان کار گذاشته شده بود همين بود. ديگر، ايدئولوژي‌هاي دولت‌گرا براساس تحليلات من، نمي‌توانستند وسيله‌اي براي رهايي باشند.دولت‌هاي سرمايه‌دار، سوسياليست، ملي واحد,  دموکراتيک ـ فدراليست و... به جاي حل مشکلات ديني، جنسي، نژادي، محيط زيست و طبقه جامعه طبقاتي، خود به سرچشمه اين مشکلات بدل گشته‌اند. بايد راه‌حل را از هر لحاظ در منابعي غير از منابع فوق جستجو کرد, همه خلق‌هايي را که از عصر نوسنگي تاکنون در زير آوار تاريخ ناپديد شده و فرد و خانواده را که در طول تاريخ در موقعيتي سخت و فشرده قرار گرفته‌اند، عشايري که هنوز هم در کوه‌ها و صحراها به مقاومت پرداخته، گروه‌هاي ديني,  مقاومت زنان را که هزار و يک نقاب برچهره واقعي آن زده شده و همچنين پاسداري از نهادهاي اصلي جامعه و دستيابي فرد به آزادي‌اش را؛ برمبناي "خطي نوين" پايه‌ريزي نموده و به هم رساند. با توجه به اينکه جامعه و تمدن طبقاتي تعادل محيط و اکوسيستم طبيعي را برهم زده‌اند ضرورت ايجاد و برقراري جامعه اکولوژيک با تکيه بر علم بيش از پيش نمود مي‌يابد. محور اساسي و غير قابل اجتناب اين حرکت نپذيرفتن ديدگاه طبقاتي مارکس مبني بر ارتقا طبقه از برده به غلام (سرف) کارگر مي‌باشد. بايد ديدگاه سوسياليسم اساس گرفته شود که برده شدن، سرف شدن و کارگر شدن را به عنوان تحقير ديده و تحت هر شرايطي در برابر اين عملکردها مبارزه و ايستادگي کرد. برده خوب، سرف خوب و کارگر خوب وجود ندارد. هر سه طبقه هم بيانگر دور شدن از انسانيت و محروميت از آزادي است و اگر ادعاي آزاد شدن داشته باشيم، بايد مدام عليه اين پديده‌ها مبارزه کنيم. بنابراين بايد به هر پديده‌اي اجتماعي که در برابر اين پديده‌ها مقاومت مي‌کند, با ديده‌اي ارزشمند نگاه کرد. بايد گفت که مقاومت و ايستادگي که توسط قوم‌هايي که هزاران سال در صحراها و جنگل‌ها زندگي مي‌کرده‌اند و همچنين مقاومتي که توسط جنس سرکوب شده خانواده (زن) انجام شده است, چندين مرتبه از مقاومت و مبارزات بردگان و سرف‌ها و کارگران، با سابقه‌تر، ريشه‌دارتر و مترقي‌تر مي‌باشند. بايد جامعه، فلسفه و راهکارهاي جديدمان را بر اين مبنا استوار سازيم. اين پديده‌ها، پديده‌هايي هستند که هزاران مرتبه قويتر و پرمحتواتر از پديده‌هايي چون پيغمبري هزاران ساله، عالمان سنتي، جريان‌هاي مارکسيستي، ليبرال و معاصر مي‌باشند. من تحليل تاريخي ـ اجتماعي وسيعي را که بر اساس فلسفه طبيعت و اجتماع باشد,  به شکلي کلي يعني "جامعه اکولوژيک ـ دموکراتيک" بيان کردم و آن را به عنوان هدف و راه‌حل در نظر گرفتم.

هر چند بسيار پر محتوا هم نباشد، اما مي‌توانم بگويم که "اسکلت" نظام خودم را بنا کردم. جهانبيني من، به راحتي از عهده سطح آگاهي علمي فعلي برآمده و در درجه‌اي قرار دارد که مرا در برابر هيچ رويدادي متحير نخواهد ساخت. در سطحي قرار دارم که بتوانم به راحتي همه مراحل مرگ ـ زندگي را تحليل کرده و با جرات در برابر آن ايستادگي کنم. من نه تنها ساختار ذهنيت علمي را تغيير داده‌ام، بلکه سير تحول ديالکتيکي تنگاتنگ ديدگاههاي اسطوره‌اي، ديني، فلسفي و علمي را نيز به خوبي تحليل کرده و براي خود اساس قرار داده‌ام. مي‌توان اين را، ساختار منطقي سالم هم نام نهاد. در اين ساختار منطقي درباره اصطلاحات جامعه، هستي و طبيعت به چنان شفافيتي دست يافته‌ام. که شک موجود در کاراکتر مرا برطرف کند. از بيماري يا ساختار فکري خودمحوري رهايي يافته‌ام. اين بيماري خودبزرگ بيني, از همان کودکي تحت مفاهيمي چون قوي‌ترين پدر، قوي‌ترين قبيله، قوي‌ترين عشيره، قوي‌ترين ملت و دولت در روح و روان انسان وجود دارد و ريشه‌دارترين نقطه ضعف وي نيز مي‌باشد. در عالم موجودات زنده، تنها انسان به قدري ضعيف است که به تنهايي قادر به زندگي کردن نيست. او اين ضعف را از طريق اجتماعي شدن و قرار گرفتن در نهادهايي همچون خانواده، خاندان، عشيره, دولت، ملت و... برطرف کرده, به نيرويي خداگونه دست يافته و آنرا در خود محصور مي‌کند. در واقع مرحله تک خدايي بيانگر اوج خودبزرگ بيني و پنهان سازي «خود» است. با توجه به اين، [انسان] از فرعون گرفته تا آخرين شيوه (آمريکاگونه) به يک نيروي عظيم تمدني تبديل شده است و ضعف اساسي انسان بودن خود را اينگونه برطرف مي‌سازد. البته با اين الوهيت بخشيدن بيماري برطرف نشده بلکه, چنان سرايت کرده که همه بشري را در معرض خطر قرار ‌داده است.

دوره‌هاي طولاني رياضت در خاورميانه, در مسير شکستن اين قالب و ساختار قرار دارند و داراي محتوايي بسيار غني هستند. اگر تاريخ مبارزات اجتماعي را فقط در غرب جستجو کنيم, نسبت به خودمان بي‌احترامي کرده‌ايم. فرهنگ خاورميانه شامل هزاران مبارز اجتماعي و طرفدار محيط زيست است. اندوخته‌هاي500 ساله فيلسوفان غربي از قبيل مارکس، لنين، دکارت و ... در مقابل اين فرهنگ ناتوان است. برتري غرب ناشي از کاربرد نظام فکري انتقادي ـ ديالکتيکي به طور منظم و پيوسته مي‌باشد. علي‌رغم اين [برتري] نتوانسته است بيماري فردگرايي را برطرف کند، بشريت را در معرض (فرعون‌شدگي) عمومي قرار داده است. ديدگاه آن در مورد دولت و فرد، بسان  نظام کاهني سومر مي‌باشد. تمدن خونين و دروغ‌مدار را به کلي پشت سر نگذاشته است. نظام, يا به توليد بندگان هيچ شده تک خدايان پرداخته و يا راه را بر خدا شدن انسان باز کرده است و پا از اين محدوده فراتر نگذاشته است. من بر اين باورم که منبع همه مشکلات، در تاريخ همه تمدن‌ها از سومر گرفته تا تمدن امروزي غرب رابطه دولت ـ فرد مي‌باشد, که در ده سال اخير دچار بحران عميقي شده است. تناقض موجود در رابطه ي دوگانه ي فرد ـ  دولت، اساسي‌ترين تناقضي است که ساختار ايدئولوژيکي و اقتصادي جامعه را نيز دربردارد. وراي تناقض موجود بين غلام ـ آقا، برده ـ برده‌دار و کارگر ـ کارفرما در بين کل نظام تمدن طبقاتي و هر کس و هر نهادي که در آن قرار دارد تناقض موجود است. همه مشکلات اجتماعي اعم از مشکلات طبقاتي، نژادي, محيط زيست و زنان (جنس) از اين تناقض ناشي مي‌شوند. سوسياليته‌اي که داراي دولت است توانسته است نظام خود را ايجاد نموده، اما سوسياليته‌اي که با دولت مخالف و متناقض مي‌باشد, از ايجاد نظام مختص به خود عاجز مانده است به دليل وارد آمدن فشار و سختي‌ها و بروز انحرافات ايدئولوژيکي در آنها  از دستيابي به ساختار فکري سيستماتيک و نهادهاي اجتماعي باز مانده‌اند.

اکثرا سوسياليته دولت به‌عنوان ابزاري در خدمت تناقضات دروني قرار مي‌گيرد. با اين حال، دولت و سوسياليته آن شبيه به انساني است که داراي سر و تنه بسيار بزرگ و پاهاي بسيار ضعيف باشد، در واقع سرطان واقعي اجتماع در حال تحقق است. اين ضعف و ناتواني دولت، آمريکا را به عنوان نيروي محرکه نظام, وادار به حمله‌اي جهاني نموده است. مادام که مخالفان نظام نتوانستند راه حلي ارائه دهند، خود نظام درصدد يافتن راه‌حل برآمد. حمله اخير آمريکا به عراق را مي‌توان در اين راستا ارزيابي کرد. درباره اينکه راه‌حل يافته خواهد شد يا نه، ترديد وجود دارد. بر سر اينکه نظام از عهده اين بر خواهد آمد يا نه، بحث مفصلي در جريان است. اما ما بايد در بحث‌هاي خود از اين موارد گذار نماييم.

نتيجه‌اي که در بحث نظام آلترناتيو نظام فعلي به آن رسيده‌ام اين است  که برخوردهاي دولت‌گرا بايد در سير تغيير و تحول جامعه پشت سر گذاشته شوند. همه ساختارها و جنبش‌هاي فکري که به تاسيس دولت منجر مي‌شوند هر چقدر مساوات طلب و آزادي‌خواه هم باشند نتيجه معکوس خواهند داد. نمونه اخير شوروي مثال خوبي است. اين موضوع به اثبات رسيده است که سوسياليسم دولت‌گرا نمي‌تواند وجود داشته باشد. نقطه ضعف مارکس نيز در اين مورد است. هر گونه دولت حتي [دولت] ديکتاتوري طبقه فرودست در بطن خويش نابرابري و آزادي ستيزي را در بر دارد. چون معيارها و منطق اساسي دولت بر اين واقعيت استوار است. دولت مساوات طلب و آزاي‌بخش ، وجود ندارد. فقط اين بدان معنا نيست که نقشي در آزادي و برابري محدود نداشته باشند. مي‌توانند در کسب اين ويژگي‌هاي مقطعي و دوره‌اي موثر واقع شوند. اما اين ويژگي‌ها، ويژگي‌هاي اصلي نبوده، بلکه موقتي و گذرا هستند. از اين نظر، سوسياليته غير دولتي وظيفه ايجاد ساختارهاي سياسي و ذهنيتي متناسب با خود را دارد. هر چند در طول تاريخ گام‌هاي مذهبي و نژادي بسياري برداشته شده باشد، اما از رسيدن به يک نظام به دور بوده است. کليه جنبش‌هاي خلق‌هاي فرودست در همه اعصار برده‌داري، فئودالي و سرمايه‌داري, با اينکه تجربيات عظيمي بدست آورده‌اند، به ساختاري سيستماتيک و پيوسته دست نيافته‌اند. نمونه‌هاي موجود نيز جسته و گريخته بوده و به نمونه‌هاي موجود در يک موزه شباهت دارند. با وجود اين اگر ادعا کنيم كه سوسياليته دولت همه جامعه بشريت را به کام خود کشيده و اثري از سنت‌هاي ديرين نمانده، خطا کرده‌ايم و اين به معني افراط و تفريط بيش از حد مي‌باشد، در حالي‌که واقعيت چيز ديگري است.

همه اقشار فرودست، از يک قبيله جنگلي يا کوهي گرفته تا برده، کارگر، جنس فرودست، طرفدار محيط زيست، کودک، جوان, سالمندان و همه و همه در اين دوره احتياج بسيار مبرمي به يک نظام متحد دارند. نبايد تابع راهکارهاي سياسي، نظامي و ذهنيتي سوسياليته‌ دولت بود، بلکه بايد ساختارهاي ذهنيتي وسياسي متناسب با سرشت خويش ايجاد کنند. بايد با فعاليت‌هايي از قبيل  تحقيقات و آگاه‌سازي و کسب منطق در تاريخ و سنت به تاسيس وسيع‌ترين "کورديناسيون جامعه اکولوژيک ـ دمکراتيک" مبادرت ورزيد. براي بهره‌وري و جلوگيري از انحرافات پوچ نبايد خود را در قالب‌هاي ليبرال ـ چپ کلاسيک قرار داد.

احتياج به ايجاد يک جنبش اکولوژيک ـ دمکراتيک در سطح جهاني در برابر بن بست جهاني نظام, به تدريج به احتياجي ضروري تبديل شده است. در اين راستا مبارزه بايد، نه به شيوه چپ کلاسيک، مستقيما دولت را هدف قرار دهد و نه در آغوش دولت قرار گيرد، اين نوع مبارزه داراي ارزشي مبنايي است. مشکلات نه از طريق براندازي يا برخورد با دولت حل مي‌شود و نه بوسيله دولت. کاملا برعکس، دولت رابطه مستقيمي با وجود مشکل دارد. هر اندازه دولت‌گرايي کمتر باشد به همان اندازه امکان راه‌حل بيشتر است. دوري از دولت و در صورت لزوم، تن دادن به سازشي محدود در ساخت جامعه دموکراتيک ـ اکولوژيک, داراي اهميت زيادي است. نقش دولت در شکست 150 ساله تلاش‌هاي سوسياليسم تعيين کننده است. مرگ، تلاش و رنج ميليون‌ها انسان قهرمان در نتيجه اين نوع کوري سياسي و ايدئولوژيکي، ناخواسته در خدمت نظام امپرياليسم قرار گرفت. بسياري از جنبش‌هاي خلق‌هاي فرودست و طبقات محروم به اين سرنوشت دچار شده‌اند. حرکت مستضعفان  و تهيدستان بعد از 300 سال مقاومت در برابر امپراتوري رم، بعد از اينکه مسيحيت به دولت گراييد، دچار پوسيدگي و حتي انگيزاسيون شد. زرتشت، ماني، نوح، ابراهيم و محمد در مسير حرکت خود وقتي به مفهوم دولت کاهني سومر گرايش پيدا کردند، با اينکه مدعي رهايي انسان بودند، نتوانستند انسان‌ها را از چنگال شيران نجات دهند.

چنين رفتاري باعث فروپاشي دولت امپرياليستي با ديدگاه لنينيستي و تاسيس ديکتاتوري پرولتاريا شده است. لنينيسم هم گرفتار چنين معضلي شده است. حتي مائوئيسم و امثال آن نيز به اين سرنوشت دچار شده‌اند. جامعه نوين (دموکراتيک ـ اکولوژيک) در چارچوب يک قشر، طبقه، ملت و دولتي خاص حرکت نخواهد کرد, فقط به آينده نخواهد انديشيد، متکي به گذشته تاريخي محض نيز نخواهد بود. بايد شيوه حرکت و انديشيدن را بر اساس اصل "سنت و تاريخ چه باشد، حال و آينده هم همان است" دانست. انسان هر اندازه سنت و تاريخ را بطور صحيح بشناسد, مي‌تواند با غور شدن در اين تاريخ، تا اندازه‌اي که بخواهد حال و آينده را تغيير داده و متحول سازد. قانون طلايي انقلاب و تغيير، اجراي اين فرمول اساسي و گريزناپذير است.

شناخت آن ديگري بيانگر يکي ديگر از رفتارهاي مبنايي مهم است. فرعون شدگي, يعني قراردادن "خود" توسط دولت به جاي "خدا", ماهيت تمامي بيماري‌هاي سياسي بوده و انسان را مجبور مي‌کند که ديگران را همچون برده و حقير ببيند. امروزه اين بيماري کمتر از زمان نمرود و فرعون رواج ندارد. اين وضعيت ايجاب مي‌کند که انسان، ديگران را نه به عنوان يک بنده و موجودي خنثي، بلکه همه را به عنوان عضوي ديالکتيکي, آزاد و مساوي بپذيرد. همچنين نبايد طبيعت و محيط زيست را بعنوان پديده‌هايي بي‌جان و بي‌شعور تصور کرد، بلکه بايد مانند انسان‌هاي اوليه آنها را موجودات زنده‌اي به حساب آورد که از قوانين هستي تبعيت مي‌کنند. علاوه بر اين‌ها، تمدن خونبار که همه اقشار اجتماعي از قبيل جنس، زنان، کودکان، سالمندان و همچنين طبقه، دين و طريقت‌ها را به وضعيتي دچار ساخته که امکان خروج از آن وجود ندارد، بايد بر اساس چنان ذهنيتي [که در بالا شرح آن آمد] و با چنان ديدگاه جديد و پيشرفت دهنده‌اي حرکت کنند.

در عمليات و سازماندهي نبايد از حد دفاع مشروع ضروري تجاوز کرد. نبايد بپاخيزي‌هاي عظيم را به‌عنوان يک راهکار برگزيد. (سيستم نوين) اگر اين را هم کلا رد نکند بايد صورت‌هاي مختلف جامعه آگاه را اساس قرار دهد. اساس کار اين است که هر اندازه به نيروي عقل ـ احساس پايبند بودي به همان اندازه بايستي به پرنسيب جامعه و نيروي ناشي از حرکت مردمي پابيند باشي. عقلي را که متکي به احساس نباشد، به عنوان دنباله‌اي بيرحمانه از سوسياليته دولت‌گرا به حساب مي‌آورد. به هوش سرشار از احساس زن، ارزش زياد و چاره‌ياب قائل است. نسبت به خيال‌هاي کودکان حداقل به اندازه افکار عالمان عاقل, جدي رفتار مي‌نمايد. مدام به تجربيات سالمندان به ديده احترام مي‌نگرد. هيچ وقت نسبت به شور و هيجان جواني بي تفاوت نيست. هر چيز خوب، زيبا و هر چيز زيبا، خوب است, محتواي زيبايي متشکل از تيزترين هوش و غني‌ترين کلمات مي‌باشد. رفتارهاي  مبداگرايانه را اساس قرار مي‌دهد. هم با شور و هيجان به زندگيش ادامه مي‌دهد و هم مرگ را به عنوان بدل زندگي مي‌پذيرد و هيچ ترس بي‌جايي را به خود راه نمي‌دهد. به‌همان اندازه‌اي که طرفدار زندگي معنادار است، مخالف مرگ بي مفهوم و بي‌جاست. فقط در صورتي بايد به استقبال مرگ رفت که بتوان زندگي معناداري آفريد.

خلاصه تحولات ايدئولوژيکي من بدين شرح است. بدون شک اين پارادايم جديد موجب خواهد شد که زندگي ابعاد عميق‌تري پيدا کرده و با در نظر گرفتن قوانين هستي، طبيعت و جامعه هر چه بيشتر معنادار شود.

 اگر بر اساس پارادايم جديد به مسائل نگاه کنيم، به نکات جديد و متفاوتي برمي‌خوريم. سخناني بودندکه سطح شعار و شماها راسپري نکرده و توان خود را به تمامي از دست داده بودند و نيز ايستار راکد و بي معنايي شده بودند که خود را به روند خودبخودي زندگي موجود سپرده بودند. تقريبا در همه جريان‌ها و نظرات جهاني, تغيير و تحول ريشه‌اي صورت گرفته است. بسياري از تحولاتي که ذهنيت سابق از درک آنها عاجز بود، مثل باران بر عالم افکارم مي‌باريدند. به جاي منطقي خشک و عقب مانده و عواطفي ضعيف، ديالکتيک مابين کلمه ـ معني ـ پديده، جان تازه‌اي مي‌بخشيد. به گونه‌اي که تصور مي‌کردم حتي سنگ‌ها هم هوش دارند و اين هوش، هر چه باشد، طبق ويژگي‌هاي قانونمند حرکت مي‌کرد. تفاوت‌ها و وابستگي‌هايي که ميان جامعه و طبيعت بودند، هيجان بزرگي مي‌آفريد. تصور عمر تقريبي 20 ميليارد سال هستي نشان از ناچيز بودن عمر 70 ـ60 ساله انسان بود. حتي چنين نتيجه‌گيري‌اي هم امکان پذير بود که به جاي اين همه شمارش زمان بايد به اهميت و معني زمان پي برد به نسبت درک [زمان] از طرف انسان زندگي براي او امکان پذير خواهد بود. اگر در هر زمان و هر مکان يا پديده‌اي با اين پارادايم نگريسته شود، غناي عظيمي در معاني ظاهر مي‌شود. اين نسبت به ديدگاه‌هاي سابق، برتري فوق العاده‌اي داشت. ديگر، برقراري رابطه بين حال ـ  تاريخ و تاريخ ـ آينده، به راحتي امکان پذير مي‌باشد. واضح است که بدون تاريخ، هيچ پديده‌اي به طور صحيح شناخته نشده و در نتيجه دچار تحول سالمي نمي‌شود. تاريخ نه فقط آينه عبرت است، بلکه خود, واقعيتي است که ما در آن زندگي مي‌کنيم. اين موضوع که رد کردن گذشته به معني از دست دادن حقيقت بوده و هر چيز را به آينده موکول کردن به معني سپردن واقعيت تحقق يافته به عالم تخيلات است، به خوبي روشن بود. اگر اين را قبول کنيم که فاصله زماني و مکاني زيادي ميان ديروز ـ  امروز ـ فردا (گذشته ـ حال ـ آينده) وجود ندارد, يا اگر هم باشد به معني اختلاف بزرگي نيست، واقعبينانه تر بوده و آنگاه با ديده احترام نسبت به لحظه‌اي که در آن هستيم، برخورد کرده‌ايم.

تغييرات فکري ديگري که از طريق اين پارادايم صورت گرفت، پوچ بودن اميد به اعطاي آزادي بر اساس اتوپياي دولت و تمدن اروپا مي‌باشد که عصر حاضر را در برگرفته است. بسياري از ارزش‌ها زير و رو مي‌شدند و منطق و جهت گيري معکوسي بوجود مي‌آمد. بسيج کردن همه استعداهاي انساني اعم از همه کلمات و نظرياتي که ريشه در تمدن اروپا  ـ که داراي هسته‌اي مرکزي بنام دولت است ـ دارند، به معني پيشرفت و بدست آوردن آزادي نبود. کوچک نمايي سنت‌هاي جامعه خويش از همان ابتدا قبول تسليميت بود. اگر فرد، تفاوت تمدن‌ها را نبيند و اعتمادش را نسبت به نيروي ذاتي خويش از دست بدهد يا موقعيتي مخالف به خود گرفته و يا تسليم خو اهد شد.

جستجوي سنتزي جديد از تمدن اروپا با پارادايم نوين و تاسيس مدل‌هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي به طوريکه از بروز ضديتي راديکال نسبت به دولت جلوگيري شود، امکان پذير بود. جدايي از اروپا و تفکر دولت محوري نه تنها پايان يافتن هر چيز نيست، بلکه ورود به مرحله خلاقيت نويني نيز مي‌باشد.

تحولاتي که در اين دوره در شخصيت من بوقوع پيوست، مشخص و معلوم شدن کامل ضعف موجود در پديده کرد بود. اگر فايده و نتيجه‌اي بيش از واقعيت اجتماعي فئودال خاورميانه و جامعه سرمايه‌داري اروپا, يعني در چارچوب ساخت‌هاي سياسي ـ ايدئولوژيک حاکم مورد نظر باشد، فشار و شکستي سنگين را به بار خواهد آورد. آنچه که در شخص من نه يک بار بلکه هزاران بار به منصه ظهور رسيد نيز همين بود. تحول ايدئولوژيکي من مي‌بايست در نتيجه اين شکست‌هاي مادي بوقوع بپيوندد. در واقع چيزي که بر من تحميل مي‌شد انتخاب گزينه "مرگ از ميان مرگ" بود. هدف، نابودي مبهم من بود که از طريق توطئه‌هاي عميق, بارها توسط نظام جهاني حاکم بکار گرفته شد. چيزي که در اينجا مطرح بود، حاکميت بي چون و چراي ايدئولوژيکي در بعضي از دستاوردهاي مهم عملي بودند. بنابراين اين تحول ايدئولوژيکي، نمي‌بايست تحولي معمولي و ساده باشد. براي اينکه بتوان از پس اين ضربه برآمد بايستي چگونگي جامعه و طبيعت را به خوبي درک کرد. يعني اگر منطق و زبان جامعه و طبيعت حل و فصل نمي‌شد، اين کار به نتيجه نمي‌رسيد.

مي‌توانم با جرات بگويم که به جاي پارادايمي  که در ابتدا اساس گرفته بودم و به شکست انجاميد، ديدگاهي مبتني بر جوهر عقل جامعه و طبيعت را اساس گرفته و به آن بسي نزديک شده‌ام. اعتماد من نسبت به زندگي مبتني بر قوانين اساسي جامعه در مقايسه با اعتماد سطحي و ضعيف قبلي به پيشرفت قابل توجهي دست يافته است. من ديگر به عقايد قوي و به اراده عملي قوي در مسير زندگي, اعتماد چنداني ندارم و جذابيت و چاره ساز بودن آنها براي من منتفي است.

اگر با اين ذهنيت به مشکلات سياسي و ملي گذشته نگاه کنيم، مي‌بينيم که چقدر ناچيز و بي خاصيت مانده‌اند. همچنين اثبات مي‌شود که اصطلاحاتي از قبيل دولت‌گرايي، ملي‌گرايي، جنگ، طبقه، حزب، ... واقعبينانه نبوده و موجب بروز برخوردهاي سنگين دگماتيکي مي‌شوند. حتي اين احتمال نيز وجود داشت که اگر اصلاحات را به جاي زندگي و حقيقت قرار دهيم خطر آفرين شوند. امکان برخوردي واقعبينانه‌تر با مشکلات سياسي و ملي وجود داشت و راه‌هاي اين کار نيز درميان بودند. حقيقت نه فقط ترکيبي از دو رنگ سياه و سفيد بلکه حاوي طيف رنگي وسيعي بود. براي رسيدن به اهداف بزرگ آزادي، از ابزارهاي خونين و اصطلاحات عوامفريبانه تمدن استفاده کرده، در نتيجه در مقام خيانت به اهدافمان بر مي‌آمديم. بايد ابزارهاي رسيدن به آزادي نيز به اندازه خود آزادي پاک باشند. در تاريخ رسم قهرماني هميشه بر اين بوده است که رقباي خود را به زانو دربياورند. اين واقعيت، زبان خونين سلطنت‌ها و استعمار سيري ناپذير مي‌باشد. چنين ايدئولوژي که کشتار را فضيلت دانسته و براي اين کار مساعد باشد، مشخص است که نمي‌تواند هيچ خدمتي در راستاي مساوات و آزادي انسان‌هاي محروم و ستمديده بنمايد. تئوري "زور و فشار" که حق ضروري زندگي آزاد جامعه را به رسميت نشناسد و بر مبناي حق دفاع مشروع ـ که در همه ي نظام‌هاي حقوقي وجود دارد ـ استوار نباشد و به راحتي به ابزاري در دست طبقه سلطه‌گر ـ  استعمارگر درآيد, بايد با تسويه حساب ايدئولوژيکي از پس آن برآمد. ديدگاه سوسياليسم سابق حتي اگر به پيروزي هم برسد ـ همچنان که شاهد نمونه‌اي از آن در شوروي سابق بوديم ـ از شکست و فروپاشي رهايي نخواهد يافت. اين موضعگيري که هميشه بعنوان خيانت از آن، انتقاد به عمل مي‌آيد، در واقع دستاوردي مهم براي انسانيت مي‌باشد.

استفاده از ابزارهاي دولت و تمدن طبقاتي توسط طبقه فرودست و استعمارزده موجب ظهور طبقه جديد حاکم ـ  استعمارگر مي‌شود. نه تنها به افول دولت کمک نمي‌کند، بلکه به هر چه قوي‌تر شدن آن منجر خواهد شد. در عملکرد کشورهايي که از ابزارهايي همچون ديکتاتوري پرولتاريا و دولت رفاهي و ... استفاده کرده‌اند، نتيجه‌اي جز سفسطه‌اي بودن اين ابزار به دست نيامده است.

بنابراين تاسيس حزب و جنبش دولت‌گرا نه تنها متناسب با اهداف من نبود، بلکه مخالف آن نيز بود. اساسي‌ترين گسست را بر اساس اين مبدا انجام داده بودم. بايستي معيارهاي صحيحي براي اصطلاحات ملي، طبقاتي، خلق، دموکراسي و ... وجود داشته و داراي منطقي اساسي باشند. در غير اين صورت همه اصطلاحات حتي "الله" هم محکوم به تجرد بود. وجود انبوه اين اصطلاحات در ذهنيت دگماتيک فرد خاورميانه‌اي، مانع بروز هر گونه خلاقيت شده و او را به يک رهرو کور اين راه تبديل کرده است. اين ذهنيت، ريشه تمام جنگ‌هاي بي پايان ديني، خانداني و نژادي مي‌باشد و در جوهر آن غصب ارزش‌ها و مازاد توليد نهفته است. بايد سياست، سازمان و شيوه عملياتي پارادايم جديد را نيز با همان خلاقيت به پيش برد. تنها تئوري و برنامه صحيح کافي نيست. بايد خط عملياتي و سازماني ـ که در تضاد با آنها نباشد ـ ارائه داد.

نبايد در يافتن راه حل از شيوه‌هاي دولت حاکم نظام سرمايه‌داري، مبني بر طبقه در برابر طبقه، خشونت در برابر خشونت و استفاده از همان زبان براي پاسخگويي و بسياري اصطلاحات تله مانند وارد عمل شد. يافتن راه حل در خارج از نظام به معني ايجاد ديوارهاي برلين نيست و اين نه به معني درگيري خونين و نه به معني تسليميت است. اما نبايد در موضعگيري نسبت به دولت، به براندازي آن اقدام کنيم يا قسمتي از آنرا به تصرف درآوريم. دوري از دولت و برقراري سازشي موقتي با آن، در صورت لزوم و فراهم شدن زمينه و شرايط مساعد از موجبات زندگي دموکراتيک است.

علت اينکه سوسياليسم و مبارزات اجتماعي 150 ساله اخير به نتيجه‌اي دست نيافته, برخورد نادرست نسبت به مسئله دولت بوده است. سياست بدون دولت، ايجاب مي‌کند که در ديدگاه دموکراسي نوسازي‌هاي مهمي روي دهد. دموکراسي فقط محدود به ظهور اراده طبقه و گروه نبوده، بلکه نياز به وجود کادري هست که وظايف اداره و متحول سازي تعادل ميان نيروهاي حاکم و طبقات ستمديده را درک کرده و از بروز تبعيض در ميدان عمل جلوگيري کند. در هنگام مشروعيت يافتن [اين نظام], به اندازه تبعيت از قوانين بايد از قوانين آنتي دموکراتيک نيز دوري جست. بايد هميشه به دموکراسي به ديده يک نظام سياسي ـ که در تلاش براي حل مشکلات همه نيروهاي اجتماعي مي‌باشد ـ نگاه کرد. هيچ مشکلي نيست که در دموکراسي حل نشود. اما اين قدرت راه حل تنها در صورتي ظهور مي‌کند که به مباني اساسي فلسفه، خلاقيت و قوانين آن عمل شود. دموکراسي يک فرهنگ روشنفکري غني مي‌طلبد و نبايد با شيوه‌هاي فرصت طلبانه و عوامفريبانه از آن استفاده ابزاري نمود. در دموکراسي مشکل "تابو" وجود ندارد، حتي پادزهر "تابو" ترين مسائل، دموکراسي است. نکته مهم ديگر اين است که نبايد دموکراسي را بعنوان ابزار گروه‌هاي طبقاتي، ملتي، نژادي و ديني به حساب آورد. دموکراسي يک رژيم سياسي است که در آن, بدون توجه به قدرت هر گروهي، براي آن گروه حق آزادي بيان و انديشه در نظر گرفته مي‌شود. اگر در تعريف دموکراسي اتفاق نظر حاصل نشود، امکان حل مشکلات يک کشور، دولت و جامعه از طريق راهکارهاي دموکراتيک ضعيف بوده و باعث رواج عوامفريبي خواهد شد.

مهمترين بخش از تحول ذهنيت، اطمينان کامل به برقراري نظام دموکراسي است. بدون شک  نظام‌هاي چاره‌ساز ديگري نيز وجود دارند. جنگ‌ها و عصيان‌هاي گسترده هم مي‌توانند به حل مشکلات  کمک کنند. من هم اين را در گذشته امتحان کردم. اما اين راهکارها واقعا از کاراکتر من متفاوت هستند و با آن جور درنمي‌آيند. مسئله مورد نظر، رابطه نزديکي با سوالات "با زور قدرت يا با قدرت منطق و ادراک"؟ دارد. برخلاف آنچه که تصور مي‌شود، اين نيروي ادراک و منطق دموکراسي است که باعث حرکت مي‌شود، نه نيروي ارتش و قيام‌ها. نمي‌توان مانع پيروزي صاحبان اين قدرت شد. حتي عاملي که باعث برتري آمريکا نسبت به رقباي خود شد نيز وجود زمينه‌  دموکراتيک قبلي بود. قدرت شوروي کمتر از آمريکا نبود. عامل اساسي در فروپاشي بدون جنگ شوروي، نبودن دموکراسي در آن بود. حتي علت شکست بسياري از نيروهاي مردمي در جهان هم عدم رواج دموکراسي بوده است. من در اين مورد به شفافيت و اطمينان کامل دست يافته‌ام. در بررسي بحران و دستيابي به راه‌حل در پديده کرد، شکاکيت سابق را پشت سر نهاده و خودم را در چارچوب ساختاري خودباور، نوسازي نموده و به خلاقيت دست يافته‌ام.

 

مرحله جديد در خاورميانه و راه حل دموکراتيک

جامعه و در صدر آن نيز عرصه‌هاي سياست و نظامي‌گري در خاورميانه در حال گذار از مرحله نوسازي مي‌باشند. تحولات اجتماعي بر اساس قوانين و ويژگي‌هاي ديالکتيکي روي مي‌دهند. در صورتي‌که شرايط داخلي و خارجي مساعد بوده يا ضروري باشد، انباشت تغييرات کمي در درازمدت به وقوع تغييرات کيفي منجر مي‌شود که با سرعت انجام مي‌گيرد. مي‌توان به اين دوره‌ها، دوره‌هاي انقلاب نيز گفت. اگر علت مداخله آمريکا به عراق را صرفا نفت و امنيت اسراييل بدانيم، برخوردي تنگ نظرانه خواهد بود. اگر اين مرحله را مرحله‌اي ريشه‌اي و درازمدت در راستاي مشکلات و نيازهاي نظام جهاني حاکم‌ارزيابي کنيم، واقعبينانه‌تر خواهد بود. [آمريکا] به‌عنوان نيروي محرکه نظام سرمايه‌داري جهاني احساس مسئوليت کرده، کي و کجا مداخله لازم باشد، در آن راستا حرکت مي‌کند. انکار اين واقعيت زياد معنادار نيست. نظام‌هاي امپرياليستي از هنگامي که ظهور کرده‌اند، دست به چنين حرکت‌هايي زده‌اند و اين حرکت‌ها تا به امروز نيز ادامه دارند. اولين قدرت امپرياليستي در تاريخ در عراق امروزي و در زمان آکدهاي سومري ظهور کرد. در دوره پادشاهي سارگون دست به حملاتي زد. گويا بار ديگر بزرگترين تراژدي تاريخ توسط اولين و آخرين امپراتور امپرياليست، سارگون (صدام، سايه بسيار کم رنگ او) و بوش در حال تکرار مي‌باشد اما اين بار به شکل کمدي آن! بايد گستره، هدف و نتايج احتمالي مبارزات پست مدرنيسم نظام امپرياليستي را بطور صحيح تحليل کرد. اولويت کاري نيروهايي که در جوامع خاورميانه احساس مسئوليت مي‌کنند، انجام تحليل مذکور و ارائه پاسخي متناسب را ديناميک‌هاي ذاتي خودشان مي‌باشد. بايد اين را به خوبي درک کنيم که هر نظام جهاني حاکم, به راس هرم جامعه و نيروهاي نماينده آن تکيه مي‌کند. اين نظام‌ها در طول تاريخ دست به جنگ، استيلا، اشغال و استعمارگري وسيعي ـ چه مثبت چه منفي ـ زده‌اند. بنابراين هر نظامي که توانسته حاکميت خود را بيشتر بگستراند و به طور وسيع نشر يابد به نظامي جهاني تبديل شده است. "عصر نوسنگي" که بزرگترين انقلاب تاريخ بشريت مي‌باشد، توانسته از محل ظهور يعني از قوس داخلي سلسله جبال زاگرس ـ توروس امروزي به سراسر جهان انتقال يابد. از 7000 ق.م. تاکنون بعنوان بهترين شکل انتشار [تمدن] ادامه دارد. در سال 5000 ق.م. به حوزه سفلي دجله ـ  فرات، 4000 ق.م. به سواحل نيل، 3000 ق.م. به سواحل پنجاب و در سال 2000 ق.م. به سواحل اروپا و در چين به سواحل رود زرد انتقال يافته است. خيلي دير به قاره آمريکا انتقال يافته است. بنابراين با ظهور تمدن جامعه طبقاتي, تمدن سومر و مصر تا دوره رم ـ يونان، در سطح دنيا هر چه بيشتر گسترش يافته و پيشرفت بيشتري حاصل کردند. دوره هلن و رم لاتين نيز بر مبناي اين حرکت امپرياليسم برده‌دار در سطح جهاني به انتشار پرداخته و باعث بروز تغييرات و رويدادهاي وسيعي شده است. دوره فئودالي به شکلي هر چه وسيع‌تر و پيشرفته‌تر به وسيله محرکه‌هاي اسلام و مسيحيت به اين سير ادامه داده است. در آخرين دوره اين انتشار، اشغال و استيلا، نظام سرمايه‌داري و انتشار و اشغال استعمارگر ـ امپرياليست آن قرار دارد.

اين تمدن به عنوان آخرين نظامي که در سال‌هاي 1500 ظهور کرد، امروزه با رهبري آمريکا و با استفاده از تکنولوژي و علم بسيار پيشرفته به هر خانواده‌اي نفوذکرده و در حال تاثيرگذاري است.

مراحل انتشار و اشغال و استعمار، راحت و با رضايت قلبي صورت نگرفته، بلکه اکثرا با تلخي و خونريزي و ارتش و جنگ به وقوع پيوسته است. از طرف ديگر، اگر فقط نظام جهاني حاکم را امپرياليست، اشغالگر و استعمارگر تلقي کنيم، به خطا رفته‌ايم. اين نظام‌ها ابتدا در جهت توليد با صرفه اقتصادي و داشتن ويژگي‌هاي علمي ـ فني در مسير مثبت نيز داراي برتري بوده‌اند؛ عصرهاي تمدن اکثرا بدين‌گونه ظهور مي‌کنند. بدون شک، از طرفي ايستادگي مقدس و مشروع [خلق‌ها] بعنوان جوابي عالمانه به اين مرحله داده شده، از طرف ديگر نيز قشري از جامعه بشريت، سرکوب و مورد استعمار قرارگرفته و در خدمت نيازهاي نظام بکار گرفته مي‌شوند.

حوادثي که در روزگار ما اتفاق مي‌افتند، شکل پست مدرنيسم تاريخ دردناک و استعماري است. بسياري از دانشمندان در اين نکته هم‌فکرند که نظام سرمايه‌داري در حال حاضر دچار عميق‌ترين چالش گشته است. در دوره‌اي قرار داريم که علائم ظهور نظام‌هايي جديد در آن قابل مشاهده هستند. براي آنکه بار اول است موضوع گذار از نظام سرمايه‌داري به شکلي چنين جدي مطرح مي‌شود، نيروهاي روشنگر و روشنفکر در اين مورد مفصلا به بحث مشغولند. دموکراسي و حقوق بشر در اتحاديه اروپا به موقعيت مناسبي رسيده و ابعاد جديد تاريخي را در برمي‌گيرد. توجه به امور زيست شناسي(اکولوژي) رفته رفته به شاخه‌اي از علم تبديل شده و نقش آن در تحولات اجتماعي غير قابل اغماض است. ارزش‌ها و معيارهاي مشترکي که در سطح جهاني رشد کرده و رواج پيدا مي‌کند، دموکراسي و حقوق بشر مي‌باشد.

استفاده از راهکارهاي سياست دموکراتيک در انواع تحولات اجتماعي و حتي در انقلاب‌ها هم اولويت پيدا کرده است. راهکارهاي متکي بر زور و خشونت در حال نابودي بوده و به تدريج به زباله‌دان تاريخ انداخته مي‌شوند. راهکارهاي مبتني بر "ترور" دولت و ساختارهاي زيربنايي, روز به روز از طرف جامعه بشريت مورد تنفر قرار گرفته و به انزوا کشيده مي‌شوند.

حق دفاع مشروع افراد و جوامع و حتي اشکال مختلف جنگ و قيام در گستره سازمان ملل و حقوق جهاني جاي دارند. هر گونه خشونتي خارج از اين محدوده از طرف کشورهاي جهان رد شده است. همه حقوق سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و حق تعيين آزادانه سرنوشت, در ساختار سازمان ملل، جنبه‌اي قانوني پيدا کرده است.

براي نخستين بار در تاريخ، ميان نظام حاکم و نيروهاي مخالف آن بر سر موضوعاتي از قبيل حقوق بشر، دموکراسي و اکولوژي توافق گسترده‌اي حاصل شده است. افکار عمومي با اينکه داراي قدرت اجرايي محدودي هم مي‌باشند, اما با واکنش روز افزون خود همه نيروهاي اجتماعي را وادار به توافقات اساسي مي‌کنند. در رويداد اشغال عراق، اين مورد به خوبي ديده شد. حتي اين تصوير محدود هم اثبات مي‌کند که در بين النهرين سفلي ـ مهد تاريخ بشريت ـ مرحله جديد هلنيست شروع شده است. بدون شک، اين دوره به دوره هلني شدن ـ که اسکندر در سال 330 ق.م. انجام داد شباهت دارد. ورود واحدهاي ارتش آمريکا به بغداد شباهت شگفت آوري با ورود واحدهاي ارتش اسکندر (فالانژها) به بابل داشت. مهم‌تر اينکه، اين اولين حمله غرب باعث ظهور سنتز عظيم شرق ـ غرب شد. هنوز هم آثار اين فرهنگ (زئوگما، نمرود، پاليمرا و ...) در بسياري از مناطق جغرافيايي ما ديده مي‌شود  که در اصل محصولي از فرهنگ مادر (زايشگر) دجله ـ فرات است. واحدهاي ارتش آمريکا در حالي به اين حمله دست ‌زدند که با خود فرهنگ 200 ساله نفوذي غرب را حمل مي‌کردند. هر چند که اين فرهنگ از طرف جوامع منطقه قابل شناخت است، اما به طور کامل هضم و مورد قبول واقع نمي‌شود.

مشکل اساسي اين است که آيا فرهنگ‌هاي شرق و غرب خواهند توانست دوره "هلني شدن جديد" را بوجود آورند؟ حملات خشونت بار جناح راست اسراييل، آمريکا و اعضاي گروه‌هاي اسلامي، احتمال دستيابي به يک راه‌حل را به حداقل رسانده است.

واقعيت ديگري هم که وجود دارد، اين است که آمريکا و انگليس خواستار گذار از ساختارهاي سياسي و نظامي هستند که بعد از جنگ جهاني اول تاسيس شده‌اند. اين ساختارهاي سياسي و نظامي ـ که تقريبا يک قرن در جوامع خاورميانه موجوديت خود را حفظ کردند ـ محصول امپرياليسم و به خصوص انگليس بودند. نفوذ فرهنگ غرب که 200 سال از سرآغاز جريان آن مي‌گذرد. در مرحله جديد، ساختارهايي را که کهنه شده و قادر به برآوردن نيازهاي نظام نيستند، متلاشي کرده و به جاي آنها ساختارهاي جديدي بر محور "دموکراسي" ايجاد مي‌کند. طبقات سرمايه‌داري مزدور منطقه نمي‌توانند در برابر اين تحول مقاومت کنند. تا زماني‌که نيروهاي دولت‌گراي ملي, دموکراتيزه نشوند، جريان‌هاي استقلال طلب نيز شانس موفقيت نخواهند داشت. مثال صدام به شکلي عبرت آميز و مضحک نشان داد که آنهايي که دست از تکيه به امپرياليسم برداشته‌اند، چگونه متلاشي و برانداخته مي‌شوند و بسان پرده [آخر] تئاتر, نشان داده شد که آنهايي که خود را متحول نمي‌کنند، چگونه به تحول واداشته مي‌شوند. حمله آمريکا ـ انگليس به عراق, براي همه ساختارهاي سياسي و نظامي منطقه يک الگوي راه‌حل ارائه کرد و همه نيروها را مجبور کرد که از آن درس عبرت بگيرند. به ايران و سوريه تذکر داده شده و ترکيه نيز در اين راستا مورد انتقاد قرار گرفته شد.

هر چند که ظاهرا، اين رفتار شبيه به تحميل تسليميت مي‌ماند اما, در حقيقت فرصت‌ها و مجال مناسبي را براي سازش بوجود آورده است. قدرت‌هاي منطقه به‌ جاي استفاده از اين فرصت‌ها، بر ساختارهاي سابق اصرار ورزيده، در صورت اقدام به کاربرد و حمايت از خشونت، به سرنوشت عراق دچار خواهند شد. حتي اگر آمريکا و انگليس هم در صدد اين کار برآيند, نظام استعماري قرن نوزدهم در منطقه تاسيس نشده و رژيم‌هاي ديکتاتوري و پادشاهي ديگر تشکيل نخواهند شد، براي منطقه نوعي از دموکراسي که در اروپاي بعد از جنگ جهاني دوم و کشورهاي اروپاي شرقي بعد از سال 1990 رواج يافت، پيش بيني مي‌شود. مي‌دانيم که دموکراتيزاسيون به شيوه غربي، داراي کاراکتر طبقه بورژوازي مي‌باشد. در حالي‌که طبقات حاکم منطقه از درک و هضم دموکراسي بورژوازي بدروند. بدين دليل است که برطرف کردن تناقض و يافتن راه‌حل به سادگي انجام نمي‌گيرد. حداکثر کاري که دخالت آمريکا مي‌تواند انجام دهد، متلاشي ساختن ساختار سياسي ـ نظامي سابق و ناتوان کردن آن است. صرف نظر از اينکه آيا واقعا خواستار دموکراسي است يا نه, بهترين کاري که مي‌تواند انجام دهد، بازگذاشتن راه دموکراسي است. موقعيت آنتي دموکراتيک طبقه حاکم بر منطقه و مناسب بودن ساختار فرهنگي جبهه خلق و نيازهاي مبرم اقتصادي آنان, راه را بر ظهور ساختاري باز کرده که تا آخرين درجه براي تحليل وسيع دموکراتيک مساعد است. برخلاف آنچه که تصور مي‌شود، تاريخ منطقه که داراي کاراکتر و ساختار ديني ـ مذهبي و نژادي ـ ملي مي‌باشد، چندان هم براي ظهور دموکراسي نامساعد نيست. برعکس، اين ويژگي‌ها در تشکيل يک هويت غني دموکراسي مي‌توانند ايفاي نقش کنند. دموکراسي مبتني بر واحدهاي پايين، مي‌تواند از دموکراسي مبتني بر فرد غرب بسيار غني‌تر باشد. فردگرايي افراطي باعث بروز بي مسئوليتي در دموکراسي مي‌شود.

تاريخ در منطقه هميشه شاهد ظهور ادارات محلي خودگردان بوده است. همه امپراتوري منطقه با ديده احترام به اين ادارات محلي نگاه کرده و براي آنها آزادي وسيعي را در نظر گرفته‌اند. خلاصه اينکه منطقه در طول تاريخ خصوصيات يک فدراسيون را در بر گرفته است. مدل امپراتوري عثماني و ايران کنوني داراي چنين خصوصياتي هستند. تلاقي خواسته خلق‌ها بر حقوق بشر و دموکراسي با مطالبات ترکيبي از طبقات مختلف فرهنگ غرب, نشان از امکان پذير بودن ظهور يک سنتز مي‌باشد. ديناميسم‌هاي داخلي و خارجي به‌طور بي‌سابقه‌اي راه را بر ظهور نظامي دموکراتيک و حقوق بشر در حد يک انقلاب باز کرده و همه نيروهاي داخلي و خارجي به اين امر محکوم هستند.

 سنگربندي (بلوک بندي) استراتژيک نيروهايي که در تحولات سريع اين دوره از تاريخ خاورميانه ايفاي نقش مي‌کنند، جهت‌گيري تحولات را رقم خواهد زد. اين نيروهاي استراتژيک اساسي عبارتند از؛ نيروهاي خارجي شامل آمريکا,  انگليس و هم پيمانانش و ديگر نيروهاي خارجي کم اهميت، و در داخل؛ ترکيه، ايران و نيروهاي متفرق اعراب. بهتر است که اسراييل را جزو گروه آمريکا به حساب آوريم. موضع‌گيري همه نيروهاي اعراب در راستاي حفظ موقعيت قرن اخير است. ملي‌گرايي اعراب قدرت ايفاي نقشي تاريخي ندارد. رغبت چنداني به دموکراسي ندارند. همچنان‌که در مورد صدام هم ديده شد، نمي‌توانند مسائل عصر و روز را به‌طور صحيح تحليل نموده و اصلاحات لازم را انجام دهند. محافظه‌کاري سنتي اسلامي هر چه تندروتر و مرتجع‌تر مي‌شود, نمي‌توانند تناقضات و اختلافات مابين خود و اسراييل را درک کرده و به يک راه‌حل سياسي دست يابند. فقط فشارهاي خارجي مي‌تواند در اين مورد موثر واقع شود. احتمال توده‌هاي عرب بتوانند صاحب يک برنامه دموکراتيک باشند، ضعيف است. ايران بر اثر فشارهاي وارده از طرف اصلاح طلبان داخلي و آمريکا بي‌تاثير و منفعل مانده است. دغدغه اساسي آن، حفظ موجوديت فعلي خود مي‌باشد. چيزي که براي آن در درجه اول اهميت قرار دارد، آمادگي در برابر فروپاشي به شيوه‌اي است که عراق را دچار فروپاشي کرد. نوبت به ترکيه نيز مي‌رسد. علي‌رغم اينکه متفقي نيرومند بر اساس خط مشي اسراييل ـ آمريکا مي‌باشد، اما اين پيمان در حال متزلزل شدن است. علت اصلي آن هم مشکل کردهاست. مسئله کرد بيش از هر زمان ديگري ترکيه را به هراس انداخته است. بايد به جزئيات چگونگي بروز چيستي محتواي اين موضوع پرداخت.

اسراييل که دير زماني است از طريق لوبي يهودي در تدارک حمله به عراق است، براي اين حمله ارزش تاريخي و مهمي قائل است. اهميت و ارزش استراتژيکي، براي برطرف شدن انزوا و خشونت گرايي ميان ميليون‌ها نيروي عرب و مسلمان قائل است. نمي‌تواند اين استراتژي را به شيوه‌اي پايدار و امن با مصر, يا حتي اردن و يا هيچ يک از ديگر نيروهاي عرب ـ مسلمان اجرا کند. حتي هر لحظه اين احتمال وجود دارد که روابط فعلي آن [با کشورهاي مذکور] عليه آن پيش رود. براي اينکه اسراييل پا بر جا بماند و داراي امنيتي استراتژيک باشد، لازم است که اسراييلي دوم ايجاد شود. در گذشته انجام اين ماموريت  از شاه ايران انتظار مي‌رفت. مدت طولاني، ترکيه را در اين راستا جهت دهي نمود. اما از هر دوي آنها هم اسراييل دوم بوجود نيامد. اگر چنين هدفي هم داشته باشد، کار چنان راحت يا کاري نيست که در زمان کوتاهي به وقوع بپيوندد. نوبت به گزينه کرد مي‌رسد. اسراييل به محض اينکه تاسيس شد به اين گزينه چشم دوخت. زمينه را براي رهبريت بارزاني و بعدها طالباني فراهم کرد. اقدامات گسترده‌اي انجام داد. براي آنها بيشتر از نيروهاي خود ارزش قائل شد. به آنها بال و پر داد. حمايت سياسي ـ اقتصادي نمود. نهايتاً هم همراه با نيروهاي بزرگ آمريکايي يکپارچگي عراق را زير پا گذاشت. اتحاد ظاهري زياد مهم نيست. اين رويداد باعث بروز زلزله‌اي (تزلزلي) در سياست ترکيه درباره کردها شده است.

سياست سنتي جمهوري؛ تا حد امکان زدودن کردها از حافظه‌ها و سرکوب هر‌گونه طلب حق و به پاخيزي مي‌باشد. حتي با شوون‌ترين اقدامات, به تشويق مداوم انکار‌گرايي کرد پرداخته است. هر تحول و رويداد داخلي و خارجي که مخالف اين سياست باشد، به عنوان گذر از "خط قرمز" تلقي شده و دليلي براي بروز جنگ و درگيري محسوب مي‌شود. ساختار فدرالي کرد ـ که در شمال عراق تاسيس شده ـ هر روز و هر ساعت اين سياست را در تنگنا قرار مي‌دهد. دو راه‌حل وجود دارد: يا با حملات نظامي آنرا متلاشي خواهد کرد, يا به وجود آن اقرار خواهد کرد. حمله نظامي به معني درگيري با آمريکا و متحدانش مي‌باشد. قبول کردن آن هم مبني بر اين بوده که به شکل اجراي سياست موقتي "نظاره‌گر" رويدادها باشد، که اين نيز داراي ويژگي‌هاي پايدار و چاره ساز نيست. اگر PKK و تقريبا ده هزار نيروي آموزش ديده و متفرق در همه مناطق کوهستاني را ـ که از حمايت توده‌اي داخلي ـ خارجي برخوردار است ـ مدنظر قرار دهيم، خواهيم ديد که ترکيه بر سر دو راهي قرار گرفته است. هر روز که مي‌گذرد اين سياست موقت ضرر بيشتري به ترکيه مي‌رساند. يک جنگ وسيع در کردستان موجب خواهد شد که کردها از حمايت جهاني برخوردار شده و حتي باعث دوري متفقان اصلي‌اش ( آمريکا و اسراييل ) شده و چه بسا به مقابله با آن نيز برخيزند.

شدت يافتن هر چه بيشتر "سندرم" کرد ناشي از اين رويدادهاست. همه چيز ترکيه را وادار به اجراي سياستي جديد درباره کردها مي‌سازد. نکته مهم ديگري که شايان ذکر است، اين است که رفتار آمريکا و اسراييل با کردها از تاکتيکي بودن بدور است. تحولي پايدار و استراتژيک است و به تدريج همه کردها را در برخواهد گرفت. اسراييل اولين نيروي استراتژيکي در تحول خاورميانه بوده و در حال آماده شدن مي‌باشد. نقشي که ترکيه در سال 1950 بعنوان سپري در برابر شوروي و خاورميانه ايفا مي‌کرد، امروزه به کردها داده مي‌شود. البته، هدف اصلي [از اين کار] ايفاي نقش اسراييل دوم است. امکان ندارد آمريکا و اسراييل از اين کار دست بکشند. در حال حاضر، از دست دادن کرد براي آمريکا در حکم از دست دادن خاورميانه و اسراييل است. حتي ممکن است براي مقابله با فشارهاي احتمالي ايران و ترکيه از کردهاي ساکن آن کشورها به عنوان اهرم فشار استفاده کند، همان‌طوريکه اين کار را در عراق هم انجام داد. خلاصه، ديگر کردها, کردهاي محرک نيرومند خاورميانه خواهند بود. همه کردها من‌جمله جناح ملي‌گراي ابتدايي براي اين کار حاضر بوده و حاضر است همه چيز خود را فدا کند. نقش کردها در عراق، در متحول ساختن سراسر خاورميانه مدنظر قرار خواهد گرفت.

با توجه به اين واقعيت، ترکيه بايد سياست خود درخصوص کردها را بازبيني نموده و در آن نوسازي ايجاد نمايد. اين نکته حائز اهميت است که اگر "سندرم" کرد را به سراسر تاريخ ترک تعميم دهيم، صحيح نخواهد بود. به اختصار بيان کنم که از زماني که ترک‌ها در قرن يازده ميلادي وارد آناتولي شدند، در جنگ سرنوشت ساز ملازگرد با بيزانسي‌ها در سال 1071، نقش کردها استراتژيک بوده که اين موضوع از طرف همه تاريخ نويسان تاييد شده است. جوامع کرد و ترک با هم رابطه برقرار کرده و در اين مورد منطق تساهل و تسامح و سازش را اساس قرار داده‌اند و در معرض آسيميلاسيوني داوطلبانه قرار گرفته‌اند. جريان اساسي، کرد شدن ترک‌ها و ترک شدن کردها بوده و به جز درگيري‌هاي محدود بيگ‌ها، هيچ‌گونه تعارض و درگيري نژادي نبوده يا اينکه محدود بوده است. در دوره سلجوقيان، براي نخستين بار، سلطان سنجر کلمه "کردستان" و موقعيت آن‌را بر زبان راند. در امپراتوري عثماني، به بيگ‌هاي کرد پيشنهادي مبني بر دومين پادشاهي در راستاي سياست گسترش به جنوب و شرق ـ که توسط "ياووز" اجرا مي‌شد ـ شده و بدين ترتيب روابط استراتژيک برقرار شده است. عمر حکومت خودگردان کردي در امپراتوري عثماني به صدها سال مي‌رسد. در سال 1857، بر اساس قانون نامه اراضي، ايالت کردستان تاسيس شده است. افزايش ماليات و سربازگيري ناشي از پسروي در برابر غرب بوده و با تحريک استعمار انگليس به بروز عصيان‌ها انجاميد. عبدالحميد دوم اين عصيان‌ها را با اجراي اصلاحاتي مبني بر ايجاد دسته‌هاي عشيره‌اي و گردان‌هاي حميديه، ساکت کرد.

مصطفي کمال نيز در سال 1919 که از سامسون برخاست، نقش کردها را با برخوردي استراتژيک، که امروز هم مي‌تواند اعتبار داشته باشد، ارزيابي کرده و بکار بسته است. بدون توجه به اين نقش، نمي‌توان مبارزه استقلال و حاکميت ملي را به‌طور صحيح تحليل کرد. نقش کردها در جمهوري، در حکم عضو "موسس" مي‌باشد. حتي مي‌توان به راحتي اين موضوع را در بيانات و دستورات مصطفي کمال مشاهده کرد.

در اين دوره، در حاشيه ماندن کردها, ناشي از [سياست‌هاي] آنتي کرد نيست. هدفي که [آتاترک] در ابتدا در سر داشت، اجراي رفرمي بود که آزادي کردها را مقرر کند. آتاترک اين موضوع را در ديداري که ازMIT در سال 1924 انجام داد، آشکارا و وسيع بيان مي‌کند. عصيان‌ها، نه تنها باعث از دست رفتن اين فرصت و امکان شدند، بلکه حساسيت حفاظت از جمهوري همچنان که در غرب نيز اتفاق افتاده بود، منجر به سرکوب عصيان‌هايي شد که بيش از حد زياده‌روي کرده بودند. رهبران فئودال [کرد] که از هر لحاظ بي کفايت بودند، به‌جاي پيشرفت و توجه به آينده، به گذشته و منافع محلي چشم دوخته بودند، همراه با خلق در مرحله‌اي که نتيجه آن فروپاشي و شکست بود، قرار داشتند. ديگر، ترس از کردها, جمهوري را فرا گرفته بود. در آن دوره جو شوونيستي به‌طور وسيع حاکم بود. انکارگرايي کرد به بخشي از سياست رسمي دولت تبديل شد طي آن فشار بسياري وارد مي‌آمد. بعد از سال‌هاي 1950 نظام اليگارشيک از اين "ترس" زياد استفاده کرد و هر رويدادي که کوچکترين رابطه‌اي با پديده کرد داشت، متهم به تجزيه طلبي مي‌شد. به‌جز يک راه، راه ديگري وجود نداشت: انکار و عصيان. آخرين عصيان اين مرحله تحت نام PKK ظهور کرد. اين مرحله که تلفات و خسارات زيادي ببار آورد، با اينکه توانست هويت کرد را به ديگران بشناساند، اما از دستيابي به يک راه‌حل ناتوان ماند. [اين عصيان] از سال 1998به بعد با آتش بس ضمني پايان گرفت.

نظام اليگارشيک در اين دوره بوسيله "ميهن پرستان افراطي" درصدد غير قانوني کردن چپ و نابودي آن برآمد و براي نابودي PKK و آزاديخواهان کرد نيز، از حربه ي طريقت و حزب الله استفاده کرد. نهايتاً، اين روند دموکراتيزاسيون جمهوري بود که شکست خورد. ترکيه نتوانست با سياست امحا و سرکوب، به اين مسئله ( مطالبات بسيار محدود آزادي و هويت [کرد] ) پايان دهد. بلکه برعکس، باعث بروز بن بست کنوني شد.اين برخورد به ترکيه خسارت و ضررهاي زيادي وارد کرده است.

به دليل اينکه نتوانسته است فرايند دموکراتيزاسيون خود را به سطح استاندارد غربي برساند در موقعيت کنوني دارد اتحاديه اروپا شده است. فقدان توليد، فقر، بيکاري و ناهنجاري ناشي از اقتصاد رانتي, موجب بروز هر چه بيشتر انحطاط اجتماعي شده است. در واقع ترکيه يک فرصت "ژاپن شدن" را از دست داده است.

جمهوري ترکيه، در حال حاضر بر سر دو راهي تاريخي قرار گرفته است. آيا نظام اليگارشيک بر سياست‌هاي سابق خود اصرار خواهد ورزيد؟ يا اينکه به مباني جمهوري دموکراتيک در همه عرصه‌ها عمل کرده و بحران کنوني را پشت سر خواهد گذاشت؟ يک دوره گذار سخت در جريان است. هنوز به‌طور قطعي مشخص نشده است که به چه نتيجه‌اي ختم خواهد شد؟ اصرار بر نظام اليگارشيک به انجماد دروني و انفصال از جهان معاصر منتهي خواهد شد. فروپاشي شبيه به فروپاشي يوگسلاوي و عراق، اجتناب ناپذير خواهد بود. نه ديناميک‌هاي داخلي و نه ديناميک‌هاي خارجي, ديگر توان حمل اين نظام اليگارشيک را ندارند. اگر گزينه دموکراسي تمام عيار را انتخاب کند، به جهان معاصر خواهد پيوست و قادر خواهد بود که همه مشکلات داخلي خود را بدون خونريزي حل نمايد. در اين صورت به غير از يک قشر محدود، به منافع سراسر ترکيه مدنظر قرار خواهد گرفت. يکپارچگي واقعي و نيرومند کشور بدون بکارگيري زور و خشونت امکان پذير خواهد بود.

انتخاب اين گزينه از طرف ترکيه، با استقبال و توجه زيادي در عرصه سياست خارجي مواجه شده و   بر روند دموکراتيزاسيون خاورميانه تاثيرات عمده‌اي خواهد گذاشت. نقش پيشاهنگي ديرينه آن در خاورميانه تقويت خواهد شد. با بهره‌گيري از موقعيت و شرايط منطقه ـ که فعلا شکلي به خود نگرفته و ناآرامي در آن جريان دارد ـ قادر خواهد بود در برابر آمريکا و متحدانش موضعي شرافتمندانه اتخاذ کرده و به کشوري تبديل مي‌شود که حرفش گوش داده مي‌شود. توانايي ورود به مسيري را خواهد داشت بنا به دلايل مشخصي در سال‌هاي بدو تاسيس جمهوري نتوانسته بود، در آن حرکت کند. به اين ترتيب مرحله استقلال و حاکميت با تاج دموکراسي پايان خواهد پذيرفت.

بدون شک، مرحله اصلاحات دموکراتيک در سال‌هاي اخير اهميت زيادي دارد و به‌دليل وجود ترديدها و ضعف‌هايي در سياست نسبت به کردها، مدام مي‌لنگد. اين هم باعث از دست دادن نيرو و توان در داخل و خارج مي‌شود.

موقعيتي که در شمال عراق بوجود آمده، بيانگر اين است که ديگر، کار بدين شيوه به پيش نخواهد رفت. ترکيه تنها با اجراي رفرم کرد توانايي نيل به دموکراسي تمام عيار را خواهد داشت.

 

مسئله کرد در مرحله جديد و راه حل دموکراتيک

کردها در دوره‌اي از تاريخ خود قرار گرفته‌اند که به آزادي بسيار نزديک‌اند. در طول تاريخ آن که هميشه ميان بردگي ـ آزادي در نوسان بوده و امروزه هم داراي خيانت و خائنين زياد مي‌باشد کردها هستند. عدم وجود پيمان و اتحادي نيرومند در ميان کردها, به اندازه نداشتن ذهنيتي نيرومند، خطر و نقص محسوب مي‌شود که تاکنون نيز ادامه دارد. نمي‌توان درباره اشکال جديد برده‌داري (بردگي) و آزادي پيش‌داوري قطعي نمود. اين دو جريان هميشه در تاريخ به کشمکش خواهند پرداخت که اين نيز از موجبات تاريخ است.

بطورکلي همه کردها و به‌ويژه نيروهاي روشنفکر آن, بايد به آگاهي صحيح و موثري درباره موجوديت فرهنگي ـ که محصولي از تاريخ مي‌باشد ـ دست يابند, زيرا انقلاب در ذهنيت نيز از طريق همين آگاهي صورت مي‌گيرد.

در20000 ق.م.، بعد از آخرين دوره يخبندان، در دامنه‌ها و دشت‌هاي سلسله جبال زاگرس ـ توروس در عصر مزولوتيک ظهور کرده، بعد از آن در 10000 ق.م. با تحقق "انقلاب نوسنگي" فرهنگ‌هاي زيادي تحت نام‌هاي مختلف، به منصه ظهور رسيدند و يکي از آن فرهنگ‌ها، فرهنگ و تاريخ کردهاي امروزي مي‌باشد که يکي از موسسان اصلي تمدن سومر محسوب مي‌شوند. چون آغاز تاريخ را زماني در نظر مي‌گيرند که الفبا اختراع شد، باز هم اين واقعيت مورد قبول است که جامعه نوسنگي به عنوان قديمي‌ترين جامعه، ريشه‌اي‌ترين جامعه و خلق در فرهنگ آريايي مي‌باشد و اگر به تاريخ چنين نگاه کنيم به تحليل صحيحي از آن دست خواهيم يافت. تاريخ کردها در همان آغاز در مقابل تمدن طبقاتي ايستادگي کرده، در تنگنا قرار گرفته و به همکاري با آن پرداخته و گويي بر زمين ميخکوب شده است. اين جريان که با سومري‌ها شروع شده و توسط امپراتوري‌هاي بابل، آشوري، اورارتو، پارس، هلن، رم، بيزانس، اعراب مسلمان، ايران و ترک تحت نظام‌هاي برده‌داري و فئودالي با در برگرفتن شمار زيادي از فرهنگ‌ها و گروه‌هاي مردمي مختلف پا به پاي هم زيسته و تا به امروز آمده است. کردها که نتوانسته‌اند در 200 سال‌ اخير و در ميان حاکميت امپرياليسم کاپيتاليستي صاحب دولت شوند, با انجام عصيان‌ها هر چه بيشتر تضعيف و سرکوب شده و سپس وارد نظام اداره دولت‌هاي ملي مدرن ايران، اعراب و ترک شده‌اند. کردها فاقد هرگونه حقوق و آزادي قانوني بوده و از قدرت و نفوذ برخوردار نبوده‌اند. جنبش‌هاي کردي ـ که براي مقابله با اين دوره ظهور کردند ـ به علت نداشتن بستري از طبقه بورژوازي معاصر و طبقه خلق و محروم بودن از چارچوبي سياسي ـ ايدئولوژيک و همچنين وجود شرايط نامساعدي که ناشي از شرايط ژئوپولتيکي مي‌باشد، نتوانسته‌اند به دولت ملي دست يابند. ساختارهاي سابق عشيره‌اي، ديني، فئودالي، خانوادگي و خانداني جامعه در اين دوره هر چه بيشتر انحطاط يافته و موقعيت کردها را دچار مشکل کرده است. جامعه به وسيله سياست‌هاي آسيميلاسيون و ادغام، از خود بيگانه شده و از جوهر خود به دور شده و کاملا با بحران روبرو مانده است. اين رويداد در تاريخ کرد، ماهيت مشکل را نيز تحت تاثير قرار داده است. بنابراين مشکل کرد به عنوان مشکل يک ملت در نظر گرفته نشده، بلکه به صورت مشکل دموکراتيزاسيون و "خلق" شدن عشاير فئودال و متفرق نوسنگي در آمده است.

بايد تفاوت سياست‌هاي مزدوري و اضمحلال طبقه حاکم کرد در درون دولت‌هاي ملي حاکم و فرصت‌طلبي‌هاي آنها در دستيابي به دولت با خواست‌هاي دموکراسي توده‌هاي خلق کرد را به شکل عميقي درک کرد. فعاليت‌هاي فشرده دولت شدن در کردستان عراق, هم در ظاهر و هم در باطن, تفاوت زيادي با اقدامات و نهادسازي دموکراتيک در کردستان ترکيه دارد. سير دولت شدن در کردستان عراق، اکثرا از طرف آمريکا ـ انگليس ـ اسراييل و ديگر کشورهاي اتحاديه اروپا مورد حمايت قرار مي‌گيرد. هدف از اين اقدام، تحت سلطه در آوردن خاورميانه و ايجاد متفقي استراتژيک براي اسراييل است. دولت خواه به شکل فدرال باشد يا به شکل مستقل، در واقع با اين وضعيت نمي‌تواند خود را از موقعيت مزدوري و ابزاري رهايي بخشد. زيرا فاقد بستر اقتصادي، اجتماعي و روشنفکري لازم براي اين کار است. اگر نيروهاي خارجي نباشند، حتي يک روز هم قدرت پا برجا بودن را ندارد. با اين‌همه، به تدريج ريشه مي‌دواند و يک طبقه بورژوازي کرد شبه عرب، عجم و ترک ظهور خواهد کرد. اسراييل و امپرياليسم قدرت اجراي اين را دارند. هدف از حمله اخير عراق اين بوده و در تلاش براي کسب موفقيت در اين راستا هستند. در آينده ممکن است کردهاي سوريه، ايران و ترکيه را نيز در اطراف اين هسته جمع کرده و تحت نام کردستان بزرگ آن را توسعه دهد. ملي‌گرايي ابتدايي کرد مجبور است اينگونه عمل کند. چون از کيفيتي دموکراتيک بدور است. جوهر سياسي اين ايدئولوژي (ملي‌گرايي ابتدايي) يا يک دولت دست نشانده خواهد بود يا مزدوري در درون دولت حاکم. [اين ايدئولوژي] درعراق مدام در تلاش براي دستيابي به دولت است. اما در ايران، سوريه و ترکيه جناح مزدور، خود را در درون دولت‌گرايي ملت حاکم جاي داده و در صورت يافتن فرصت، آن‌را به درون خود کشيده و سعي خواهد کرد که آنرا با خود يکي کند. براي اين منظور هر گونه امتياز کوچک و بزرگ را به امپرياليسم و دولت‌هاي منطقه خواهد داد. گاه‌گاهي براي اجراي سياست‌هاي امتيازدهي، عناصر خشونت را به ميدان آورده و پيوسته آنها را وارد عمل  خواهد کرد. اين سياست را با همان شدت، حدت و حيله‌گري در برابر نيروهاي مردمي و مردم بکار خواهد بست. چنان وانمود خواهند کرد که مجالس و کنگره هايشان از آن خلق است.

واضح است که همه نيروهاي مردمي کردستان، کرد و اقليت‌ها بايد در برابر پيشرفت سريع تاريخي و جديد طبقه بالا به ارائه آلترناتيو آزادي خود در قالب پروژه‌هايي وسيع بپردازند و اين کار را به عنوان وظيفه‌اي تاريخي به انجام رسانند. در غير اين صورت، بسان نمونه‌هاي زيادي در جهان، تحت تاثير احساسات ملي، منافع ذاتي خود را از دست خواهند داد. بر هم زدن اين بازي در کردستان ـ که صدها بار در بسياري از مناطق تکرار شده ـ در ديدگاه دموکراتيزاسيون کردها و همه خلق‌هاي خاورميانه مفهوم کليدي در بر دارد. نيروهاي مردمي کرد بنا به اصول خود نمي‌توانند مخالف تاسيس دولت توسط طبقه بالا باشند. اما دولت از لحظه تاسيس به بعد، داراي ساختاري آنتي دموکراتيک بوده و مخالف سازش دموکراتيک مي‌باشد، همچنين خطرات بسياري را در کاراکتر مزدوري خود حمل مي‌کند. هميشه سعي خواهد کرد احساسات ملي را عليه خلق کرد و ديگر خلق‌هاي همسايه تحريک کند. مبارزه خود را در حد فاصل خط تسليميت و درگيري‌هاي ملي انجام خواهد داد. سبب بروز موقعيت و وضعيتي شبيه به وضعيت اسراييل ـ فلسطين و بوسني ـ صرب خواهد شد اين خط مشي ده‌ها سال طول خواهد کشيد و موجب هدر رفتن انرژي و نيروي خلق، تلفات جاني سنگين، فقر، مرارت‌ها و زندگي اجتماعي دائما بحراني خواهد شد. سياست "تفرقه بينداز و حکومت کن" و يا "خرگوش بدو، تازي بگير" امپرياليسم اين خط را تحريک و تقويت خواهد کرد. پادزهر اين خط، پروژه دموکراتيزاسيون خلق کردستان است.

اين جريان که مي‌توان آنرا گزينه دموکراسي کردها نيز ناميد، بعد از دهه 70 توسط PKK گامي تاريخي برداشت و مشکل کرد را از ديدگاهي جداگانه بررسي کرد. امپرياليسم و اسراييل که سعي در به کنترل کشاندن جنبش آزادي‌خواهي کرد داشتند به محض شکست دراين امر، بن بستي را که ترکيه در دهه 90 در حل مشکل کرد گرفتار آن شده بود,بکار بستند. با سياست "يک تير و چند نشان" برخورد کردند. گويا با تحت فشار قرار دادن PKK به ترکيه کمک مي‌کردند اما در واقع راه را بر تشکيل دولت کردي باز کرده و بدين ترتيب به نتيجه‌اي تاريخي دست يافتند. به نيروهاي ملي‌گراي ابتدايي کرد فرصت طلايي دادند. توطئه آتن ـ همچنان‌که در دفاعيه‌ام نيز توضيح داده‌ام ـ همه اقدامات آنها را برملا نمود.

علي‌رغم همه فشارها و خرابکاري‌ها، حمله دموکراسي کردها همچنان با شتاب در حال انجام است. در همه بخش‌هاي کردستان و کردهاي خارج از ميهن، در ميان همه جنبش‌هاي مردمي و نهادها، پيشرفت‌ها و گشايش‌هايي حاصل شد. بايد پيشرفت‌هاي دموکراتيزاسيون کردها با خلق‌هاي همسايه هم از نظر تئوري و هم از نظر عملي تحليل و ارزيابي شود.

قبل از هر چيز بايد گفت که جنبش دموکراسي کرد، هدف براندازي دولت‌هايي را ـ که کردها در آن قرار دارند ـ  ندارد. موضع‌گيري آنها در برابر دولت‌ها، حساسيت دموکراتيک نسبت به خود است. نبايد دموکراتيزاسيون خود را به شکل تجزيه طلبي و جدايي خواهي نشان دهد. برعکس، هدف آن يکپارچگي دولت و کشور بر مبناي اتحاد آزاد دموکراتيک مي‌باشد. هم کردها و هم دولت‌ها و ملل همسايه شديدا به اين احتياج دارند. چون از طرفي از بروز جنگ و خونريزي توسط جريانات بسيار خطرناک ملي‌گرا جلوگيري مي‌کند. از طرف ديگر، با حل مشکل بحران‌زا با راه‌حلي که بدون خونريزي و در راستاي خدمت به يکپارچگي باشد, آن‌را تبديل به منبع قدرت مي‌کند. بزرگترين اهميت و خلاقيت آن هم در اين است. حتي کشورهايي مثل آمريکا، انگليس و سوئيس با بکارگيري اين شيوه حل در جغرافياي خود کسب پيشرفتهاي وسيع را، مديون اين شيوه ي دموکراتيک هستند.

ساختار اجتماعي کردها نيز شديدا به اين شيوه راه حل نياز دارد. خلقي که در طول تاريخ، بر اثر فقر و خشونت به شدت ضعيف و به‌کلي تجزيه شده، فقط با روح و آگاهي دموکراسي خواهد توانست خود را بازسازي و جمع و جور کند و با کسب قدرت و توان به منبع نيرو در ميان خلق‌هاي همسايه تبديل شود. دموکراتيزاسيون کرد به معناي دموکراتيزاسيون ترک، عرب، فارس، آشوري، ارمني، رم، چچن، آبخاز، ترکمان و يهودي مي‌باشد. دموکراتيزاسيون کردستان که داراي چنان  پتانسيل نيرومند دموکراتيکي است، دموکراتيزاسيون خاورميانه محسوب مي‌شود. اگر مثل فلسطيني‌ها استراتژيي را انتخاب کند که همه چيز و هدف خود را با هر راهکاري نابود کند، نتيجه‌اي جز به هدر رفتن نيرو نخواهد داشت. دير يا زود، نتيجه چيزي جز دموکراسي نخواهد بود. چون راه‌حل خلق‌ها، دولت جداگانه‌اي نخواهد بود.

دولت جداگانه، هميشه خواسته و هدف طبقه ي بالا و بورژوا بوده است. خلق‌ها نمي‌توانند دولت‌گرا باشند. حتي دولت‌گرايي از نطر تئوري هم منافع خلق‌ها را تامين نمي‌کند. دولت بيشتر به معناي نابرابري و آزادي‌ستيزي مي‌آيد. غير از دولت‌هايي که ضد امپرياليسم و استعمارگري و اليگارشي هستند ديگر دولت‌ها نه تنها آزادي و برابري را توسعه نمي‌دهند بلکه آن را تحديد و تقليل نيز مي‌دهند. يعني مخالفت با شيوه‌هاي تاسيس دولت، موضعي مبدايي است. در اينجا مخالفت با وظيفه ويژه تشکيل دولت مطرح است, وگرنه وقتي که تشکيل دولت اجباري باشد موضع‌گيري که در برابر آن بايد اتخاذ شود، دموکراتيک کردن آن خواهد بود نه به دستگيري و تصاحب آن. من شخصا نتيجه‌اي که از تئوري جامعه‌شناسي گرفته‌ام، اين است که خلق‌ها نمي‌توانند دولت‌گرا باشند. وسيله اساسي براي خلق‌ها، تشکيل کورديناسيون دموکراتيک اکولوژيک جامعه است. براي اين منظور، هر اندازه نيازمندي وجود داشته باشد، بهمان اندازه هم نهادهاي جامعه مدني بايد تاسيس شود. سير تحول تدريجي دموکراسي معاصر هم در اين راستاست. امروزه در اتحاديه اروپا، کنوانسيون اروپا شرايط را براي پشت سر گذاشتن مدل دولت کلاسيک فراهم کرده است. مبناي اساسي براي رهايي از بحران، دوري جستن از دولت کلاسيک است. اصل "هر چه دولت‌گرايي کمتر باشد امکان راه‌حل بيشتر خواهد شد" به صورت فرمولي در آمده که پيوسته در حال تکرار شدن است.

کوتاه سخن اينکه، هم ويژگي‌هاي تاريخي و اجتماعي، هم تحولات معاصر و هم تجزيه و تداخل خلق کرد در ميان خلق‌ها و دول همسايه باعث شده است که پروژه دموکراتيک براي کردها به عنوان ابزاري غير قابل اجتناب جلوه کند. فاکتور مهم ديگري که اين مهم را تشويق مي‌کند، احتياج مبرم خاورميانه به دموکراسي مي‌باشد. پروژه‌هاي موفقيت آميز دموکراسي کردها به حمله دموکراسي همه جانبه‌اي تبديل خواهد شد که همه خاورميانه و حتي اسراييل را نيز در بر خواهد گرفت. مخصوصا، حرکت‌ها و روابط مشترک کردها و ترک‌ها قابليت تبديل شدن به "حرکت دموکراسي خاورميانه" را داراست. اين حرکت، حداقل به اندازه نفت و آب براي خلق‌هاي خاورميانه لازم و منبعي غني است.

بنابراين، جايگزين شدن "پروژه کردستان دموکراتيک" به جاي "پروژه کردستان دولت‌گرا و ملي‌گرا" موجب خواهد شد که ملت‌هاي ترک و عرب و فارس با خلق کرد رفتاري بهتر و چاره‌ساز داشته باشند. کردها را منبع ترس نديده، بلکه با به‌عنوان برادر و دوست به سازش خواهند پرداخت. در منطقه، از موقعيت ابزاري خود در برابر سياست "تفرقه بينداز و حکومت کن" دست برداشته و آزادنه و داوطلبانه به يکپارچگي و تماميت خواهند پيوست. کردها اساسي‌ترين ضمانت و تکيه گاه دموکراسي خاورميانه خواهند بود. در جهان از آن به عنوان خلقي که نيروي اساسي دموکراتيک حمله بزرگ دموکراتيزاسيون منطقه ياد شده، و شايسته حمايت و احترام ديده خواهد شد نه به‌عنوان ابزاري در خدمت نيروهاي امپرياليستي.

تحولات و پيشرفت‌هايي که با تغيير و تحول ذهنيت، در خلق‌ها و نيروهاي پيشرو ايجاد خواهد شد, باعث ظهور نيروي عظيم ادراک و روشنگري در همه عرصه‌هاي اجتماعي، اقتصادي، علمي و هنري شده، زندگي آزاد را از حالت خيال به حالتي قابل دست يافتني و عيني تبديل خواهد کرد.

 

بايد پديده کرد و راه‌حل‌هاي مربوط به آن نيز بر مبناي اين تحول، تحليل و ارزيابي شود. هم راه‌حل‌هاي کلاسيک اسلامي خاورميانه و هم راه‌حل ملي‌گرايي غرب دير زمانيست که به شکست انجاميده‌اند. اسلام با قرائت سنت‌گرا و رسمي خود فقط توانسته است بر زنجير بردگي کردها حلقه ديگري در طول 1400 سال موجوديت خويش بيفزايد. نظام ضعيف و تقليدي بورژوازي سرمايه‌داري, چه در ميان همسايگان و چه در قرائت‌هاي اجتماعي داخلي خود نتايجي غير از نابودي و انکاري عقب‌مانده‌تر از دوره فئودالي به‌همراه نمي‌آورد. برخوردي چاره‌ساز و آزادمنشانه به مسئله کرد که همه آزمون‌هاي جانفرساي بردگي و آسميلاسيون نظام‌هاي جامعه طبقاتي را عميقا زيسته است، در تغيير و پيشرفت ايدئولوژيکي من تبلور راستين يافته است. من بر اين باورم که اين جغرافيا (مزوپوتاميا) که مهد تمدن طبقاتي بوده بتواند زاينده آلترناتيو اين تمدن نيز باشد. اگر مهد يک تمدن است، مهد آلترناتيو آن نيز خواهد بود.

انگليس و آمريکا که نيروي محرکه نظام جهاني سرمايه‌داري مي‌باشند, در اوايل هزاره سوم حمله به بين النهرين سفلي را تحت شعار "عراقي دموکراتيک" پياده کردند. و اين صحت پيش‌گويي من را اثبات کرد. بدون شک، نظام نخواهد توانست به تنهايي دموکراسي اين سرزمين را برقرار کند، بلکه مي‌تواند واسطه‌اي براي اين امر باشد, که شده است. اين يک رويداد تصادفي نيست. بايد به عنوان نتيجه‌اي از آناليز نظام تاريخي که در دفاعيه حقوق بشر اروپا آمده است، ارزيابي شود. در ميان جوامع و خلق‌هاي خاورميانه يک نوسازي تاريخي مطرح است. در مرحله گذار از تمدن جامعه طبقاتي پنج هزار ساله به آلترناتيو آن يعني "تمدن دموکراتيک خلق" قرار داريم. بعد از خوابي طولاني، بار ديگر تاريخ شاهد يک جهشي اصيل و انساني مي‌باشد. کردها هم انگار که با انتقام‌گيري از جامعه طبقاتي به سرچشمه اين جهش اکولوژيک و دموکراتيک تبديل شده‌اند. بنابراين راه‌حل کردها نه اسلامي است و نه ملي‌گرا. فئوداليسم اسلامي و کاپيتاليسم ملي‌گرا پديده‌هايي هستند که بايد کردها از آن گذر کنند. همه چيز، هم ظهور وهم پيشرفت کردها طبق الگويي آزادي‌خواهانه و با ايفاي نقش ماماي تمدن جامعه دموکراتيک و اکولوژيک رو در‌ رو قرار گرفته و مجبور به انجام اين کار است. همان‌طوري که انقلاب روستا ـ کشاورزي و به تبع آن ظهور جامعه طبقاتي سومر و انقلاب شهرنشيني در دامنه‌هاي کماني رشته کوه زاگروس ـ توروس به انقلاب‌هاي جهاني تبديل شده‌اند, امروزه نيز با وقوع چنين رويدادي روبرو هستيم.

هدف از انقلاب جديد, دستيابي به دولت يا تمدن جامعه طبقاتي نبوده، برعکس خود را به‌عنوان آلترناتيوي به‌جاي آن ارائه کرده؛ هدف بي‌دولت بودن و بي‌طبقه بودن را در پيش گرفته و با داشتن رابطه‌اي تنگاتنگ با علم جامعه اکولوژيک خود را همراه با گياهان و حيوانات آن ـ که از ضروريات غير قابل اجتناب زندگي هستند ـ بيافريند. بنابراين اگر در اين راستا به انقلابمان "انقلاب اکولوژيک و دموکراتيک" بگوييم واقعبينانه‌تر بوده و از موجبات محتواي آزادي‌بخش نيز مي‌باشد.

از ميان برداشتن ساختارهايي که در 200 سال گذشته توسط نظام سرمايه‌داري جهاني به‌وجود آمده يا نظام مذکور درصدد حمايت و جلوگيري از فروپاشي آنها برآمده، دليلي بر اين نمي‌شود که يا کاملا به آن وابسته شد يا با درگيري و جنگ خونيني در مقابل آن ايستادگي کرده است. استفاده از حق دفاع مشروع, تعهد نسبت به آن و قرار گرفتن در موقعيت آتش بس، همچنين ارائه راه‌حل‌هاي مشترک و راهکارهاي سياسي جهت حل مشکلات في مابين, از نظر استراتژيکي و تاکتيکي نه انحراف است و نه تسليميت. برعکس راه‌حل‌هاي عملي و واقعبيانه‌ايست در حرکت بسوي تحولات دموکراتيک و اکولوژيک. کردها در کنار ديگر همسايگان خود با دستيابي به اين پيشرفت‌ها، جهشي انجام داده و به موقعيتي جهاني دست مي‌يابند. گويي نقش پيغمبرگونه نوسازي جامعه خاورميانه بر مبنايي اکولوژيک و دموکراتيک را ايفا مي‌کنند. مانند زرتشت که به‌عنوان پيغمبر, دوست حيوانات و کشاورزي بود و اين نقش خود را در اوج انقلاب سال‌هاي 1000 ق.م. ايفا نمود.

چيزي که در تحول ايدئولوژيکي من شفافيت و برجستگي پيدا نموده, دوري و قطع رابطه با همه اشکال جامعه طبقاتي مي‌باشد که اين نيز در حکم انقلابي است در ذهنيت.

استوار سازي اين انقلاب بر اساس عقل ذاتي جامعه و طبيعت, به معني رسيدن به قدرت لايتناهي حل نيز مي‌باشد. ديگر در پارادايم شخصيت فعلي و داراي اعتماد به ‌نفس من, جايي براي بن بست‌هاي ريشه‌اي و دغدغه‌هايي در رابطه با عدم دستيابي به راه‌حل وجود ندارد. بدي‌ها و تلخي‌هاي عظيم، در صورتي‌که کشنده نباشند, راه را برزندگي آزاد نيرومند و حقيقت‌هاي بزرگ باز خواهند کرد. اگر شکست نظام جهاني حاکم و ويژگي‌هاي شخصيتي که به آن خدمت مي‌کنند و همچنين بروز آلترناتيو اين موارد را به‌عنوان انقلاب ايدئولوژيکي و احيا بناميم, به خطا نرفته‌ايم.

 

پروژه نهادهاي دموکراتيک و ساختار سازماني

اگر براي اجراي پروژه دموکراتيزاسيون کردها مسئله انقلاب وجدان و ذهنيت حل شوند، باز هم مشکلي که باقي مي‌ماند، اين است که نهاد دولت نهادهاي دموکراتيک را در خود جاي نداده و حتي را به عنوان تهديدي براي خود تلقي مي‌کند. در فرهنگ دولت خاورميانه، هميشه به تجمع و تراکم خلق به صورت تهديد نگريسته شده است. پيوسته درصدد تجزيه کردن و تقسيم خلق بر آمده‌اند. برتري تمدن غرب در اين است که خلقي را که از افراد مختلف تشکيل يافته و نهادينه شده اساس قرار مي‌دهد. وجود شخصيت آزاد هم, به معني سرپيچي کامل از دولت مي‌باشد و مورد تاييد نيست. بنده هر چقدر گوش به فرمان باشد آن اندازه  ارزشمند است. خلقي که به خوبي تبعيت و اطاعت کند، اساس گرفته مي‌شود. دموکراسي غرب با متلاشي کردن اين سنت، ظهور کرده است. با اينکه ترکيه بوسيله دولتي که بسيار نزديک به دولت مدرن و معاصر است, اداره مي‌شود، نتوانسته است مشکل دموکراسي خود را کاملا حل کند. با شک و ترديد به دموکراتيزاسيون و نهادهاي دموکراتيک نگريسته و آنها را تهديدي براي حاکميت خود مي‌داند. از اين‌رو، دولت ـ ملتي که بر مبناي ملي‌گرايي قرن 19 شکل گرفت، مشکل را هر چه بيشتر لاينحل مي‌کند. دولت‌هاي عرب و ايران نيز با اين مشکل دست به گريبانند. در همه نهادهاي دولتي، قشري از دين و ملت حاکم که مي‌توان آنرا شاخه رسمي نيز ناميد، بر امور حاکميت دارد. ديگر گروه‌هاي ديني و نژادي تا حد امکان در حاشيه گذاشته مي‌شوند. به اين کار بسنده نکرده و در برابر نهادهاي جامعه مدني و دموکراتيک آنچه که از آن به‌عنوان "ديگران" نام مي‌برد، مانع تراشي مي‌کند. در هر عرصه‌اي با ديدگاه ايدئولوژي رسمي، ملت رسمي، زبان، فرهنگ و سياست رسمي رفتار کرده و آنهايي که از اين چارچوب خارج شوند، به‌عنوان مجرم شناخته شده و حتي به‌عنوان خائن وطن، ملت، دولت نيز تلقي مي‌شوند. بعد ديگر مسئله‌, نوع دموکراتيزاسيون ناشي از ساختار دولت نيم غربي ـ  نيم شرقي مي‌باشد. لازمه نهادينگي دموکراسي گذار از اين ساختار دولت مي‌باشد. نبايد طبقات اجتماعي و طبقه خلق از سازماندهي‌هاي خود به‌عنوان تهديد و از دست دادن حاکميت تعبير کنند. بلکه بايد آنها را ساختارهايي بدانند که در عصر حاضر ضروري بوده و ساختارهاي تشکيلاتي هستند که براي راه‌حل ضروري مي‌باشند. بايد از ايدئولوژي رسمي و نهادهاي آن دوري شود.

ترکيه بايد به ديدگاه ملت و دولت خود بيشتر جنبه علمي داده و شرط اساسي اجراي دموکراتيزاسيون‌ را که رعايت آزادي زبان و فرهنگ است، به جاي آورد.  کسي که خود را کرد، ترک يا داراي نژاد وعقيده جداگانه‌اي معرفي کند، بايد در چارچوب آزادي فکري به آن نگاه کرد. برتري دين حاکم در ايام قديم با برتري ملت حاکم فرقي ندارد. در اصل هر دو يک ديدگاه بوده و با دموکراسي همخواني ندارند. بايد ديدگاه دولت در برخورد با نهادينگي تغييراتي حاصل شده و نهادهاي دموکراتيک هم به تاسيس نهاد دولت اقدام نکنند. نهاد نه براي رقابت با دولت وجود دارد، بلکه براي کارکرد (فونکسيون) خودشان ايجاد مي‌شوند. نهادهاي دموکراتيک مي‌توانند دولت را براي منافع توده‌هاي خود به‌کار گيرند، اما نبايد دولت را غصب و تصاحب کنند. حداکثر چيزي که مي‌توانند از دولت بخواهند احترام به اراده و توده خلق است. تجارب تلخي که در گذشته در مسئله کرد روي داده است، باعث شده که با ديده شک و ترديد به پيشرفت‌هايي که در سطح هنري و ذهني و حتي در نهادينگي حاصل مي‌شد، نگاه کنند و اين بدون وقفه ادامه داشته باشد. تحقيق و نمايندگي کردن در خصوص موجوديت فرهنگي بسيار ضعيف و محدود انجام مي‌پذيرد. اکثرا متهم به تجزيه طلبي مي‌شود. هر نوع فعاليتي مربوط به کردگرايي, با ديده تجزيه طلبي نگريسته مي‌شود. اين نکاتي که من بسيار آنها را مورد تاکيد قرار مي‌دهم، اگر به‌طور متقابل درک نشوند، مانع پيشبرد روند دموکراتيزاسيون خواهند شد. "هواپيماي" دموکراسي با يک بال نمي‌تواند پرواز کند.

خواسته دولت مبني بر خلع سلاح PKK ـ KADEK از نظر دموکراسي مشروع و بجاست. اما در صورتي که "دموکراسي تمام عيار" برقرار شود، صحيح خواهد بود. هر دو طرف بايد گام‌هاي متقابلي بردارند. اين اقدامات هم براي دولت و هم براي خلق کرد بسيار با اهميت و ضروري است. چون چارچوب تئوريکي و تجربه اندکي در زمينه ذهنيت، فرهنگ و نهادينگي مطرح است. هر کس چنان تصور مي‌کند که دموکراسي يعني انتخابات چهار ساله و جايگاه و مقام و امتياز. تا زماني‌که اين ذهينت بيمار و عوامفريب از بين نرود، دموکراسي پيشرفت نخواهد کرد. دموکراسي، شيوه سياست ميهن پرستان واقعي است که معتقد به آزادي خلق‌ها بوده و رژيمي است که نسبت به مباني ارزشي خود متعهد است. هيچ ربطي به جاه و مقام و امتياز ندارد. از ظهور رانت خواري جلوگيري مي‌کند. احتياجات مشترک خلق را از طريق انتخابات منظم (دوره‌اي) و با انتخاب بهترين‌ها برطرف مي‌کند. در کل، آموزشي فشرده و صحيح است.

 خلق کرد با دول حاکم چنين مشکلاتي دارد. خلق کرد که در حال رهايي خود از بردگي قرون وسطايي است، نمي‌تواند اين کار را براي ذوب در دولت‌هاي حاکم انجام دهد. چون در اين‌صورت به وضعيتي بسيار بدتر از بردگي قرون وسطايي گرفتار خواهد شد. به‌همين دليل است که نهاد و ايدئولوژي فئودالي از ميان برداشته نمي‌شوند. گويي در ميان دو قفس محصور مانده است. دموکراتيزاسيون يعني رهايي از اين قفس اما بدون خونريزي و مرارت. اگر اين فرصت در نظر گرفته نشود، سرکوبها، بحران و عصيان هميشه مطرح خواهند بود.

بايد بر اساس اين واقعيات پروژه عيني‌تري از نهادهاي دموکراتيک کرد ارائه و پيشنهاد کنم. پروژه، کردهاي هر منطقه را در بر ميگيرد. نه طبقه بالا [مزدور] را طرد مي‌کند و نه آن را اساس قرار مي‌دهد. چون آنها به دولت‌گرايي توجه و گرايش دارند. علاوه بر اين، مي‌تواند اقليت‌هاي هر يک از بخش‌هاي کردستان و افراد دولت ـ ملت را نيز در برگيرد. اين پروژه بر اساس ديدگاه تنگ ملي‌گرايي حرکت نخواهد کرد.

وجود يک "کنگره عمومي خلق" ـ که در برگيرنده همه بخش‌هاي کردستان باشد ـ ضروري است. کنگره ملي کردستان (KNK) در حال حاضر داراي چنين ظرفيتي نيست. KNK محدود و ناقص مانده و خود را مطابق نيازها تغيير نداده است. هم‌چنين جنبه ملي آن تشويق به ملي‌گرايي و راه‌حل دولت‌گرا مي‌نمايد. به جاي "ملي"، قرار‌دادن اصطلاح "خلق"‌، واقعبينانه‌تر خواهد بود. نهادهاي ديگري هم شبيه به اين نهاد وجود دارند. نکته مهم ديگر، شباهت آن با KADEK (کنگره آزادي و دموکراسي کردستان) مي‌باشد. هر دو هم کنگره هستند. هر دو داراي يک بستر توده‌اي مشترک هستند. ادغام آنها در يکديگر، واقعبينانه‌تر خواهد بود. پيشنهادي که مي‌توان ارائه داد، تشکيل کنگره‌اي حاصل از ترکيب آن‌هاست. کنگره مذکور که نام آن "کنگره خلق کردستان" خواهد بود، تاسيس دولت هدف آن نخواهد بود و مشکلات خود را با دولت‌هاي حاکم در جوي ‌صلح آميز و با راهکارهاي سياست دموکراتيک حل خواهد کرد. اين تعريف برمبناي کار تئوريکي جدي و صحيح و کارکرد عملياتي ارائه مي‌شود. بايد به‌طور دقيق درک شود. اعضاي KNK متناسب با جمعيت بخش‌هاي کردستان مي‌توانند تقريبا 300ـ 250 نفر باشند. اعضا با در نظر‌گرفتن قوانين دولت‌هاي فعلي با شيوه‌هاي مناسب انتخاب خواهند شد. در هر سال يک جلسه برگزار کرده و يک شواري اجرايي متشکل از 35ـ25 عضو انتخاب خواهند کرد. درباره همه مشکلات خلق سياست داشته و تصميم اتخاذ مي‌کند.

کردها در کشورهايي که زندگي مي‌کنند، بايد با تشکيل احزاب قانوني به فعاليت بپردازند نه احزاب غير قانوني. اين احزاب قانوني نبايد تنها بر اساس اراده خود حرکت کنند، بلکه داراي موقعيت و روابط دوستانه با ديگران باشند. بايد تابع قوانين و مقررات دولت‌ها باشند. KGK فقط با ارزيابي صحيح دولت‌هاي ملي و نهادهاي دموکراتيزاسيون خلق مي‌تواند نقش خود را ايفا کند. در صورتي‌که مجوز داده شود، مي‌تواند در درون نظام دولت ملي شناسنامه‌اي قانوني براي خود به‌دست آورد. در کنگره بايد قانون اساسي دموکراسي کرد به وجود بيايد. در اين‌جا بايد کميته‌هايي متناسب با نيازهاي اساسي پايين‌تر از شوراي اجرايي تاسيس شوند. ابتدا بايد کميته‌هاي سياسي (خارجي و داخلي) اجتماعي، اقتصادي، علمي، هنري و مطبوعات و رسانه‌اي تاسيس شوند. اعضاي KADEK هم بايد در کميته هنر و علم جاي بگيرند, اين ارگانيزاسيون بايد توانايي ايفاي نقش نيروي مغز و فکر را داشته باشد. اين کميته‌ها بايد متناسب با نيازهاي اساسي به شاخه و واحدهاي مختلف تقسيم شوند و در راستاي سازماندهي توده‌اي حرکت کنند. براي سازماندهي پايگاه [کنگره] مي‌توان از شيوه "کمون" يا کانون استفاده کرد. همه اين سازماندهي‌ها شفاف بوده و داراي مقرراتي متناسب با معيارهاي دموکراسي مي‌باشند.

نبايد اين توضيحات و پيشنهادات من براي اينکه کردها به مخاطبي مسئول دست يابند از طرف دولت‌هاي ملي [حاکم] به ديده تهديد نگريسته شود. خطر و تهديد اصلي، سازمان‌هايي هستند که داراي شيوه و هدف خاصي نبوده و تحت رهبري گروهي آماتور (ناآزموده) هر لحظه ممکن است دست به هر کاري بزنند و خرابي ببار آورند. اگر عنصر خشونت را نيز به اين بيفزاييم، وضعيت حتي بدتر از گذشته شده و بحراني عميق همه چيز را فرا خواهد گرفت. اگر تخريبات و خطرات ناشي از اين ساختارها را در دولت و خلق در نظر بگيريم، خواهيم ديد که روش KGK واقعبينانه‌ترين و چاره‌سازترين روش خواهد بود. اگر مسئله فقط يک بخش کردستان بود، احتمالا اين شيوه سازماندهي لازم نمي‌شد, اما بدليل اينکه بخش‌هاي کردستان و دولت‌هاي ملي [حاکم] بشدت بر هم تاثير مي‌گذارند، چنين راهکار و سياستي يک نياز و ضرورت مي‌باشد. اگر با گذشته ترکيه مقايسه گردد، ممکن است موجب دلسردي شود. اما اين روش، که در برابر ساختار ملي‌گرايي کرد ـ که براي دولت شدن مساعد است ـ دولت واحد و يکپارچه را اساس قرار داده و بر مبناي دموکراسي شفاف حرکت مي‌کند، مناسب‌ترين روش در دستيابي به راه‌حل مي‌باشد. در غير اين‌صورت خلق به ملي‌گرايي و جدايي‌خواهي روي خواهند آورد.

ملي‌گرايي ابتدايي به هر رنگي جلب اعتماد کند، باز هم نتيجه چيز ديگري نخواهد بود، جز آنکه در حمله عراق مشاهده شد. ترکيه، بايد خود را در برابر مشکل کرد مسئول دانسته و به چنين شيوه سازماندهي با ديده ترديدآميز نگاه نکرده، بلکه آنرا به‌عنوان دوست و مخاطب و سازش طلب ـ که بايد مورد تشويق و حمايت قرار گيرد ـ بپذيرد. در صورتي که رد کرده و موضع‌گيري مخالف اتخاذ کند، از طرفي باعث تقويت و تحريک ملي‌گرايي دولت‌گرا خواهد شد و از طرف ديگر نيروهاي مردمي را مجبور به بکارگيري اسلحه و خشونت و جدايي خواهي نمود. اگر در مقام مقايسه با نمونه‌هاي جهاني برآييم، خواهيم ديد که اين مدل، سازنده‌ترين برخورد، مي‌باشد. حتي چچن و کوزوو نيز خواسته‌اي کمتر از دولت مستقل ندارند. البته اين موضع‌گيري آنها باعث مزمن شدن مشکل مي‌شود. اگر اين پيشنهاد مورد قبول طرفين واقع شود، تنها کاري که مي‌ماند، ادغام KADEK ـPKK و KNK مي‌باشد. بنابراين بايد در اين راستا در مسيري اصولي و عملي به فعاليت بپردازند.

غير از اين پروژه عمومي، ديگر ابزارهاي حل حائز اهميت فراوان هستند. نبايد نهادهاي جامعه مدني، KGK و احزاب قانوني را به عنوان آلترناتيو يکديگر قبول کرد. هر کدام از آنها را بايد بر مبناي ساختار و عرصه فعاليتي‌شان در نظر گرفت. نيازمندي‌هاي [جامعه] است ساختار سازماندهي را شکل مي‌دهند. سازماندهي‌هاي شماتيک و بروکراتيک در مسير هدف قرار نمي‌گيرند و مشکلات را لاينحل رها مي‌کنند. نهادهاي جامعه مدني مي‌توانند در سطح, وسيعي هم به صورت مرکزي و هم به شکل محلي ايجاد شوند، نهادهاي جامعه مدني در هر منطقه بنا به احتياج و در زمينه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، اکولوژيک، هنري، علمي، ورزشي، آموزشي، بهداشت و تاريخ تاسيس مي‌شوند. بايد شخصيت‌ها و راهکارهاي مناسب با اين را بي‌درنگ بکار گرفت.

احزاب قانوني و دموکراتيک نيز براي کردها چاره‌ساز و داراي اهميت مي‌باشند. طرز فکر "احزاب صرفا براي کردها" راه را بر بروز تنش‌ها و اشتباهات باز خواهد کرد، اما کردها مي‌توانند در مناطقي که اکثريت جمعيت آن کرد بوده و داراي مسائل مختص به خود هستند، اقدام به تاسيس احزاب دموکراتيک کرد بنمايند که اين از نظر قانوني امکان پذير و کارا خواهد بود. اين نوع سازماندهي‌ها بايد از معيارهاي ملي‌گرا ـ نژادپرست به‌دور باشد. نبايد جدايي مليت دخالت داده شود، اما در جاهايي که اکثريت حاکم باشد، تاسيس تشکيلات مستقل يا وابسته از نظر مباني دموکراسي خيلي مهم است. اين شيوه، در غرب و در همه مناطق دنيا به‌طور وسيع رواج دارد. اين احزاب به‌صورت طبيعي مي‌توانند در قالب ائتلافي دموکراتيک، قدرت را نيز در دست بگيرند يا بر آن تاثيرگذار باشند. اگر به تنهايي حرکت کنند، قطعا نيروي تاثيرگذاري خود را از دست خواهند داد. حرکت در قالب‌هاي وسيع ائتلافي اکولوژيک و دموکراتيک صحيح‌ترين راهکار است.

اشاره به اهميت نهادينه شدن کردها در زمينه‌هاي علم، هنر، آموزش و رسانه‌ها ضروري است. اين نهادها نقش اول را در بيان آزادي فرهنگي ايفا مي‌کنند. دولت‌هاي ملي [حاکم] به جاي دوري از اين نوع نهادها، بايد آنها را مورد حمايت قرار دهد. در حالي‌که کاربرد و آموزش زبان رسمي به‌طور وسيع رواج دارد، آموزش زبان کردي در سطح ابتدايي بايد مورد تشويق قرار گيرد. کاربرد دو زبان در کنار هم باعث غني شدن جامعه مي‌شود. صدها زبان در هندوستان و چهار زبان رسمي در سوئيس مانع اجراي مقررات دولت نمي‌شوند و يکپارچگي ملي را از بين نمي‌برند.

يکي ديگر از عرصه‌هاي مهم نهادينه شدن دموکراتيک، شهرداري شهر و روستاهاي کوهستاني مي‌باشند. نهادينگي دموکراتيک که در اين مناطق اجرا مي‌شوند، رابطه نزديکي با جغرافياي منطقه و اکولوژي (زيست محيطي) آن دارد که اين نوع نهادينگي، اساس رژيم دموکراتيک را تشکيل مي‌دهد. تا زماني‌که شهر و روستا دموکراتيزه نشوند، هر چه نهاد و مديريت مرکزي در بالاي جامعه تاسيس شود، باز هم به تنهايي قادر به دموکراتيزاسيون نخواهند بود. دموکراسي از درون خلق ظهور کرده و اراده خلق  را در قالب مديريتي هماهنگ متبلور مي‌کند؛ اهميتش ناشي از اين ماهيت آن است. بنابراين در شهرها شهرداري‌ها و در روستاها "کمون" روستا يا کانون‌هاي روستا به‌صورت نهاد تاسيس شوند. (تشکل‌هاي سالمندان، محدود و زياد دموکراتيک نيست).

نمي‌توان گفت که مديريت‌هاي خودسر شهرداري و روستا دموکراتيک هستند. دموکراتيزاسيون آنها خود، يک مشکل کامل است. از يک طرف بايد تسلط بيش از حد دولت بر اين مناطق غير از موقعيتهاي ضروري و نياز عمومي در سراسر کشور پايان داده شود، از طرف ديگر، پس مانده‌هاي جامعه فئودالي را که سياست‌هايي عيني در قالب آغاگري در روستا و شهرداري مي‌باشد، بوسيله انتخاب آزاد خلق از طريق سازماندهي‌هايي همچون "کمون" و "مجالس شهر" تحت نظارت و کنترل قرار داد.

بطور کلي؛ بدليل افزايش روزافزون اهميت اکولوژي و فرهنگ بومي و توسعه جهاني بومي بودن، سازماندهي و ابراز علاقه‌اي در سطح روشنفکري نسبت به نهادينگي اين عرصه يکي از موضوعات اساسي سياست دموکراتيک مي‌باشد. با توجه به تعريف محيط زيست، در انطباق دادن نهادهاي اداري شهر و روستا با ويژگي‌هاي جامعه کرد، مي‌توان براي شهرها "حرکت آزاديخواهانه شهرداري" و براي روستاهاي کوهستاني "حرکت آزادي‌خواهانه کمون" پيشنهاد کرد. واگذاري خلق به يک آغا، رئيس طريقت، کدخدا و محافظ ـ نگهبان، انکار دموکراسي است. در صورتي که همه نهادها، راهکارها و ديدگاههاي مديريت آنتي دموکراتيک و سياستهاي تحميلي چند صد ساله ي دولتهاي مرکزي و نيروهاي محلي فئودالي از ميان برداشته نشوند، دموکراتيزاسيون عمومي به وقوع نخواهد پيوست.

مجالس دولت‌هاي حاکم و مجلس دولت فدرال کردي در صورتي که اجازه ورود به بعضي از نمايندگان کرد بدهند و به ايجاد "سازشي دموکراتيک" مبادرت ورزند، ارزشمند و داراي اهميت خواهد بود. همه مجالس مذکور که آزادي و موجوديت خلق کرد را به رسميت نمي‌شناسند، چنان وانمود مي‌کنند که مشکلي همچون مشکل در نظر گرفتن آزادي‌هاي اين خلق را ندارند. در جوامعي که خلق کرد حتي از حق آموزش به زبان مادري و نامگذاري فرزندان و زندگي بر اساس فرهنگ خود ـ که از ناچيزترين حقوق بشر مي‌باشند ـ محروم است، نمي‌توان از "نماينده کرد" سخن به ميان آورد. نامگذاري کسي که نمي‌تواند از زبان و فرهنگ خود دفاع کند، به‌ عنوان نماينده خلق، در هيچ قاموس سياسي ديده نمي‌شود، اما اين افراد مي‌توانند در خدمت اديان و ملل حاکم ـ همچنانکه در تاريخ نيز مشاهده مي‌شود ـ قرار گيرند؛ واقعيت جامعه شناسي تبار کرد اين است. بنابراين به همان اندازه‌اي که دولت بايد در آينده، در خود تغييرات جديد بوجود آورد, بايد نهادهاي ملي هم در جستجوي جديدي قرار گيرند. با توجه به معيارهاي دموکراسي، ديده مي‌شود که مجالس ترکيه، ايران، عرب و دولت فدرال کرد هنوز هم با مشکل نمايندگي واقعي خلق کرد روبرو هستند که اين از لحاظ سازش دموکراتيک، داراي اهميت زيادي است.

نکته مهم ديگر که مربوط به نمايندگي نهادي دموکراسي مي‌باشد، نهادينگي اختصاصي و سازماندهي‌هاي توده‌اي زنان، جوانان و گروه‌هاي ديني و نژادي مي‌باشد که از اساسي ترين دسته بندي‌هاي جامعه هستند. تا زماني‌که اين عرصه ها را که از مهمترين اقشار جامعه مدني هستند، به سطح سازماندهي توده‌اي دموکراتيک نرسانيم، نمي‌توانيم از دموکراسي کاملا آزاد و برابر بحث نماييم. فراهم نمودن اساسنامه و آيين نامه‌هايي متناسب با قوانين عمومي براي نهادهاي دموکراتيک، يکي ديگر از موضوعات و مسائلي است که بايد با جديت دنبال شود. اين نظرات [من] درباره نهادينه شدن دموکراتيک که به عنوان پيشنهاد ارائه کرده بودم، ضروري است و در صورت بودن مجال مي‌توان تغيير و توسعه داد.

 

عملياتهاي مردمي و دفاع مشروع

 دموکراسي، رژيمي است که رابطه مستقيمي با عمليات‌هاي خلق دارد. در جايي که عمليات خلق وجود نداشته باشد، دموکراسي بوجود نخواهد آمد. دولت بايد به عمليات خلق با ديده احترام نگريسته و خلق نيز بايد متقابلا به دولت احترام گذاشته و نظم مربوط به خود را خراب نکند. بايد هر دو طرف به يک توافق متقابل دست يابند. همان‌طوري‌که انتظار همه چيز از دولت منجر به دور شدن از دموکراسي مي‌شود، انتظار همه چيز را از عمليات خلق نيز موجب بروز هرج و مرج مي‌شود. نبايد گرفتار چنين برخوردهايي شد که در تاريخ زياد روي داده‌اند. اگر جنگها و قيام‌هايي همچون "رهايي ملي" و "رهايي سوسياليستي" را بعنوان عمليات خلق تلقي کنيم، واقع‌بينانه نخواهد بود. فروپاشي " سوسياليسم رئال" و گذار از "دولت‌هاي ملي" در قرن اخير، ثابت کرد که اين ادعاها داراي چنان جنبه علمي نيستند. برخورد واقع‌بينانه و محتاطانه نسبت به اين کلي‌گويي‌ها و اصطلاحات از اين قبيل بسيار مهم است که شباهت زيادي به اصطلاحات سلسله و ديني دارند. عمليات خلق بايد نه در استفاده از جنگ و زور، از محدوده دفاع مشروع خارج شود و نه هدف آن براندازي يا تاسيس دولت نوين باشد. در غير اين صورت، حتي اگر 70 سال هم عمر کند و بر يک سوم دنيا حکومت کند، باز هم محکوم به فروپاشي است. هدف اساسي عمليات خلق اين است که بايد رضايت دولت را نسبت به نهادينه شدن دموکراتيک و آزاد شدن خود جلب کرده و براي اين کار به قبول نمايندگان مسئول بپردازد و آنها را تنظيم کند. نه اطاعت از دولت و نه جنگ و عمليات بنام خلق براي براندازي دولت، مشروع و صحيح نيست، در غير اين صورت حتي با آزادي خلق نيز در تضاد خواهد بود.

به رسميت شناختن متقابل دولت، نهادها و عمليات‌هاي دموکراتيک خلق در اين راستا، ذات مشروعيت اجتماعي مي‌باشد. طي 40 ـ 30 سال اخير در ترکيه, هم عمليات‌هاي چپ، راست، ديني و نژادي و هم موضع‌گيري دولت در برابر اين عمليات‌ها از حد تجاوز کرده است و در راستاي مشروعيت متقابل نبوده است. مبارزه "نژادپرست افراطي" بنام دولت عليه نيروهاي سوسياليستي و دموکراتيک مخفيانه و مسلح و همچنين بکارگيري "حزب الله" عليه کردها و PKK، خسارت زيادي به پروسه دموکراتيزاسيون وارد آورده است. مشکل بتوان آنها را با دفاع مشروع توجيه کرد. شروع يک دوره خودانتقادي و مشروعيت متقابل باعث بروز جوي مسالمت آميز ميان جامعه و نيروهاي پيشاهنگ شده و به توسعه و کارآيي هر چه بيشتر دموکراسي و رعايت حقوق بشر خواهد انجاميد. هميشه گذشته ترکيه به اين صورت باقي نخواهد ماند که طرفي، طرف ديگر را مورد اتهام قرار دهد. راه معقول اين است که هر کس و هر گروهي خود را بر مبناي معيارهاي دموکراتيک از نظر گذرانده و از خود انتقاد لازم را به عمل آورده و معتقد و مصمم به مشروعيت اجتماعي عمومي باشد. از دولت گرفته تا روشنفکرها و طريقت‌هايي که خود را معصوم مي‌دانند، بايد به اين امر عمل کنند.

عمليات دموکراتيک براي کردها اهميت زيادي دارد. فقط با عمليات‌هاي مشروع خود مي‌توانند به نهادهاي دموکراتيک خود و مشروعيت يافتن در نزد دولت دست يابند. بايد از نمونه‌ها و اشکال صحيح بهره گيرند. نمونه‌هاي بارز زيادي در تاريخ و در سطح جهان وجود دارند. واضح است که نبايد از آنها تقليد کنند. نمونه‌هاي زيادي از قبيل مبارزه منفي گاندي در هندوستان، جنبش‌هاي گتو در آفريقاي جنوبي، انتفاضه فلسطين و جنبش‌هاي کموني و خودگردان محله‌اي و خياباني آراژانتين در خور تحقيق و تفحص مي‌باشند. حرکت مداوم و وسيع کردها تحت شعار "صلح و شناخت مشروعيت دموکراتيک" به دموکراتيزاسيون آنها خدمت خواهد کرد. بايد بدون بکارگيري ابزار خشونت خارج از محدوده دفاع مشروع، درصدد درخواست عمليات‌هاي صلح آميز و دموکراتيک به عنوان حقي قانوني نيز برآيند. دو شرط اساسي در اينجا مطرح است؛ يکي اينکه نبايد خواسته‌ها، مبتني بر جنگ و خشونت بوده و ديگري اينکه نبايد جدا خواه بود. علاوه بر اين، عمليات‌هاي مربوط به "درخواست حق آموزش به زبان مادري" و "چاره يابي براي فقر و بيکاري" داراي اهميت زيادي هستند. عمليات‌هاي شبيه به اين که بر اساس نيازهاي اساسي اجرا مي‌شوند، حداقل به اندازه ي نهادينه شدن دموکراتيزاسيون ضروري است. دولت‌ها هم نبايد به بهانه جلوگيري از تجاوز آنها از قانون، مدام آنها رامحدود و بي تاثير نموده و خلاف جهت دموکراسي عمل کنند. بايد عمليات‌ها در مسير کسب مشروعيت قانوني قرار گرفته و براي حفظ اين بايد به يک سازماندهي و انضباط کافي دست يابند. يکي ديگر از مواردي که بايد متقابلا رعايت شود، حساسيت‌هاي عمومي جامعه است. يکي ديگر از مشکلات و موانع موجود بر سر راه دموکراتيزاسيون و صلح، مسلح بودن KADEK ـ PKK است. من در رابطه با مشروعيت يافتن سياسي PKK ـ KADEK، پيشنهاد ادغام PKK ـ KADEK و KNK را تحت نام KGK ارائه کرده بودم. دولت بايد براي خلع سلاح کامل، بعضي از اقدامات قانوني لازم را انجام دهد. مثلا "قانون ندامت" که در ترکيه تصويب شده، نه از لحاظ ظاهري و نه از لحاظ عمق، نمي‌تواند جوابگوي مرحله باشد. با توجه به اينکه شرايط براي يک عفو عمومي مناسب نيست، مي‌توان چنين شيوه‌اي رادر پيش گرفت که پيوستن و الحاق هر کس به يک خلع سلاح عمومي اعم از آنهايي که در خارج و در اروپا هستند و غير قانوني‌اند و زندانيان و اعضا مسلح در کوهستان موجب ايجاد جوي صلح آميز بر مبناي اصول دموکراتيک، لائيک، اجتماعي و حقوقي جمهوري خواهد شد. بدين ترتيب مي‌توان آنهايي را که در راهکار مسلحانه اصرار مي‌ورزند و مباني اصولي جمهوري را قبول ندارند، نيز به حساب آورد، پيوستن به اهداف جمهوري به صورتي داوطلبانه و شرافتمندانه، تاثيري تقويت کننده و يکپارچه سازي خواهد داشت.

زمينه تاريخي و اجتماعي اين نيز وجود دارد. سي سال قبل وقتي ما شروع به کار کرديم، موضوعات "کمونيسم، کرد بودن، ..." ممنوع بودند، اما امروزه به صورت احزاب قانوني درآمده‌اند. همچنين بسياري از سازمان‌ها مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته يا در حال کنارگذاشتن آن هستند و آماده براي پيوستن به تماميت دموکراتيک مي‌باشند. بنابراين، بيان و فراهم کردن زمينه قانوني اين پيشرفت تاريخي ـ اجتماعي بسيار مهم، ضروري، صحيح و چاره ساز خواهد بود. در غير اين صورت برخلاف ميل باطني ما، ده هزار نيروي مسلح KADEK ـ PKK با تحريک آمريکا در عراق موجب بروز خسارات و تلفاتي بسيار بيشتر از دوره 15 آگوست ـ که در آن زمان، 250 نفر بودند ـ خواهد شد. خيلي وقت است که من براي جلوگيري از وقوع چنين مواردي، پيشنهادات زيادي را هم به دولت و هم به  PKK ارائه کرده‌ام. آرامش و امنيت پنج ساله اخير، حاصل اين تلاش و اقدام من مي‌باشد. براي دستيابي به راه‌حل نهايي و جلوگيري از بروز دوره تشنج ديگر، تصويب نمودن قانون "صلح و جذب دموکراتيک" داراي ارزش حياتي است. عدم ابراز رفتارهاي چاره ساز و شعله ور ساختن آتش خصومت، به سقوط دهها حکومت منجر شده است. جامعه احتياج مبرم به آرامش، کار و خوشبيني دارد. حکومت بايد به جاي اينکه با "قانون ندامت" به اين خواسته‌ها جواب دهد، فرمول ريشه‌اي قانوني "صلح و يکپارچگي دموکراتيک" را ارائه کند. در غير اين صورت، نيروهاي مسلح فعلي مدتي طولاني به مبارزه مسلحانه خود ادامه خواهند داد. در نامه اخيرم به دولت، به اين نکته اشاره کرده بودم.

بايد سندرومي که در ترکيه نسبت به مسئله کرد ايجاد شده، از ميان برداشته شود. هدف عمومي جنبش دموکراتيک کرد، برقراري دموکراسي کامل در سراسر ترکيه است. اگر ترکيه به معيارهاي اتحاديه اروپا عمل کند، اين [هدف] جامه عمل خواهد پوشيد. با توجه به اينکه نه سياست حذف کرد از تاريخ امکان پذير بوده و نه کردها بر مبناي ديدگاه "من هم دولت تاسيس کنم" اقدام به تاسيس دولت خواهند کرد، دولت‌ها بايد "رفرم دموکراتيک کرد" را ، که بر اساس مشارکت دواطلبانه خواهد بود, قبول کرده و هم بخاطر ساختارهاي داخلي خود در منطقه به اقدامات ريشه‌اي صلح و دموکراتيزاسيون دست زنند.

کوتاه سخن اينکه، پروژه راه‌حل دموکراتيک خلق کردستان هيجان بخش است. همان طور که در ظهور تمدن جامعه طبقاتي و دولت سومر نقش منبع اساسي را ايفا کرده و سهم بزرگي در آن داشت، امروزه نيز در همان منطقه دستاوردهاي دموکراسي ذاتي خود را از طريق اختلافات و ارتباطات خود با نيروهاي "آخرين تمدن وحشي آمريکا" بدست مي‌آورند.

کردها براي ايجاد سنتز جديد هلني، نمايندگي هويت خاورميانه را بر عهده مي‌گيرند. "دوک" کرد خواهد چرخيد و به عصر تمدن دموکراتيک تاريخ خواهد رسيد. وظيفه ما اين است که بنده "گيل گميش ها و اسکندرها"ي جديد نشويم و اين بار، منبع اميد خلق‌ها براي مشارکت در تمدن شويم. اما اين بار، بدون داشتن ارباب و رئيس. همچنين بايد بتوانيم در سپيده دم "تمدن دموکراتيک و اکولوژيک خلق‌ها" که داراي بعدي جهاني است، اولين شعاع‌هاي روشنايي را ساطع کنيم. من اطمينان دارم که تاثيرات دوره امرالي، در تحول شخصي من به شکل برجسته‌اي در دفاعيه‌ام نمايان است. [دفاعيه] که در درجه اول حاوي درس‌هاي مهمي براي خلق کرد، رفقا و دوستان مي‌باشد، براي مخالفين من نيز عبرت آموز است. بايد نتايج لازم را از آن بگيرند و براي کساني که احتياج به کمک دارند، منبع خوبي براي اين منظور است. من بر اين باورم که توانسته‌ام ثابت کنم که يک همشهري خوب ايوب ـ اولين کسي که براي بشريت متحمل سختي شد ـ و ابراهيم ـ که اين احساس مقدس را در قوه درک انسان قرار داد ـ هستم. داستان خلقت فرهنگ انسان امروزي در روايات اين پيامبران نهفته است. تاريخ به سخنوري لازم براي کسب موفقيت ادامه خواهد داد. فرهنگ هلن ـ که منبع اصلي پيشرفت آن, اين فرهنگ [خاورميانه] مي‌باشد ـ توسط اسکندر, انسان‌ها را بسان مورچه له کرده و سنتزي بوجود آورد. سهم من از اين فرهنگ، توطئه آتن است. جواب من [به اين توطئه] هر چند در سطح جغرافيايي هم نباشد، در سطح ادراک و وجدان، حرکتي "آنتي اسکندريسم" است در برابر کل فرهنگ غرب و هلن. يقين دارم که نام ديگر من، آنتي اسکندر خواهد بود. من از اينکه از طرف اليگارشي پنج ضلعي آتن در صخره‌هاي امرالي به شيوه زئوس به اسارت درآمدم، دفاعيه‌اي پرومته‌وار و سقراط گونه ارائه کرده‌ام و همچنين از اينکه دادگاه مؤتلفه آتن و اعضا هيئت منصفه در رابطه با حکمي که مدت‌ها قبل صادر شده نمي‌توانند کاري بکنند، ابراز تاسف نموده و اداي احترام مي‌کنم.

 20 مه 2003

زندان يک نفره امرالي

عبدالله اوجالان

 

 

 

برنامه کنگره خلق

 

سخن آغازين

جهان ما با آغاز قرن 21 پاي به عصر جديدي با نام عصر تمدن دمکراتيک نهاده است. انقلاب علمي ـ تکنولوژيک که زير بناي اين عصر را تشکيل داده است, باعث آغاز تحولاتي ريشه‌اي در ساختارهاي اقتصادي,‌ اجتماعي, سياسي و فرهنگي گشته است. پيشرفتهاي سرسام‌آور در عرصه‌هاي علمي و ارتباطات, امکان دستيابي به هر نوع اطلاعاتي را براي همگان فراهم ساخته و به انحصار اطلاعات از سوي قشري محدود و اليت پايان داده و بدين شکل راه را بر تحولاتي بنيادين در ساختار ذهني فرد و رفتارش هموار ساخته است. ديگر فرد و جامعه, قالبها و محدوديت‌هايي را که نيروهاي اتوريتر و حاکم ايجاد کرده‌اند سپري نموده و امکان روشنگري و آگاهي برايشان فراهم شده است. اين وضعيت ديدگاه‌هايي را که نسبت به گذشته, حال و آينده وجود داشت, به‌تمامي متحول ساخته است.

پيشرفتهاي جهاني‌اي که در اين قرن به‌دست آمده‌اند, تحليلاتي را که در قرن بيستم و قبل از آن در مورد جامعه و طبقه انجام شده بود و همچنين کليشه‌هاي ذهني و سيستم‌هايي را که بر اساس آن شکل گرفته‌اند, در آستانه فروپاشي قرار داده است. تلاشهايي را که نظام کاپيتاليسم جهاني بر اساس نوسازي نظامش جهت ادامه حيات آغاز نموده و همچنين فروپاشي سوسياليسم رئال که بدور از ارزشهاي انساني و معيارهاي جهاني و دمکراسي بود, از نتايج اين امر مي‌باشند. نظام امپرياليسم که دريافته است با راهکار‌ها و اشکال استعمار کلاسيک و جديد نمي‌تواند بحران موجود را سپري و يا چاره‌يابي نمايد,‌ بر اساس نتايج حاصله از انقلاب علمي ــ‌ تکنولوژيک,‌ حاکميت فرد را در توسعه نرمهاي دمکراتيک دانسته و با استفاده از راهکار رفرماسيون,‌ سرمايه‌داري را به شکلي تدريجي به سوي تمدن دمکراتيک جهت مي‌دهد. سرمايه‌داري که در صدد جهاني ساختن حاکميت مجدد سرمايه است, شکل دولت ــ‌ ملت و تمام نظام‌هاي متضاد با زمان حال از جمله ساختارهاي تئوکراتيک, ‌مونارشيک و اليگارشيک را مانعي براي خود دانسته و متحول ساختن اين ساختارها را امري اجتناب‌ناپذير مي‌داند.

براي اولين بار در طول تاريخ, درک متقابل و تفاهمي  وسيع (کنسنسيوس) در مورد دمکراسي و اکولوژي ميان نظام هژموني و مخالفانش بوجود آمده است. افکار عمومي ــ‌ هر چند در حال حاضر نيروي عملي کمي داشته باشد ــ‌ رفته رفته تاثير بيشتري پيدا کرده و تمام نيروهاي اجتماعي را به قبول اين کنسنسيوسهاي اساسي مجبور مي‌سازد.

دخالت آمريکا و انگلستان در خاورميانه, يکي از حلقه‌هاي اساسي مرحله جاري را تشکيل مي‌دهد. رژيم‌هاي تئوکراتيک,‌ اليگارشيک و اتوکراتيک موجود در خاورميانه از ريشه‌هاي عميق تاريخي برخوردار بوده و همراه با ذهنيت فاناتيک ديني و تشکل‌هاي متکي بر ملي‌گرايي محدود, موانع بزرگي را براي پيشرفت دمکراتيک و آزادانه خلق‌ها ايجاد نموده و همچنين موانعي در پيش‌روي حاکميت امپرياليسم و سرمايه جهاني بوده و گذار از آنها به يک امر ضروري مبدل شده است. رژيم‌هاي خاورميانه بر اساس ديناميسم داخلي‌شان مهارت انجام تغيير و تحولات را از خود نشان نداده‌اند, بنابراين مداخله ديناميسم خارجي باعث آغاز چنين مرحله‌اي شده است. در نتيجه اين مداخله, مرحله‌اي جديد که تاثيرات جهاني به همراه خواهد داشت آغاز شده و درکنار آن نيز راه را براي پيشرفت نيروهاي دمکراتيک هموار ساخته است.

اين وضعيت جديد باعث آغاز مبارزه‌اي گسترده ميان طرفداران تحول و نيروهايي شده است که بر حفظ موقعيت قبلي اصرار مي‌ورزند. کردها که مسئله‌شان يکي کهن‌ترين مشکلات حل نشده منطقه بوده و همچنين مبارزه ملي ـ دمکراتيک کردها که بر محوريت اين مسئله آغاز شده است, از سويي از اين تحولات متاثر شده و از سوي ديگر داراي نقشي اساسي در اين تحولات مي‌باشد. اين مرحله تحول همچنانکه امکانات و شرايط چاره‌يابي مسئله کرد را افزايش داده است, نقش استراتژيک کردها را نيز در بازسازي مجدد منطقه آشکارتر ساخته است. نيروي مبارزاتي مبتني بر سياست دمکراتيک و صلح‌جويانه, راهکار اساسي براي حل مسائل و مشکلات در عصر تمدن دمکراتيک بوده و جهت حل مسائل منطقه نيز از جمله راهکارهايي است که بايد مورد توجه قرار گيرد. سياست‌هاي ناشي از برخوردهاي فاناتيک ديني و طبقاتي و ملي‌گرايي محدود، راهکار مناسبي براي چاره‌يابي مسائل اقتصادي, اتنيکي, سياسي, اجتماعي, ملي و بويژه مسئله کرد نمي‌باشند. استفاده پي در پي در طول قرن بيستم از اين راهکارها و سياستها نشان داد که نه تنها مسائل را چاره‌يابي ننموده بلکه آنها را پيچيده‌تر مي‌سازند. بنابراين اصرار بر اين سياستها به معناي اصرار بر عدم حل مسائل و بيچارگي است. اين امر در مورد مسئله کرد ـ که از ويژگي منطقه‌اي و بين‌المللي برخوردار است ـ اهميت بيشتري مي‌يابد.

بازسازي دمکراتيک و مجدد خاورميانه بدون حل مسئله کرد از طريق راهکار اتحاد دمکراتيک و آزاد عملي نمي‌باشد. همچنين بدون ايجاد خاورميانه‌اي دمکراتيک نيز نمي‌توان راهکار قابل اطمينان و موفقي را براي مسئله کرد ارائه داد. کردها که بعنوان يک خلق در طول تاريخ در نتيجه خشونت و فقر, ناتوان و تجزيه گشته‌اند تنها با اتکا بر آگاهي و روحيه ناشي از دمکراسي مي‌توانند خود را باز يابند. بر اين اساس مي‌توانند نيرو بگيرند و منبع نيرويي براي خلق‌هاي مجاور و برادرشان نيز باشند. دمکراتيزه شدن خلق کرد به معناي دمکراتيزه شدن فارس‌ها, ترک‌ها, عرب‌ها,‌آشوري‌ها, ارامنه‌, ترکمن‌ها, آذري‌ها و يهوديان مي‌باشد. در اين وضعيت مسئوليت اساسي برعهده نيروهاي دمکراتيک کرد مي‌باشد تا راهکارهايي صحيح ارائه داده و آنرا عملي سازند. بنابراين کساني از شانس بيشتري براي موفقيت برخوردارند که منافع تنگ و محدود خانوادگي, طبقاتي, ملي, سازماني و دولتي را به کناري نهاده و بر اساس طرزفکر و سياستي گسترده,‌ پروگرام و برنامه‌اي دمکراتيک را جهت حل مسائل ارائه دهند.

سير پيشرفت دمکراسي معاصر, ‌رويدادهايي که در منطقه ما روي مي‌دهند و تجاربي که جنبش دمکراتيک کردها از 30 سال مبارزه خود بدست آورده است,‌ ارائه پروگرامي جديد و نوسازي مجدد در ساختار سازماني را همچون وظيفه‌اي اجتناب‌ناپذير در پيش رويمان قرار داده است. بر پايه برنامه‌هايي که بر اساس فرمول‌بندي منافع محدود طبقاتي و ملي باشند و ساختارهاي سازماني‌اي که بر اين اساس شکل گرفته باشند نمي‌توان راهکارهاي دمکراتيک گسترده‌اي ارائه نمود. ما اين برنامه و پروگرام را که هدف آن ايجاد جامعه‌اي دمکراتيک ــ اکولوژيک است, دستاوردي مهم براي خلقمان و انسانيت مي‌دانيم؛ جامعه‌اي که تمام ساختارهاي سياسي متکي بر تاسيس و يا فروپاشي دولت را سپري مي‌سازد و هدف از آن دمکراتيزه‌کردن دولت و جامعه و حل چالش‌هاي ملي, اجتماعي و جنسي مي‌باشد. جامعه‌اي که در آن انسان در صلح و آرامش با طبيعت زندگي کند.

 

بخش اول:

الف: پيشرفت تمدن

گذار به تمدن, با آغاز عصر نوسنگي و کومون اوليه تحقق مي‌يابد. جامعه نوسنگي که مدت زماني طولاني از تمدن را دربر مي‌گيرد, در حوضه رودهاي دجله و فرات و محل تقاطع سلسله جبال زاگرس و توروس توسعه يافته است. بدليل آنکه اين منطقه بوجودآورنده تمدن در طول تاريخ بوده است,‌ آنرا هلال طلايي خوانده‌اند.

جامعه نوسنگي, جامعه‌اي روستايي است که بر اساس انقلاب کشاورزي به عنوان اولين و بزرگترين انقلاب انساني و اهلي کردن حيوانات توسعه مي‌يابد. يکي از ويژگي‌هاي اساسي اين عصر, اله ساختن زنان است که نقش اساسي در ايجاد زندگي به محوريت زن و جامعه مادر سالاري داشته‌اند. جامعه داراي ساختاري قبيله‌اي مي‌باشد که بر اساس مالکيت اشتراکي شکل گرفته است. گروه‌هاي زبان اصلي در طول تاريخ در اين عصر بوجود آمده و از هم متمايز شده‌اند.

پيشرفت‌هاي فکري و فن‌آوري حاصله از بکارگيري معادن, افزايش محصول کار و مازاد محصول را در پي داشته است. درگيريهايي که جهت حاکميت بر اين محصول مازاد انجام مي‌شدند باعث تقسيم جامعه به طبقات مجزا و ظهور جامعه طبقاتي شده است.

برده‌داري به عنوان اولين شکل تمدن جامعه طبقاتي متکي بر تملک انسانها و برده ساختن آنها به وجود مي‌آيد. بهترين ابزار توليد در آن زمان, انسان برده است. در اين عصر, پدر سالاري به تمامي جايگزين مادر سالاري گشته و بدين شکل زن نيروي بدست آمده از نوسنگي را از دست مي‌دهد و بر اين اساس موقعيتي بسيار بدتر از بردگان پيدا مي‌کند.

تمدن برده‌داري علاوه بر بهره‌برداري از زراعت و دامداري, با پيشرفت تجارت, ‌مبناي اقتصادي خود را نيرومند مي‌سازد. روابط بر اساس فشار و استعمار شکل مي‌گيرند. با تقسيم جامعه به اداره‌کنندگان و اداره شوندگان, در اطراف اداره‌کنندگان جامعه شهري و دولت به وجود مي‌آيد. اين پديده که براي اولين بار در تاريخ انسانيت روي مي‌دهد, زمينه تحولاتي عميق را در حافظه انسان و جامعه فراهم مي‌سازد. اسطوره‌هايي ساخته مي‌شوند که برده‌داري را مقدس ساخته و اربابان را به عنوان خدا‌ــ شاه تعالي مي‌بخشد.

مقاومت بردگان و جوامعي که خواستار بردگي نبودند همراه با پيشرفت نيروي کار و فکري انسان, باعث گذار از جامعه برده‌داري به جامعه فئودال و آغاز تمدن فئودالي شدند.

در تمدن فئودالي نيز کار وابسته به زمين بعنوان کاري که بيش از همه داراي محصول مازاد مي‌باشد, ادامه مي‌يابد. روابط ارباب ــ‌ رعيت جايگزين روابط برده‌ ــ برده‌دار مي‌شود. در موقعيت بردگي زن تغيير چنداني به وجود نمي‌آيد. اساسي‌ترين ويژگي تمدن فئودالي آن است که از نيروي ايدئولوژيکي بزرگي برخوردار است. دين که اسطوره و فلسفه را به خدمت خود در آورده است, انسان و جامعه را از هر لحاظ احاطه مي‌کند. در سايه اصطلاح خداي مطلق و واحد طبقه و رژيم شاهي مقدس دانسته مي‌شود. مسيحيت و اسلام به عنوان هويت ايدئولوژيک حاکم  بر اين عصر هرچند در آغاز نظام اربابي را به وجود مي‌آورند اما بعدها راه را بر ايجاد امپراطوري‌هاي عظيم هموار مي‌سازند.

اوج تمدن جامعه طبقاتي را نظام تمدن سرمايه‌داري تشکيل مي‌دهد. نظام سرمايه‌داري تنها نظامي است که براي اولين بار در برابر تمدن نوسنگي, برده‌داري و فئودالي که در خاورميانه ظهور يافته‌اند, در اروپا ظهور و توسعه مي‌يابد.

تمدن سرمايه‌داري با تکيه بر تکنولوژي موتور, رنسانس ــ که روشنگري عظيمي ايجاد کرد ــ‌ و فلسفه علمي و فردگرايي شکل مي‌گيرد. انقلاب صنعتي که در عصر سرمايه‌داري با تکيه بر محصول کارخانجات صورت مي‌گيرد, بعد از انقلاب نوسنگي دومين انقلاب بزرگ در تاريخ را تشکيل مي‌دهد. بجاي استعمار محصول مازاد, استعمار ارزش مازاد توسعه مي‌يابد. تضاد کار و سرمايه انعکاس خود را در زندگي و بعد سياسي و اجتماعي به شکل تضاد کارفرما و کارگر نشان مي‌دهد. بازار مشترک که متکي بر توليد سرمايه‌داري ايجاد مي‌شود خلقها را به سوي ملت شدن و تشکليل دولت ــ‌ ملت سوق مي‌دهد. انقلاب فرانسه که در سال 1789 رخ داد آغاز اين مرحله است. ملي گرايي نيز به عنوان هويت ايدئولوژيک اين مرحله شکل مي‌گيرد.

نيمه دوم قرن نوزدهم به لحاظ پيشرفت تمدن سرمايه‌داري, ويژگي‌هاي جديدي را داراست. انحصار در شاخه‌هاي گوناگون توليد در حال تراکم پديدار مي‌شود. رقابت ميان انحصارگران, تضاد و درگيري ميان دولت‌هاي امپرياليستي را افزايش مي‌دهد. جنگ جهاني اول که در بين سال‌هاي 1918 ــ 1914 روي داد,‌ نتيجه اين تضاد مي‌باشد. جنگ با شکست آلمان و همچنين انقلاب روسيه در سال 1917 پايان مي‌يابد.

آلماني‌ها که نتيجه جنگ را قبول نداشتند,‌ فاشيسم را به عنوان راهکار جديدي براي چاره‌يابي بحران‌هاي کاپيتاليسم و بازسازي آن انتخاب مي‌کنند و اين جنگ جديدي را در پي داشت. جنگ جهاني دوم که در ميانه سال‌هاي 1945 ــ 1939 رخ داد و‌ مخرب‌ترين جنگ در تاريخ انسانيت مي‌باشد, با شکست بلوک فاشيسم به رهبري آلمان و پيروزي جبهه دمکراسي متشکل از اتحاد جماهير شوروي, آمريکا و انگلستان به پايان رسيد.

تقسيم دنيا به دو قطب شرق و غرب و مبارزه بر اين اساس, کل جهان را تحت تاثير قرار مي‌دهد. جنگ سرد مرحله جديدي است که نشانگر مبارزه ميان اين قطب‌ها مي‌باشد. رقابت موجود ميان دو سيستم مخالف باعث آغاز مسابقه توسعه سلاح‌هاي هسته‌اي شده و کابوس توازن هسته‌اي را به وجود مي‌آورد. عدم کنترل توسعه صنايع و نبود اخلاق علمي باعث تخريب محيط زيست و آلودگي آن شده و يکي از مشکلات اساسي عصر را به وجود مي‌آورد. اين مسائل باعث ايجاد بن‌بست ميان سيستم‌هاي موجود مي‌شود. تلاشهاي اتحاد جماهير شوروي که شديدا در اين بن بست گرفتار آمده بود,‌جهت انجام تغيير و تحولات ناکام ماند و اين مرحله با فروپاشي نظام سوسياليستي در آغاز دهه 90 پايان يافت.

فروپاشي سوسياليسم رئال که ادعاي جايگزيني براي نظام سرمايه‌داري در قرن بيستم را داشت, به اندازه تاسيس آن نتايج مهمي را درپي داشت.

علل اساسي آن که سوسياليسم رئال نتوانست به عنوان تمدني آلترناتيو عمل نموده و متلاشي شود, ‌بيش از آنکه خارجي باشد با عوامل داخلي در ارتباط مي‌باشد.

با وجود آنکه ادعاي علمي بودن را داشت, اما نتوانست خود را از لحاظ فلسفي از ماترياليسم خشن و دگماتيسم و اتوپياگرايي در شيوه فکري‌اش نجات دهد.

بزرگترين اشتباه آن در برخورد با مسئله دولت قابل رويت است. هرچند محدود تغييراتي علمي را به لحاظ ظاهري در ساختار دولت داده باشد, ولي ماهيت دولت را به عنوان ابزار فشار و وسيله‌اي جهت ديکتاتوري حفظ نموده است. ديکتاتوري پرولتاريا در واقع چيزي جز مکانيسمي آنتي دمکراتيک براي اعمال فشار و حاکميت نبود و از آن فراتر نرفت.

در روابط ميان فرد و جامعه با ناديده گرفتن و هيچ انگاشتن فرد و توسعه جامعه گرايي شديد, عملي بر خلاف ايده اساسيش که ايجاد جامعه و فردي آزاد بود انجام داده است.

آزادسازي زن به عنوان معيار اساسي آزادي, عملي نشده و مسئله زن به عنوان مشکلي اساسي ادامه يافته است.

به تمامي از معيارهاي جهاني در خصوص دمکراسي و آزادي و حقوق بشر دور مانده است.

با فرا رسيدن اواخر قرن بيستم,  نه سوسياليسم رئال و نه نظام امپرياليسم ــ‌کاپيتاليسم در چاره‌يابي مسائل جهان و انسان موفق نبوده‌اند. مشکلاتي را که بر جاي گذاشته‌اند تنها محدود به مشکلات سياسي و يا ملي نيست. در حالي‌که فن آوری و اقتصاد موجود مي‌توانست تمام مسائل انسانيت را چاره‌يابي نمايد و آينده‌اي مرفه ايجاد کند,‌ آنها از آن سوء استفاده نموده و بدين شکل علاوه بر پيچيده ساختن مشکلات موجود, مشکلات جديدي را نيز ايجاد کرده‌اند. خطر سلاح‌هاي هسته‌اي, آلودگي بيش از حد محيط زيست, تغيير آب و هوا, بيماري ايدز, افزايش جمعيت,‌ مشکلات آموزشي و بهداشتي,‌ گرسنگي و فقر ازجمله اين مشکلات مي‌باشند. سوسياليسم رئال به دليل عدم موفقيتش از هم فروپاشيد و نظام امپرياليسم ــ‌کاپيتاليسم با انجام رفرم‌هايي در صدد چاره‌يابي بحران‌هايش بر‌آمد. اما در آخر آنچه که پيروز شد دمکراسي و ارزشهاي انساني بود که در طول اين قرن در حال توسعه بود.

 

ب: عصر تمدن دمکراتيک

انقلاب علمي ــ‌ تکنولوژيک که در نيمه دوم قرن بيستم بوقوع پيوست, همراه با پيشرفت‌‌هايي که در عرصه علم ارتباطات بوجود آمد, سطح پيشرفته‌اي از لحاظ تکنولوژيک را به وجود آورد. اين سطح پيشرفت حاصله از لحاظ تکنولوژيک با روابط اقتصادي و نهادهاي روبنايي موجود در مرحله دولت ــ ملت در تضاد بوده و براي آنکه آنها را با خود سازگار کند آنها را مجبور به تحول ساخته است.

در ارتباط با اين سطح پيشرفت, کاراکتر و ويژگي تضادهاي اجتماعي نيز تغيير کرده است.

چالش‌ اساسي عصر, خود را به دو شکل مجزا در مسائل روزانه نشان مي‌دهد. اولين تضاد,‌ تضاد ميان صاحبان شوونيست دولت ــ ملت و نمايندگان کوسموپلتيک سرمايه جهاني مي‌باشد. دومين تضاد نيز تناقض ميان تمام خلق‌ها با دو نيروي مذکور است.

تمدن دمکراتيک با تکيه بر اين دو تضاد اساسي در حال پيشرفت است.

سطح پيشرفت علمي ــ تکنولوژيک و‌ ارزش‌هاي انساني در حال توسعه,‌ بيانگر گذار به عصري بدون دولت,‌ بدون محدوديت, بدون طبقه و بر اساس برابري, آزادي و عدالت مي‌باشد.

اين عصر, مدل جامعه دمکراتيک ـ  اکولوژيک را اساس مي‌گيرد.

لزوم آغاز جنبش دمکراتيک ـ  اکولوژيک براي انسانيت در مقابل بحران نظام گلوبال,‌ روز به روز بيشتر مي‌شود. عدم درگيري با دولت همچون چپ‌هاي کلاسيک به عنوان شکل مبارزاتي امري اساسي است,‌ همچنين يکي از پرنسيب‌هاي اساسي آن عدم شتافتن به سوي دولت است. مسائل نه با فروپاشيدن دولت و درگيري با آن و نه با استفاده از ابزار دولت چاره‌يابي و حل نمي‌شوند. بر عکس هر اندازه که دولت پرنفوذتر باشد, مسائل و مشکلات بيشتر بوده و هر اندازه که ابتکار عمل آن کم شود,‌ به همان اندازه مسائل چاره‌يابي خواهند شد و اين فرمولي واقع‌گرايانه‌تر است. دور بودن از دولت و يا در صورت لزوم سازش محدود در فعاليت‌هاي جامعه دمکراتيک و اکولوژيک با آن از اهميت بسياري برخوردار است. مدل دمکراتيک ــ‌ اکولوژيک جديد در کاتاگوري طبقه‌اي, ملي و دولت قرار نخواهد گرفت. بر اين اساس نيز نخواهد بود که تمام اميدها را تنها به آينده بسپارد و يا تنها متکي بر ايمان و اعتقادي خشک و متعلق به گذشته باشد.

مدل جامعه دمکراتيک ــ‌ اکولوژيک, نيازمند نوآوري‌هاي جديد در طرز فکر دمکراتيک و سياستي خارج از دولت و مجزا از آن است. با نگاهي به اعمال و گفته‌هايي که با نام دمکراسي به عنوان پديده اساسي عصر ما انجام مي‌شوند, مي‌توان گفت که انجام انتقادات و سپري کردن نکاتي خاص الزامي است. در حالي که دسپوتيک‌ترين اعمال با بکارگيري اصطلاح دمکراسي انجام مي‌شوند و از آن به عنوان ابزاري عوام فريبانه استفاده مي‌شود, مي‌توان سطح تلاشهايي را که براي پليد ساختن آن انجام مي‌شود درک نمود. ديگر دمکراسي کلاسيک که تا سطح خدمت به طبقه‌اي محدود و هژمونيک تنزل يافته بود سپري شده است. دمکراسي معاصر در سطحي جهاني و متکي به کنسنسيوسي مشترک معنا يافته و به عنوان نظامي که تمام اقشار اجتماعي را در بر مي‌گيرد توسعه خواهد يافت. بنابراين يکي از نکات اساسي در مبارزات دمکراتيک تعريف دمکراسي و ويژگي‌هاي آن است.

دمکراسي معاصر تنها محدود به نمايندگي و اعمال اراده براي طبقه و يا گروهي نبوده, بلکه يکي از وظايف اساسي آن تغيير رابطه موجود ميان نيروهاي ستمديده و نيروهاي هژمونيک و ايجاد توازن ميان آنها مي‌باشد.

در حالي که مشروعيت را توسعه داده و با قانوني شدن سازگاري پيدا مي‌کند, هدف اساسي آن نيز پايان دادن به قانوني بودن غير دمکراتيک است.

سيستمي سياسي است که مشکلات تمام نيروهاي اجتماعي را بررسي کرده و در صدد چاره‌يابي آنها مي‌باشد. در نظام دمکراتيک مشکلي وجود ندارد که چاره‌يابي نشود. اما تنها به  شرط پايبندي به فلسفه, اساس و مباني متکي بر ابداع قوانين آن نيروي حل را از خود نشان مي‌دهد.

نيازمند فرهنگ روشنفکري نيرومندي است. آموزش پايه اساسي و اجتناب‌ناپذير دمکراسي است. نمي‌توان با استفاده از راه‌کارهاي دماگوژيک و فرصت طلبانه از آن به عنوان ابزاري استفاده کرد.

در دمکراسي «تابو» وجود ندارد. دمکراسي خود پادزهر تمام مشکلاتي است که به تابويي شديد تبديل شده‌اند.

نمي‌توان دمکراسي را به عنوان ابزاري براي حاکميت يک طبقه,‌ ملت, اتنيک و يا گروه ديني به‌کار برد. دمکراسي رژيمي است که تمام گروه‌ها در آن حق آزادي بيان و طرح مسائل خود را دارند  بدون آنکه نيروي آنها مدنظر قرار گيرد. در کشوري که تعريف دمکراسي به خوبي قابل فهم نباشد, نمي‌توان مسائل را از طريق دولت و يا جامعه و با استفاده از راهکارهاي دمکراتيک چاره‌يابي نمود و اين باعث گسترش دماگوژي مي‌شود که محيط را بي بندو بار مي‌سازد.

يکي ديگر از پرنسيب‌هاي ديگر دمکراسي شناخت ديگران و احترام به حقوق آنان است. علت اساسي تمام بيماري‌هاي سياسي آن است که عده‌اي به وسيله دولت خود را نماينده خدا دانسته و اين باعث مي‌شود که انسان‌هاي مقابل‌شان را کوچک شمرده و بنده خود بدانند. صحيح آن است به جاي آنکه ديگران را بنده و موجودي بدون تاثير قلمداد کنند, آنها را به عنوان عضوي ديالکتيکي, آزاد و برابر قلمداد نمايند.

کاتاگوري‌هاي اجتماعي نظير جنسيت, زن, کودک, سالمندان, طبقه, دين و طريقت که در جامعه طبقاتي دچار بن‌بست شده‌اند, بر اساس اين رهنمود ذهني برخوردي جديد و زمينه‌ساز پيشرفت را اساس مي‌گيرند.

راه حل جامعه دمکراتيک ــ‌ اکولوژيک, خارج از نظام هژمونيک سرمايه‌داري و بدون اساس گرفتن مديريت دولتي آن و بدون آن که در مقابل طبقه, طبقه و در مقابل خشونت, خشونت و برخوردي نظير آن را مبنا قرار دهد, مي‌تواند توسعه يابد. آزادي به همان اندازه که اهدافي زيبا و تميز دارد، نيازمند ابزاري تميز دارد, نيز هست.

 

مباني پيشرفت تمدن دمکراتيک:

الف ــ سيستم تمدن دمکراتيک, مبتني بر پيشرفت تکنولوژي علمي و تفکر علمي بوده و جامعه‌اي آگاه را اساس مي‌گيرد.

از لحاظ ايدئولوژيک, افکار تک‌رو  و خشونت‌آميز را رد مي‌نمايد. گذار از دگماهاي ديني,‌ ملي‌گرايي,‌ شوونيسم و قالب‌هاي فکري سوسياليسم رئال را که مانع روشنگري هستند,‌ شرطي اساسي مي‌داند.

تمدن دمکراتيک در چارچوب راهنماي سوسياليسم دمکراتيک که متکي به علم,‌ تفکر علمي و فلسفه, تحقق خواهد يافت.

ب ــ سياست اقتصادي آن بر اساس هماهنگي ميان اقتصاد ملي و جهاني خواهد بود. مالکيت خصوصي و سرمايه توليدي را تشويق نموده و به اندازه لازم مالکيت عمومي را در برنامه خود دارد. بوسيله قوانين, مانع انحصارطلبي مي‌شود و عدالت اجتماعي را در هر بخش پياده مي‌کند. با فقر و گرسنگي مبارزه مي‌کند و بهره‌وري در توليد و تقسيم عادلانه را اساس مي‌گيرد.

ج ــ اهميت ويژه‌اي براي حفظ خاک,‌ آب,‌ هوا و حيوانات و ايجاد محيط زيستي سالم, زيبا, مطمئن و مناسب براي زيستن قائل مي‌باشد. با توسعه آگاهي اکولوژيک و اخلاق علمي,‌ تدابير لازم را در مقابل هيولاي تکنولوژي و ضرر رساندن آن به انسان اتخاذ مي‌نمايد و کنترل لازم را به عمل مي‌آورد.

د ــ‌ انقلاب علمي ــ‌ تکنولوژيک, شکاف عميق بين طبقات موجود در گذشته را متحول ساخته است. امروزه گروه‌هاي صنفي مجزا, زنان,‌ جوانان, کودکان, سالمندان و اقشار اجتماعي مختلف جايگزين تمايز اجتماعي شديد به شيوه جدايي بورژوازي از پرولتاريا شده‌اند. دمکراتيزه‌کردن جامعه با سازماندهي تمام اين اقشار و مشارکت آنان بر اساس اراده‌اي آزاد عملي مي‌شود. بنابراين در جامعه دمکراتيک‌ ــ‌ اکولوژيک سازماندهي جامعه مدني به عنوان عرصه سوم خارج از دولت و جامعه سنتي پيشرفت خواهد کرد.

ه ــ  تمدن دمکراتيک بر اساس آزادي زن و حقوق بشر توسعه و گسترش مي‌يابد. مسئله زنان شامل تولد دوباره زنان, آزادي و برابري و احترام به آنان در زندگي اجتماعي مي‌باشد, در حالي که در جامعه طبقاتي در انزوا به سر برده‌اند. بر اين اساس, آزادي زن از هر لحاظ پيش آهنگ آزادي‌هاي فردي و اجتماعي خواهد بود و  آزادي عمومي را خواهد آفريد. حقوق بشر که از ماهيتي جهاني برخوردار است به عنوان اصل اساسي تمدن دمکراتيک, حفظ شده و توسعه خواهد يافت.

و ــ در تمدن دمکراتيک برای چاره‌‌‌يابي مسائل از زور و يا خشونت استفاده نمي‌شود. راهکار صلح‌جويانه مبتني بر سياست دمکراتيک و سازش اساس گرفته مي‌شود. در تمام تحولات اجتماعي و حتي در انقلابات نيز اولويت با راهکارهاي سياست دمکراتيک است. راهکارهاي خشونت‌آميز ديگر بايد به زباله‌دان تاريخ ريخته شوند. راهکارهاي ترور که از سوي دولت و يا ساختارهاي زيرين از آن استفاده مي‌شوند, از سوي انسانيت با عکس‌العمل و نفرت مواجه شده و محکوم به انزوا هستند. حق دفاع مشروع براي فرد و جوامع به شکل جنگ و يا قيام در حقوق جهاني و تصميمات سازمان ملل جاي گرفته‌اند. حق دفاع مشروع تنها در اين چارچوب قابل استفاده است.

ي ــ تمدن دمکراتيک نيازمند دمکراتيزه‌کردن دولت است. با ايجاد تحول در ساختار بروکراتيک و مرکزي گذشته, کار و نقش را به مديريتي که مدل کورديناسيون(هماهنگ کننده) را اساس مي‌گيرد, وامي‌گذارد. بيشتر مديريت جامعه مدني و کارايي را اساس مي‌گيرد. نهاد سياسي‌اي که دمکراتيزه مي‌شود, نقش پلي ميان دولت و جامعه را ايفا مي‌کند. دولت ـ ملت که مانعي بر سر راه پيشرفت گلوباليسم مي‌باشد و محدوديتهاي سياسي‌اي که بر اين اساس ترسيم شده‌اند سپري شده و نهادها و اتحاديه‌هاي منطقه‌اي و جديدي که با تمدن دمکراتيک هماهنگي داشته باشند, پديدار گشته و پيشرفت خواهند کرد.

ن ــ  فرهنگهای ملي و محلی سريعا بين‌المللي شده و گلوباليسمي فرهنگي بوجود مي‌آيد. تمايز فرهنگها و تاثير متقابل آنها بر همديگر در صورتي که در کنار هم قرار گيرند, غناي بسياري را براي تمدن دمکراتيک به همراه خواهند داشت. مسايل ملي ـ اتنيکي بر اساس توسعه دمکراسي و آزادي‌هاي فرهنگي چاره‌يابي شده و تمام گروه‌هاي ملي و اتنيکي پيشرفتي آزادانه خواهند داشت.

ر ــ تمدن دمکراتيک شرايط را براي آنکه تمام اديان و عقايد بتوانند آزادي بيان داشته باشند و عقايد خود را تبليغ کرده و پيشرفت نمايند, فراهم مي‌سازد. بدليل تمايز عقايد و ايمان افراد و جوامع, جهت جلوگيري از سياست‌هاي جدايي‌خواهانه و تحت فشار قرار گرفتن آنها, تدابير لازم را اتخاذ خواهد کرد. به همين صورت بهره‌برداري از باورها و عقايد و استثمار سياسي آنها را رد مي‌نمايد.

د ــ عصر تمدن دمکراتيک مرحله‌اي است که از سال 1950 به بعد آغاز شده است. اتحاديه اروپا با وجود تمام کاستيها و نيازهايي که به رفرمهاي عاجل دارد , نظامي است که مي‌توان گفت شاخه راست تمدن دمکراتيک را تشکيل مي‌دهد. اگر قبول تمدن سرمايه‌داري ــ که در اروپا گسترش يافته است ــ از سوي‌ آمريکا, آسيا, استراليا و آفريقا را مدنظر قرار دهيم, مي‌توان ديد که اين مناطق نمي‌توانند تمدني آنتي‌تز براي اروپا دربطن خود پرورش دهند. تنها منطقه‌اي که تمدن اروپا را قبول ننموده و با آن در تضاد مي‌باشد, خاورميانه است. بنابراين پتانسيل لازم جهت آنتي‌تز اروپا و تشکيل شاخه چپ تمدن دمکراتيک, تنها در فرهنگ تاريخي خاورميانه نهفته است.

بخش دوم:

اتحاديه دمکراتيک خاورميانه

خاورميانه سرزميني است که تمدن در آنجا ظهور کرده و مهد تمدن مي‌باشد. ساختار جغرافيايي, غناي زيرزميني و روزميني آن و فرهنگ تاريخيش آنرا نامزد (کانديد) آنتي‌تز بودن در تمدن جديد ساخته است.

سيستم سياسي خاورميانه که پس‌مانده‌اي از قرن بيستم است, تماماً بر اساس جنگ جهاني اول و منافع کشورهاي غالب اروپايي در اين جنگ شکل گرفته است. بنابر اين نمي‌تواند بيانگر اراده خلقهاي منطقه باشد. درگيريهاي ميان بلوک شرق و غرب در طول قرن بيستم, بيش از هرجاي ديگر اين منطقه را تحت تاثير قرار داده است. جوامع خاورميانه تجزيه گشته و با درگير ساختن آنها باهم و به جان هم انداختن‌شان, منابع غني منطقه به استعمار در آمده و به غارت رفته است. خاورميانه با وجود مشکلات پيچيده حل نشده‌ و در گيريها و تضادهايش, امروزه در درجه اول بحث جهانيان قرار دارد.

در حالي که در سر‌آغاز قرن 21 تمدن دمکراتيک در کل جهان وجهي بدون بديل پيدا نموه است, وضعيت کنوني خاورميانه هم با اين عصر و هم با تاريخ بي‌نظيرش که بيانگر ظهور تمدنها در اين منطقه است از هر لحاظ در تناقض مي‌باشد.

حل تضاد خاورميانه با عصر و تاريخش و بجاي آوردن نقش آن در آنتي‌تزي براي ايجاد تمدن ‌دمکراتيک جهت پيشرفت آزادانه انسانيت و خلقهاي خاورميانه از اهميتي حياتي برخوردار است.

خاورميانه از لحاظ نوسازي اجتماعي, سياسي و نظامي از مرحله‌اي تاريخي مي‌گذرد. رويدادهايي که امروزه در منطقه روي مي‌دهند, ارائه پروگرامي عاجل جهت دمکراتيزاسيون, سازماندهي و مبارزه را بعنوان وظيفه‌اي غيرقابل تاخير پيش‌روي نيروهاي مردمي قرار داده است. جهت موفقيت در انجام اين وظيفه بدون‌آنکه آينده را در گذشته جستجو کنيم, بايد رويدادهايي را که امروز در منطقه‌, ستاتيو موجود را به لرزه در آورده‌اند بخوبي تحليل نموده و بر اين اساس اشکال مبارزات و سازماني دمکراتيک را يافته و آنرا عملي سازيم.

تحليل دخالت آمريکا در منطقه تنها در ارتباط با حفظ امنيت براي اسراييل و يا بدست آوردن منابع نفت , برخوردي ناکافي و محدود خواهد بود. تحليل آن بعنوان آغاز مرحله‌اي جديد و طولاني در ارتباط با نيازها ومشکلات داخلي نظام هژمونيک جهاني واقع‌گرايانه‌تر خواهد بود.

اين يک حقيقت است که آمريکا و انگلستان خواستار ايجاد تحول در ساختارهاي سياسي و نظامي هستند که در خاورميانه بعد از جنگ جهاني اول شکل گرفتند. ساختارهاي نظامي و سياسي موجود در جوامع خاورميانه که عمري نزديک به يک قرن دارند در واقع محصول نظام سرمايه‌داري و بويژه امپرياليسم انگليس هستند. فرهنگ غربي که نزديک به 200 سال است در صدد نفوذ و گسترش به سراسر جهان و بويژه خاورميانه مي‌باشد, در اين مرحله مي‌خواهد ساختارهاي نظامي و سياسي‌اي را که فرسوده شده و جوابگوي نيازهاي سيستم نيستند متلاشي ساخته و به محوريت دمکراسي دوباره‌ آنها را بازسازي نمايد.

طبقات سرمايه‌دار وابسته موجود در منطقه نمي‌توانند در برابر اين امر مقاومت نمايند. نيروهاي دولت‌گراي ملي تا زماني که دمکراتيزه نشوند, موضع استقلال طلبانه موجودشان نيز چندان موفقيت‌آميز نخواهد بود. آمريکا و انگليس با حمله به عراق, آن را نمونه چاره‌يابي براي تمام ساختارهاي نظامي و سياسي منطقه قرار دادند و بر اين اساس صورت گرفته است تا تمام نيروها از آن درس بگيرند.

اين برخورد که اگر به‌ تنهايي بررسي شود همچون تحميل تسليميت بنظر مي‌رسد, در جوهر خود حاوي امکانات بسياري براي سازش مي‌باشد. نيروهاي منطقه اگر مهارت اين سازش را از خود نشان ندهند و بجاي آن برساختارهاي کلاسيکشان اصرار ورزند و خشونت متقابل را بکارگيرند, سرنوشتي بسان عراق در انتظارشان خواهد بود.

ارائه استعماري به شيوه قرن 19 و همچنين رژيمهاي شاهنشاهي جديد, هيچ شانسي براي موفقيت نخواهند داشت. انتخاب دمکراسي که بعد از جنگ جهاني دوم در اروپا و بعد از سال 1990 در شرق اروپا گسترش يافت براي منطقه از سوي آمريکا و نيروهاي ائتلاف, واقع بينانه‌تر مي‌باشد.

دمکراتيزاسيون به شيوه غربي و کاراکتر طبقه بورژوا امري شناخته شده است. طبقات حاکم منطقه براي قبول دمکراسي حتي به‌ شيوه بورژوازي بسيار عقب‌مانده‌ هستند. عدم پيشرفت راه‌ حل به شکلي آسوده و راحت نيز از همين موقعيت عيني سرچشمه مي‌گيرد. کاري که دخالت آمريکا مي‌تواند انجام دهد  آنست که ساختارهاي نظامي‌و سياسي کلاسيک را در هم بشکند و يا ناتوان سازد. سواي آنکه تاچه حد واقعا خواستار دمکراسي است, در بهترين حالت مي‌تواند راهگشاي پيشرفت دمکراسي گردد.

بدليل موقعيت آنتي‌دمکراتيک طبقات حاکم در منطقه, پيشبرد راهکار دمکراتيک در نتيجه مبارزات نيروهاي مردمي عملي مي‌شود.

ساختار ملي پيچيده‌ و تنوع ديني, مذهبي و اتنيکي منطقه‌, آنچنان که تصور مي‌شود براي توسعه دمکراسي نامساعد نمي‌باشد. برعکس مي‌توانند به عنوان هويت‌هاي غني و زيرين براي دمکراسي نقش خود را ايفا کنند. غناي دمکراسي‌اي که متکي بر هويت‌هاي زيرين باشد کمتر از دمکراسي غربي که متکي بر افراد مي‌باشد نيست. تاريخ شاهد مرکزگرايي‌هاي وسيع بسيار در منطقه متکي‌بر هويتهاي زيرين بوده است.

عطش خلقهاي منطقه براي دمکراسي و حقوق بشر, براي اولين بار هر چند در ميان فرهنگ غرب هم بوده و از طبقه‌اي مجزا نيز برخاسته باشد, نقاط مشترک خود را يافته و اين نشان مي‌دهد که مي‌توان سنتزي موفقيت‌آميز را ايجاد نمود. ديناميسمهاي داخلي و خارجي, سيستم دمکراتيک و حقوق بشر را به شکل انقلاب تدريجي به صورتي که نظير آن تاکنون در طول تاريخ ديده نشده است, امروزه موضوع بحث ساخته‌اند.

سنگر‌بندي استراتژي نيروهايي که بايد نقش خود را در اين مرحله سريع از تاريخ خاورميانه ايفا کنند, جهت نتايجي را که به دست خواهد آمد , معلوم خواهند ساخت. نيروهاي استراتژيک اساسي خارجي ائتلاف انگلستان و آمريکا هستند و نيروهاي کم اهميت ديگري همچون ترکيه, ايران و نيروهاي عربي پراکنده مي‌باشند. يکي دانستن اسراييل و آمريکا در اين مورد برخوردي صحيح‌تر خواهد بود.

اعراب با تمام توان خويش در صدد آنند که ستاتيو قرن اخير را حفظ نمايند. ملي‌گرايي عرب امروزه نمي‌تواند نقشي تاريخي ايفا کند, زيرا اعراب چندان مشتاق دمکراتيزاسيون نيستند. همانطور که در نمونه صدام نيز ديديم استعداد انجام رفرم‌هاي لازم در زمان لازم را ندارند. ارتجاع سنتي اسلام, راديکال‌تر شده و بيش از پيش در ارتجاع فرو مي‌رود. نمي‌توانند تضادهايشان را با اسرائيل به شکلي صحيح درک کرده و آن را به شکلي سياسي چاره‌يابي نمايند. در اين وضعيت تنها فشارها, تحميلي خارجي است که مي‌تواند تاثيرگذار باشد. احتمال ضعيفي وجود دارد که اعراب بتوانند برنامه و پروگرامي دمکراتيک ارايه دهند.

ايران نيز به دليل وضعيت جنبش اصلاح‌طلبي در داخل و افزايش تضادهايش با آمريکا, نوتراليزه شده است. در حال حاضر تمام فکر و ذکر آن بر اين متمرکز است که موجوديت خود را حفظ کند. موضوع اساسي‌اش آن است که براي جلوگيري از فروپاشي بسان عراق, آمادگي‌هاي لازم را انجام دهد. در حال حاضر جسارت انجام تحولات دمکراتيک را ندارد. به احتمال قوي مرحله‌اي را از سر خواهد گذراند که در آن ارتجاع داخليش رو به افزايش خواهد بود.

هرچند ترکيه براساس خط‌مشي سنتي آمريکا و اسراييل متفقي اساسي براي آنها بود, اما امروزه اين اتفاق متزلزل شده است. علت اساسي آن نيز مساله کرد است. امروزه مساله کرد بيشتر از هرزمان ديگري ترکيه را به وحشت انداخته است. اين وضعيت, سياستي را که ترکها در قبال کردها اتخاذ کرده‌اند همچون زلزله‌اي تکان خواهد داد. سياستهاي سنتي جمهوري ترکيه تا به امروز براساس شوونيسم شديد بوده که هميشه انکار کردها را تشويق نموده است. هر برخوردي را که با اين سياست‌ها مخالف بوده, عبور از خط قرمز دانسته و آن را علتي براي جنگ تلقي نموده‌اند. ساختار فدرالي کردي در جنوب کردستان هر روز بيش از پيش اين سياست را در تنگنا قرار مي‌دهد. آشکار است که ترکيه در مسير جديدي قرار گرفته است, تمام شرايط ترکيه را به سوي اتخاذ سياستهاي جديدي در قبال کردها سوق مي‌دهد.

برخوردهاي آمريکا و اسرائيل با مسأله کرد به دور از برخوردي تاکتيکي است. اين برخوردها استراتژيک و پايدار بوده و پيشرفتي تاريخي است که تمام کردها را در کنار هم جمع خواهد کرد. آنها کردها را نيروي اساسي جهت انجام تحولات در خاورميانه دانسته و آنها را بر اين اساس آماده مي‌کنند.

با مدنظر قرار دادن ساختار فرهنگي و تاريخي خاورميانه و وضعيت کنوني‌اش مي‌توان دريافت که تنها راه چاره‌يابي اين مشکلات, توسعه تمدن دمکراتيک مي‌باشد.

هرچند مداخلات و تاثيرات خارجي و پيشرفت دمکراسي در خاورميانه تاثيرگذار باشند, اما در واقع, دمکراسي با اراده خلقهاي اين منطقه و مبارزه آنها به وجود خواهد آمد. نحوه پيشرفت دمکراسي در خاورميانه بر اين اساس خواهد بود که از غرب تقليد نکند. همچنين نبايد ارزشهاي دمکراتيک غرب را رد نمود, بلکه بايد ارزشهاي لازم را از غرب گرفته, آنچه را که لازم است خود بر آن افزوده و بدين شکل سنتز لازم را ايجاد کرد. بنابراين:

الف) انجام انقلابي ذهني و وجداني به شکلي وسيع و حقيقي از لحاظ ايدئولوژيک در اولويت قرار دارد. اين امر نيازمند جنبشي متشکل از رنسانس, رفرم و روشنگري است. مبارزه عليه دگماهاي ديني, ملي‌گرايي شوونيستي و محدود و چپ‌گرايي دگماتيک که تاثيرات بسيار در منطقه دارند شرط اساسي است.

ب) از لحاظ سياسي نيز لازم است که پروژه تمدن دمکراتيک بر اساس پيشرفتهاي معاصر بوده و با حقيقت منطقه نيز همخواني داشته باشد. هدف اساسي اين پروژه, دمکراتيزه کردن دولت و سياست و رسيدن به جمهوري دمکراتيک براساس گذار از ساختارهاي مونارشيک, تئوکراتيک و اليگارشيک است که به شکلي وسيع در منطقه ريشه دوانده‌اند.

س) گذار از جوامع سنتي و رسمي موجود در منطقه از طريق سازماندهي جامعه مدني و مبارزه بر اين اساس, شرط اساسي دمکراتيزاسيون مي‌باشد.

د) علاوه بر اين, مسايل خاورميانه نيازمند پروژه‌‌اي در چارچوب اتحاد آزاد است. تجزيه‌اي که امروز در منطقه وجود دارد و درگيريها و تضادهايي که براساس آن به وجود آمده‌اند, به تمامي محصول نيروهاي هژمونيک بين‌المللي بوده و در خدمت آن مي‌باشد. براي آنکه خاورميانه به تمدني دمکراتيک دست يابد, بايستي جداييهايي را که ريشه در تاريخ گذشته دارند و بيانگر منافع حاکمان هستند سپري نموده و بر اساس اتحادي آزاد, اتحاديه دمکراتيک خاورميانه را به‌وجود آورند. اين اتحاد دمکراتيک خلقهاي خاورميانه خود را در فدراسيون دمکراتيک خاورميانه منعکس خواهد کرد.

 

بخش سوم:

راه حل اتحاد آزاد و دمکراتيک براي مساله کرد

 

الف) کردها در طول تاريخ

 انقلابي که بدنبال عصر يخبندان در دامنه سلسله جبال توروس و زاگرس در 10000 ق.م با نام انقلاب نوسنگي صورت گرفت فرهنگي را شکل داد که کردهاي امروزي از آن برخاستند. کردها که بنيان گذاران تمدن سومر بودند تاريخشان نيز از آن جا آغاز مي‌شود.

به دليل آنکه آغاز تاريخ را با بکارگيري خط مرتبط مي‌دانند, مي‌توان اين مساله را بدين شکل استنباط نمود؛ کردها ميراث کهن‌ترين نوع جامعه يعني جامعه نوسنگي بوده و ويژگيهاي فرهنگ آريايي را که خود از ايجاد کنندگان آن بودند هنوز در جامعه خود دارند. چنين برخوردي با مسأله کرد رهنمود تاريخي صحيحي را برايمان ارايه خواهد داد.

تاريخ کرد بيانگر مقاومت فرهنگ نوسنگي در مقابل تمدن طبقاتي به شکلي مستمر همراه با محدوديت‌ها و کشيده شدن آنها به وابستگي مي‌باشد. اين مساله با سومريان آغاز شده و در زمان بابليان, آشوريان, اورارتو, پارس‌ها, هلن‌ها, روم, بيزانس, اسلام عرب, ايران و امپراتوري ترک, چه در نظام برده‌داري و چه در نظام فئودالي به شکلي عميق و زندگي‌اي مشترک در کنار گروه‌ها و خلق‌هاي ديگر ادامه داشته است.

در مرحله کاپيتاليسم ـ امپرياليسم و در اين دويست سال اخير, کردها به عنوان يک خلق دولت خود را تشکيل نداده‌اند. در طي قيام‌هاي وسيع بيشتر سرکوب شده و ناتوان گشته‌اند. آنها تحت حاکميت دولت‌هاي مدرن ايران, اعراب و ترک‌ها از لحاظ قانوني هيچ حقي مختص به خود نداشته و  به عنوان يک نيرو بدان‌ها اعتراف نشده و موجوديت فرهنگي خود را به هيچ شکل پيشرفت نداده‌اند و در واقع با محو شدن از صحنه تاريخ روبرو مانده‌اند.

در اين مرحله جنبشهاي کردي که پيشرفت نموده‌اند به دليل آنکه از طبقه و ملتي بورژوا و معاصر بي بهره بوده و فاقد بيان سياسي و ايدئولوژيک آن بوده اند, شرايط نامساعد جغرافيايي سياسي نيز برآنها تاثير گذاشته و قيامهايشان با شکست روبرو شده است. بنابراين نتوانسته‌اند دولت ملي ايجاد کنند. ساختارهاي اجتماعي گذشته مانند خانواده, خاندان, دين, فئوداليسم و عشيره‌گرايي با انحطاط روبرو شده و بيشتر به کردها فشار آورده است. تحت فشار سياست‌های ذوب و آسيميلاسيون از خود بيگانه شده‌اند و جامعه‌اي بوجود آمده که با ماهيت خود در تضاد بوده و اين بحران را در پي داشته است. اين پيشرفت تاريخي در پديده کرد بر ماهيت مسئله نيز تأثير گذاشته است. از اين لحاظ مسئله کرد فراتر از يک مشکل ملي به مسئله‌اي براي گذار از عشيره‌گرايي فئوداليسم و جامعه نوسنگي در حال فروپاشي به خلق‌گرايي و دمکراتيزاسيون تبديل شده است. خلق کرد طي دويست سال اخير هميشه در برابر حملات خارجي مقاومت نموده است. قيامهاي شيخ‌عبيدالله در سال 1881, قاضي محمد در 1945 و شيخ سعيد در 1925 بارزترين نمونه‌هاي اين عصيانها بوده‌اند.

مهم‌ترين مرحله تاريخ کردها ظهور جنبش دمکراتيک کرد به پيشاهنگي PKK و تحت رهبری رهبر آپو مي‌باشد. اين جنبش بعنوان گامي تاريخي در دهه 1970، مسئله کرد را به محوريتي جداگانه انتقال داده است. PKK به عنوان سنتزي از ساختار نيمه‌مدرن سوسياليست و نيمه ‌کلاسيک خاورميانه‌اي موجوديت يافته است. در واقع بيان نمادين سنتز شرق و غرب مي‌باشد. هر چند تأثيرات مرحله شکل‌گيري بر آن باقي نيز باشد, اما در واقع در متن مبارزه با چپ‌گرايي، سوسيال‌شوون و ملي‌گرايي ابتدايي‌کرد شکل‌گرفته است. در اواخر دهه هفتاد PKK با تئوري، برنامه، شکل سازماندهي و تاکتيک‌هاي انقلابيش ساختاري را ايجاد کرد که به خلق کرد جهت بدهد، که اين براي خلق به معناي زايشي رهبرگونه و جديد بود.

دومين مرحله پيشرفت آزادانه خلق‌کرد در دهه هشتاد صورت گرفت. مبارزه قهرمانانه‌اي که در 15 آگوست عليه رژيم فاشيست و نظامي 12 سپتامبر صورت گرفت، رستاخيز ملي خلق را در پي داشت. انقلاب رستاخيز, روح ملي، آگاهي و سازماندهي در بخش‌هاي کردستان بوجود آورده و حقيقت رهبريت ملي را آشکار ساخته است. اين مرحله بر اساس مقاومت قهرمانانه و رنج هزاران شهيد آغاز شده و به پايان رسيده است.

مرحله‌اي که در سال 1993 آغاز شد سومين مرحله تاريخ آزاديمان را تشکيل مي‌دهد. اين مرحله که با نام مرحله صلح و چاره‌يابي دموکراتيک شناخته مي‌شود در طي مبارزه با تصفيه‌گرايي داخلي و توطئه بين‌المللي 15 فوريه پيشرفت کرده است. در چارچوب سومين زايش رهبر‌گونه در برابر توطئه بين‌المللي، تئوري مبارزاتي، برنامه، استراتژي و تاکتيک، راه‌حل و رهايي دمکراتيک پي‌ريزي شده و مرحله بازسازي مجدد آغاز شده است.

با وجود تمام موانع، توطئه‌ها و پروواکاسيون‌ها، مسئله کرد پاي به مرحله چاره‌يابي دمکراتيک نهاد. موفقيت و پيروزي در اين مرحله بستگي به مهارت سازمان‌ها، کادر‌ها و نيروي خلق در انجام مبارزات سياسي دارد. چاره‌يابي دمکراتيک تنها يک ترجيح نبوده بلکه مسئله‌اي است که پيشرفت‌هاي موجود در کردستان و ويژگي‌هاي عصر آن را اجباري ساخته است.

 

ب) اتحاد آزاد و دمکراتيک:

جنبش دموکراسي کردها علي‌رغم تمام سياست‌هاي انکار و امحا، از شدت و شتاب خود نکاسته، در تمام بخش‌هاي کردستان و خارج از کشور جنبش‌هاي وسيع مردمي را به وجود آورده و نهاد‌هاي بسياري را ايجاد نموده است. کردها با آگاهي دمکراتيک، مبارزات، سازماندهي و سطح چشم‌گير روشنگري خود, اراده خود را براي چاره‌يابي دمکراتيک نشان داده‌ است.

در حاليکه دخالت آمريکا و انگلستان در عراق ستاتيو موجود را از بين برده و در صدد متلاشي کردن رژيم‌هاي ناهمگون با عصر حاضر بوده و شرايط و وضعيت جديدي را نيز براي حل دمکراتيک مسئله کرد فراهم آورده است. در حالي‌که نيروهاي ائتلاف به عنوان ديناميسم خارجي در فروپاشي ستاتيو موجود نقش خود را ايفا مي‌کنند، کردها نيز نيروي اساسي و ديناميسم داخلي اين تحولات را تشکيل مي‌دهند. کردها به اين شکل در بازسازي دمکراتيک و مجدد خاورميانه نقشي استراتژيک خواهند داشت.

اگر نتايج و امکاناتي را که مبارزه دمکراتيک و ميهن‌پرستانه کردها در راستاي چاره‌يابي مسئله فراهم کرده‌اند با امتيازات حاصله از اين دخالت يکي سازيم، خواهيم ديد که بيشتر از هر زمان ديگري امکان موفقيت در راه‌حل اتحاد دمکراتيک فراهم شده است. وضعيت موجود، فرصتي تاريخي جهت چاره‌يابي مسئله کرد مي‌باشد.

تاريخ بعد از خوابي طولاني به مرحله‌اي گام نهاده است که بار ديگر در اين سرزمين، خيزش انساني اصيلي را صورت بخشد. کردها منبع اين خيزش دمکراتيک و اکولوژيک جديد بوده و اين مسئله به آن‌ها وابسته است. بنابراين ملي‌گرايي و اسلاميت نمي‌توانند راه‌حلي براي چاره‌يابي مسئله کردها باشند. فئوداليسم اسلامي و ملي‌گرايي کاپيتاليستي غربي، کاتاگوري‌هايي هستند که کردها بايد آن‌ها را پشت‌سر بگذارند. هر چيز به پيشرفت آزادانه کردها و ايجاد جامعه‌اي دمکراتيک و اکولوژيک از سوي آنها گره است.

چاره‌يابي مسئله کرد در هر چهار بخش کردستان و در چارچوب مرزهاي کشورهاي حاکم, تنها بر اساس اتحاد دمکراتيک و آزاد ممکن خواهد شد.

جنبش دمکراتيک کردها خواستار فروپاشي دولت‌هاي موجود نمي‌باشد، برخوردش با اين دولت‌ها بر اساس برخورد دمکراتيکي است که در قبالش صورت مي‌گيرد. به جاي تجزيه و جدايي‌طلبي خواستار يکپارچگي کشور و دولت بر اساس اتحاد دمکراتيک و آزاد است. هم کردها و هم دولت‌هاي ملي همسايه شديداً نيازمند اين برخوردند, زيرا اين راه‌‌حل جلوي راهکارهاي خشونت‌آميز که عليه برخوردهاي ملي‌گراي خطرناک به کار گرفته و باعث از دست‌دادن نيروي فراواني مي‌شوند را گرفته واز سوي ديگر با حل مسالمت‌آميز مسئله، راهکاري را ارائه مي‌دهد که در خدمت همبستگي بوده و اين, نيرومند‌شدن را در پي خواهد داشت. ارزش خلاقيت اين راهکار نيز در همين جا نهفته است.

به طور خلاصه مي‌توان گفت که هم ويژگي‌هاي اجتماعي‌ ــ تاريخي و هم پيشرفت‌هاي معاصر‌ و مهمترين آنها نيز تجزيه شدن و روابط تنگاتنگ با خلق‌هاي دولتهاي ملي همسايه، پروژه راه‌حل دمکراتيک را براي خلق کرد مبدل به هدف اساسي و امري اجتناب‌ناپذير ساخته است. نياز خاورميانه به دمکراسي که واجب‌تر از احتياج به آب و نان مي‌باشد،  فاکتور ديگري است که اين برخورد را شديداً تشويق مي‌نمايد. پروژه موفقيت‌آميز دمکراسي و کردها، امکان تبديل‌شدن به حمله‌اي دمکراتيک که کل خاورميانه و حتي اسراييل را در بر مي‌گيرد، دارد.

توسعه آزادي و دمکراسي در ساختار داخلي جامعه کرد, بخش مهمي از حل دمکراتيک مسئله کرد را تشکيل داده و نيرو و محيط لازم را جهت چاره‌يابي اين مشکل به وجود خواهد آورد. آنچه که باقي مي‌ماند با دمکراتيزه‌کردن جوامع و دولت‌هايي که بخش‌هاي مختلف کردستان با آنان رابطه دارند انجام خواهد شد. اين راه‌حل ــ که لازمه‌اي براي رسيدن به عصر تمدن دمکراتيک است ــ در کشور‌هاي مختلف, در صدر همه امور، اين راهکارها را اساس مي‌گيرد:

 

1ـ مسئله کرد در ترکيه و راه‌حل دمکراتيک:

مسئله کرد در ترکيه در واقع نتيجه ملي‌گرايي، انکار و عصيان مي‌باشد. بدون تغيير ذهنيت و سياست, حل مسئله عملي نخواهد بود. اگر به جاي ملي‌گرايي، دمکراسي و به جاي انکار، قبول کردها و سازش با آنها اساس گرفته شود مسئله به راحتي حل مي‌شود. اما برخوردهاي ملي‌گرايي‌شوون و ساختار اليگارشيک و اتوريتر حاکم بر جمهوري، جلوي اين راه‌حل را گرفته‌اند. نتيجه آن نيز گسترش بحران عظيم در سراسر ترکيه است, اما ديگر ترکيه در مرحله تحول و دمکراتيزاسيون و حل مسئله کرد قرار دارد. براي آنکه بتواند از بحران موجود رهايي يابد، تحولي دمکراتيک اجباري است و اين نيز تنها از طريق حل دمکراتيک مسئله کرد عملي مي‌باشد که هر چيز به آن کليد شده‌است. پيش شرط دمکراتيزاسيون ترکيه و حل مسئله کرد و استقرار صلح و آشتي در ترکيه نيز آزادي رهبر آپو مي‌باشد. اگر سطح پيشرفتي را که ترکيه از لحاظ اقتصادي، ملي و سياسي بدست آورده است و همچنين مداخله آمريکا و نتايج حاصل از آن را همراه با ورود ترکيه به اتحاديه اروپا مدنظر قرار دهيم, خواهيم ديد که ترکيه به جايي رسيده که ناچار از حل مسئله کرد مي‌باشد.

اگر ترکيه در چارچوب حقوق شهروندي متضمن به قانون اساسي، دمکراسي را در مديريت و طرز زندگي توسعه دهد و تمامي آزاديها و حقوقي را که براي هويت، زبان و فرهنگ ترک قائل است براي فرهنگ, زبان و هويت کرد نيز قائل شود، راه‌حل دمکراتيک در همه عرصه‌ها عملي خواهد شد. دمکراتيزه کردن جمهوري بر اساس تغيير و تحولات، نيرومند ساختن مديريت‌هاي محلي و ارائه طرز کاري دمکراتيک براي آن‌ها و همچنين دمکراتيزه کردن سياست با برداشتن تمام موانع قانوني و غيرحقوقي، مباني اساسي دمکراتيزاسيون ترکيه و حل مسئله کرد را تشکيل مي‌دهد.

 

2ـ مسئله کرد در ايران و راه‌حل دمکراتيک:

هر چند ايران تاکنون رئاليته کرد را بنحوي شديد انکار ننموده است, اما هيچگونه راه‌حلي رانيز جهت چاره‌يابي پايدار مسئله ارائه نداده است. ماهيت سياست ايران، اتحادي از سر ناچاري مي‌باشد. در وضعيت موجود تحولي ذهني لازم است تا تأثيرات ملي‌گرايي و برخورد‌هاي تنگ ديني حاکم را سپري نمايد. بي‌چارگي, از اين ذهنيت, سيستم تئوکراتيک و سياست‌هاي ناشي از آن، نشأت مي‌گيرد. با وجود آنکه پتانسيلي نيرومند از لحاظ دمکراسي و ميهن‌پرستي در ميان کردها وجود دارد اما پراکنده و بدون سازماندهي مي‌باشد. ويژگي‌هاي عصر و برخوردهاي چاره‌جويانه کردها, امکانات و راه‌حل‌هاي پيشرفته‌تري را که به نفع طرفين باشد، فراهم کرده است. راه‌حل مسائل ايران ـ‌که موزاييک خلق‌هاست‌ ـ از صورت‌گرفتن تغييرات دمکراتيک متضمن به قانون اساسي و از ميان برداشتن موانع بر سر راه آزادي انديشه، بيان، سازماندهي و سياست و نتيجتا دمکراتيزه کردن دولت و جامعه ايران مي‌گذرد. بر همين اساس نيز, ايجاد فدراسيون دموکراتيک ايران که در متن آن کردها با همه خلقهاي ديگر از جمله فارس, بلوچ, آذري, عرب و ترکمن و... بطور آزادانه و متحد با هم زندگي کنند, عين چاره‌يابي و حل مسئله خواهد بود. سيستم استاني موجود پاسخگوي مشکلات نيست, لذا مدل اساسي جهت چاره‌يابي مسائل بايستي مبتني بر ايجاد مديريتهاي محلي دموکراتيک باشد.

 

3ـ مسئله کرد در عراق و چاره‌يابي دمکراتيک:

 دخالت آمريکا در عراق و سقوط رژيم صدام، مسئله کرد در عراق را به سوي چاره‌يابي سوق داده است. در اثناي هياهوي موجود هر چند تلاش‌هايي نيز براي بازسازي مجدد عراق وجود دارد اما هنوز معلوم نيست که عراق جديد چگونه شکل خواهد گرفت. هر چند رژيم کهنه متلاشي گشته است, ولي آثار و بقايا و نيز ذهنيت برجاي مانده از آن که مانع از چاره‌يابي مسئله کرد مي‌باشد, هنوز هم به قوت خود باقي است. ملي‌گرايي نيرومند عرب، فاناتيسم ديني، ملي‌گرايي کرد و ساختار اجتماعي سنتي که موانعي اساسي بر سر راه چاره‌يابي دمکراتيک مسئله کرد و ايجاد عراقي فدرال و دمکراتيک مي‌باشند, از جمله فاکتورهايي هستند که بايد سپري شوند. راه‌حل صحيح آن است که بدون آنکه ساختار فدرال کردي موجود در جنوب کردستان دموکراتيزه شود و بر اساس راه‌حل دمکراتيک مسئله کرد، عراقي فدرال و دمکراتيک بوجود آيد که در آن کردها، اعراب، شيعه‌ها، ترکمن‌ها، آشوري‌ها, يزديها و فيلي‌ها و تمام گروه‌هاي ديني و اتنيکي ديگر بر اساس اتحادي آزاد و دمکراتيک در آن مشارکت نمايند.

 

4 ـ مسئله کرد در سوريه و راه‌حل دمکراتيک:

هر چند در جنوب غربي کردستان, دولت سوريه سياست انکار شديدي عليه کردها اعمال نکرده است, اما مسائل آنها از قبيل زبان، هويت, فرهنگ و مشارکت آزادانه سياسي چاره‌يابي نشده‌اند. حتي به بخش عظيمي از کردها با ديد بيگانه مي‌نگرند و در چارچوب قوانين موجود, حق شهروندي براي آنان قايل نيستند. مانع اساسي بر سر راه دمکراتيزاسيون و حل مسئله کرد، ملي‌گرايي عرب حاکم بر نظام و سيستم مديريتي اقتدارگرايانه آن است. راه‌حل در اين بخش,  بر اساس دادن حق شهروندي در چارچوب حقوق و آزاديهاي دمکراتيک، آموزش به زبان مادري، اعطاي حقوق سياسي و نشر و چاپ وهم‌چنين ضمانت قانوني اين حقوق خواهد بود.

 

 

5‌ـ کردهاي خارج از ميهن:

مشارکت کردها بر اساس آزادي‌ها و حقوق انسان و دمکراسي در کشورهايي که به دلايل مختلف به آنجا مهاجرت کرده‌اند و همچنين توسعه‌ هويت و زندگي آزاد خود از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. آنها در ايجاد رابطه با جنبش دمکراتيک کرد و پشتيباني از آن داراي حقوق و وظايفي هستند.

 

6ـ چاره‌يابي مسئله اتحاد کردها:

در حالي که کردها با کشورهاي همسايه خود بر اساس روح اتحاد دمکراتيک و دوستانه برخورد مي‌کنند، پشتيباني متقابل و دمکراتيک را ميان هر چهار بخش اساس خواهند گرفت. اين نيز به شکلي آشکار در اتحاديه دموکراتيک خاورميانه خود را نشان خواهد داد. شعار اصلي اين راه‌‌حل عبارت است از؛ «اتحاد دموکراتيک با کشورهاي همسايه, خاورميانه‌اي دموکراتيک است! کردستاني دموکراتيک، خاورميانه‌اي دموکراتيک است!».  شعار «‌کشوري دموکراتيک, ميهني آزاد‌» نيز مي‌تواند بيانگر برخورد مبتني بر اتحاد استراتژيک باشد.

 

بخش چهارم:

اهداف و وظايف بنيانگذاري دموکراتيک:

الف) پايان دادن به سيستمهاي اليگارشيک، اتوکراتيک و تئوکراتيک و سياست‌هاي فشار و انکار مغاير با حقوق و آزادي‌های انسان که از سوی ساختار‌هاي نامعاصر و آنتي‌دموکراتيک مستولي شده‌اند و ايجاد جامعه‌اي دموکراتيک ـ  اکولوژيک.

بنابر‌اين:

1ـ بايد در هر کشور تمام اقشار اجتماعي و نيروهاي سياسي طرفدار دموکراسي را در کنار هم به شکل بلوک‌هاي دموکراتيک نظم بخشيده و کورديناسيون هاي جامعه دموکراتيک را ايجاد کرد.

2ـ بدليل اينکه سازماندهي‌هاي بروکراتيک, هيرارشيک و مرکزگرا باعث ظهور سيستم اقتدارگرا شده‌اند, بايستي همه آنها را پشت سر نهاده و سازماندهي و ساختارهاي دموکراتيکي را که باعث پديدار شدن نيروي توده‌هاي مردم گردد, در همه نهادها و تشکلات گوناگون حاکم نمود.

3ـ بر اساس سازماندهي جامعه مدني و توسعه آن بايد سازماندهي‌هاي مردمي دموکراتيک موجود زنان، جوانان، کارگران، کارمندان، روستاييان، کارفرمايان و گروه‌هاي صنعتي ديگر را نيرومند ساخته و نهادهاي جديد نيز ايجاد و توسعه‌ داده شوند. بايد خلق را براساس آگاهي از دفاع مشروع به مبارزه دمکراتيک واداشت و نافرماني مدني را در همه جا گسترش داد.

  بايد با تمام ساختارهاي سنتي، فاناتيسم ديني و ملي‌گرايي که مانعي براي دمکراسي معاصر و اتحاد آزادانه خلق‌هايمان هستند، شديداً مبارزه کرد.

5ــ در هر کشور بايد بر اساس همبستگي سياسي و شهروندي قانوني، خلق‌ها به عنوان بنيانگذاران اصلي نظام سياسي‌ـ‌ دمکراتيک که مشارکت آزادانه آنها را مهيا مي‌سازد، مبارزه نمايند. بايد اجراي سه بند اساسي حقوق بشر مبنا گرفته شود. بايد از اعلاميه جهاني حقوق بشر، معاهده پاريس، منشورکپنهاک و قرارداد حقوق بشر اروپا و تمام معاهدات مربوط به حقوق بشر دفاع شده و عملي گردند. بايستي جهت لغو مجازات اعدام در تمام کشورهايي که هنوز هم اين مجازات وجود دارد, مبارزه شود. در هر کشوري بايد قوانين اساسي ودمکراتيک بر اساس آزادي و حقوق جهاني تنظيم شود تا اين که افراد و تجمعات در آن بتوانند با هويت خويش مشارکتي آزادانه داشته باشند. براي آنکه حقوق ملي‌ـ دمکراتيک کردها از سوي سازمان ملل و نهادهاي بين‌المللي به رسميت شناخته و تضمين شود,  بايد تلاش شود.

6ــ مخالفت با تروريسم در سطح ملي و بين‌المللي و رد هرگونه خشونتي که مرزهاي دفاع مشروع مشخص شده ازسوي قوانين سازمان ملل و حقوق جهاني را سپري کند.

7ــ ايجاد نظامي حقوقي بر اساس انجام رفرم‌هايي ريشه‌اي در مباني حقوق و جزا و آماده ساختن جامعه در مورد مبارزه و آگاهي حقوقي.

8ــ با هرگونه اعمال فشار بر گروه‌هاي ديني و اتنيکي بايستي مخالفت شود, فرهنگ‌هاي مختلف را بايد غنا دانسته و جهت پيشرفت آزادانه و دمکراتيک آنها مبارزه کرد.

9ــبايستي مردم حق و و امکان دسترسي  به اخباري صحيح و کافي را داشته و آزادي رسانه‌ها و ارتباطات تامين شده و ضمانت قانوني داشته باشد.

10ــ بايد موانع آنتي دمکراتيکي را که بر سر راه سازماندهي احزاب سياسي,‌ سنديکا‌ها و دفاتر وجود دارند از ميان برداشت و آزادي سازماندهي را فراهم نمود.

11ــ بايد ساختار مديريتي‌اي را که با مرکزگرايي شديد توان يافته و جلوي پيشرفت آزادانه جامعه را مي‌گيرد سپري نمود, نيروي مديريت را در قاعده جامعه پخش نمود و مديريت‌هاي محلي را نيرومند ساخت و براي ايجاد شهرداري‌هاي آزاد تلاش کرد.

12ــ طرفداري از کوچک کردن ارتش‌ها,‌ کاهش مخارج نظامي و خارج ساختن آنها از حالت تهديدي براي خارج.

13ــ دفاع از صلح در سطح جهان و کشور و انجام مبارزه‌اي همه جانبه براي تحقق آن.

14ــ طرفداري از پيوستن ترکيه به اتحاديه اروپا و تلاش براي آن که اين رابطه در خدمت خلق‌ها و اتحاديه خاورميانه باشد.

15ــ اساس گرفتن نظامي اقتصادي که منافع زحمتکشان را مد نظر قرار دهد, تقسيم سرمايه‌ا‌ي عادلانه داشته باشد, رفاه و توسعه اجتماعي را ايجاد کند و متکي به مالکيت عمومي و خصوصي باشد. همچنين بايستي منابع کشور به نفع جامعه بهره‌برداري شده و به شکلي عادلانه تقسيم گردند.

16ــ مبارزه براي ايجاد يک نظام مالياتي عادلانه.

17ــ ارائه پروژه‌هاي ويژه براي رفع عقب‌ماندگي حاصله از سياست‌هاي دولت‌هاي حاکم بر کردستان و تخريباتي که در نتيجه جنگ و يا بلاياي طبيعي بوجود آمده‌اند, و عملي ساختن اين پروژه‌ها.

18ــ تشويق تعاوني‌هاي در عرصه اقتصاد براي تمام اقشار جامعه و به ويژه روستائيان.

19ــ اساس گرفتن سيستم بيمه اجتماعي بنحوي که کار و زندگي هر کسي را تضمين نمايد. 

20ــ تلاش براي ايجاد نهادهايي که سلامت و تندرستي مردم را حفظ کنند, آگاهي آنها را توسعه دهند و خدمات درماني رايگان ارائه نمايند.

21ــ عملي ساختن برنامه‌هايي جهت پشتيباني از بهداشت زنان و کودکان.

22ــ طرفداري از اصلاحات و تحولاتي که حقوق کودکان و سالمندان را حفظ نمايد, مسائل آنها را چاره‌يابي کند و خدمت به آنها را در اولويت قرار دهد.

23ــ انجام فعاليت‌هاي اجتماعي و آموزش‌هاي لازم براي پيشرفت روحي, جسمي, فکري جوانان که ديناميسم اساسي ايجاد جامعه‌اي دموکراتيک و اکولوژيک هستند و فراهم کردن امانات لازم جهت مشارکت فعال آنها در زندگي سياسي و اجتماعي.

24ــ گذار از نظام آموزشي و فرهنگي که فرد و جامعه‌اي آزاد را پرورش نمي‌دهد و اساس گرفتن يک نظام آموزشي دمکراتيک که در خدمت پرورش جامعه و فردي آزاد باشد.

25ــ انجام فعاليت‌هاي علمي در راستاي توسعه آگاهي‌هاي زندگي اجتماعي با هدف کمک به حل مسائل و ايجاد نهادهايي بر اين اساس.

26ــ فراهم کردن امکانات و شرايط لازم و برخوردي متناسب با ويژگي شغلي کساني که در اين بخش کار مي‌کنند و به ويژه با هنرمندان, جهت پيشرفت آزادانه هنر و ادبيات.

   ب)  گسترش مبارزه, آگاهي اکولوژيک و سازماندهي عليه تمام تخريباتي که سرمايه‌داري در جامعه و طبيعت بوجود آورده است. بايد جهت حفاظت از محيط زيست, نهادها و پروژه‌هايي ارائه داد که حفاظت از خاک, جنگلها, مراتع, آب, هوا و حيوانات را در برنامه خود داشته باشند. به کارگيري امکانات علمي و فن‌آوري بايستي در راستاي خدمت به انسان و پيشرفت آن باشد. براي آنکه انرژي هسته‌اي, تکنولوژي ژنتيک و غذاهاي هورموني به انسان و طبيعت ضرر نرسانند بايد از کنترل نمودن آنها طرفداري نمود و براي حاکم ساختن اخلاق علمي تلاش کرد و براين اساس جامعه و محيط زيستي سالم را به وجود آورد.

   ج) بايد در قرن بيست و يکم که عصر آزادي زنان مي‌باشد, سيستم مرد سالاري را به شکلي ريشه‌اي متحول ساخت و ماهيت انقلاب نوسنگي را به عنوان اولين انقلاب انساني به تمدن دمکراتيک انتقال داده و به اين شکل به موقعيت ناحقي که زن در جامعه طبقاتي به آن محکوم شده است پايان بخشيده و آزادي و مساوات را براي اين جنس فراهم نمود.

بنابراين:

1 ــ توسعه مبارزه آزادي زنان بر اساس ايدئولوژي رهايي زنان به عنوان يکي از جنبش‌هاي اجتماعي اساسي قرن بيستم.

2 ــ بر اساس ويژگيهاي هر بخش از کردستان بايد جنبش مستقل زنان توسعه داده شده و دفاتر, آکادمي‌ها, وقف و نظير آن را گسترش داد.

3 ــ بايستي در راستاي تحول تمام قوانيني که فشار و حاکميت برده‌وار را بر زن مشروع دانسته و نهادهايي که راه را براي تبعيض هموار ساخته‌اند, مبارزه نمود.

4 ــ طرفداري از مشارکت آزاد و مساوي زن در زندگي فرهنگي, سياسي و اجتماعي و تلاش در راستاي عملي ساختن آن.

د) با توجه به اينکه جنبش جوانان بعنوان يکي از ديناميکهاي اساسي مبارزات اجتماعي قرن بيست و يکم طي مبارزات خود نقشي اساسي در پيشرفت تمدن دموکراتيک ايفا کرده است, جهت فعال ساختن آن در همه عرصه‌ها و بويژه در عرصه سياست, بايستي:

1ـ عليه هرگونه دولت و نهاد و طرز فکرهايي که مانع از پيشرفت جنبش جوانان مي‌گردد, مبارزه شود.

2ـ در تقابل با برخوردهايي که جوانان را جدي نگرفته و توان آنها را تحقير مي‌کند, مشي مبارزاتي‌اي را اساس مي‌گيرد که اراده جوان را شکوفا مي‌سازد.

3ـ از کليه جنبشها و سازمانهاي جوانان در همه عرصه‌ها پشتيباني به عمل مي‌آورد و جهت پيشرفت و توسعه آنها بعنوان جنبش مستقل جوانان مبارزه مي‌نمايد.

4ـ بدليل اينکه جوانان يکي از ديناميکهاي اساسي پيشرفت جامعه اکولوژيک ـ دموکراتيک هستند, جهت رشد و ارتقا آنان از نظر روحي, جسمي, آموزشي و اجتماعي پروژه‌هاي مناسب ارائه داده و براي پياده سازي آنها مبارزه مي‌کند.

ر) حل مسأله ملي کرد از طريق راهکارهاي صلح‌جويانه و سياست دموکراتيک.

براي اين امر:

1 ــ تلاش براي قبول هويت خلق کرد در قانون اساسي و ضمانت آن.

2 ــ بايد اراده‌ و آگاهي دمکراتيک خلق کرد را گسترش داده و نيروي مديريتي سازماني آن را ظاهر کرد و براي مشارکت فعالانه آن خلق در دمکراتيزه کردن جمهوري فعاليت نمود.

3 ــ ايجاد ضمانت قانوني براي آموزش به زبان کردي و تلاش براي توسعه فرهنگ و فعاليت‌هاي هنري, تاريخي و مطبوعاتي و نهادينه ساختن اين فعاليتها, در اين راستا نيز بايستي تمام نيروهاي ملي و امکانات موجود را به کار گرفت.

4 ــ مبارزه براي لغو تشکيلاتهايي همچون نيروهاي ويژه و پاسدارـ روستاها که متعلق به نظام جنگ ويژه‌اند.

5 ــ مبارزه براي بازگشت مردمي که به علت جنگ خانه, روستا و خاک خود را ترک نموده‌اند به مکان دلخواه آنها و پشتيباني و فراهم آوردن امکانات لازم براي آنها.

6 ـ جهت دستيابي به صلح و مشارکتي دموکراتيک ضمن انجام «اصلاحات قانوني» بايستي همه افراد و گروه‌هايي را که به دلايل مختلف غيرقانوني شده‌اند به موقعيت شهروند قانوني رسانيد و بار ديگر آنها را به زندگي سياسي و اجتماعي پيوند داد.

7 ــ‌ تلاش براي روشن ساختن جنايت‌هاي فاعل مجهول و حساب خواستن از مسببين آنها و پرداخت ديه به کساني که از آن متضرر شده‌اند.

8ـ مبارزه در راستاي تامين شرايط مسافرت و سياحت کردها در بين همه بخشهاي کردستان و از ميان برداشتن موانع بروکراتيک در اين مورد.

9ـ تامين شرايط يادگيري دو زبان از سوي همه کارمنداني که در کردستان انجام وظيفه مي‌کنند جهت تسهيل کار آنها در ارتباط با مردم.

ز) توسعه اتحاد ملي کرد و سيستم روابط دموکراتيک آن متناسب با هدف اتحاد دموکراتيک خاورميانه.

براي اين منظور:

1ـ اساس گرفتن چاره‌يابي و پيشرفت ملي‌ـ دموکراتيک در هر بخش از کردستان بر اساس ويژگي‌هاي مختص به خلق‌ آن بخش.

2ـ بايد حل مساله ملي و پيشرفت ملي‌ـ دموکراتيک در هر بخش به عنوان جزيي از دموکراتيزه‌ کردن کشوري که با آن در ارتباط مي‌باشد در نظر گرفته شود و اين کار بدون دست‌کاري و تغيير در مرزهاي دولت انجام گيرد. در تمام بخش‌ها بايد فرمول »کشوري دموکراتيک و ميهني آزاد» عملي شود.

3ـ تلاش براي ايجاد دوستي و پشتيباني متقابل ميان نيروهايي که در هر بخش از کردستان مبارزه ملي و دموکراتيک انجام مي‌دهند. بايد با تمام سازمان‌ها, احزاب, گروه‌ها و شخصيت‌هاي کردستاني بر اساس منافع ملي رابطه برقرار کرده و توافق ايجاد شود, پلاتفرم‌ها و نهادهاي ملي متکي بر پروگرام و کنسنسيوس‌هايي مشترک ايجاد گردد و يا در آنها مشارکت نمود.

4ـ حمايت از پيشرفت فرهنگي و دفاع از حقوق کردهايي که در مناطق مختلف جهان پراکنده شده‌اند.

5ـ پشتيباني از گروه‌هاي مردمي‌اي که در کردستان زندگي مي‌کنند, از قبيل آشوري‌ها, سرياني‌ها, ترکمن‌ها و ارامنه تا بتوانند هويت خود را حفظ نموده و زبان و فرهنگ خود را آزادانه گسترش دهند. بنابر اين بايستي با مبارزات آنها متحد شده و از آن پشتيباني متقابل شود.

س) اساس گرفتن روابط ميان خلق‌هاي منطقه و نيروهاي دموکراتيک بر مبناي استراتژي اتحاديه دموکراتيک خاورميانه و بکارگيري دموکراتيزاسيون کردها به عنوان پلي براي اتحاديه دموکراتيک خاورميانه.

ش) ايجاد توافق و بستن پيمان و کشورهاي دموکرات و نيروهاي آزادي‌خواه و دموکرات و سوسياليست و سوسيال‌دموکرات موجود در سطح جهان و پشتيباني متقابل از گروه‌هاي حافظ محيط زيست, ضدفاشيست, اومانيست و طرفدار حقوق بشر.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اساسنامه کنگره خلق

بخش اول:

مباني کلي

1ـ نام سازمان: کنگره خلق کردستان؛ خلاصه آن کنگره خلق

2ـ آرم سازمان: سمبلي با دو رنگ؛ در بالا قرمز, در پايين سبز, در وسط خورشيدي فروزان با رنگ زرد

3ـ اهداف سازمان:

رسيدن به آشتي, دمکراسي, آزادي, برابري و عدالت بر اساس حل مسئله کرد

گذار ازتمدن جامعه طبقاتي با در بر گرفتن خلق کرد و ديگر گروه‌هاي اتنيکي موجود در کردستان و افراد دولت ملي و ساختارهاي واپسگرا و غير معاصري که در اين 200 سال آخر نظام سرمايه‌داري جهاني و سوسياليسم رئال ايجاد کرده و يا پابرجا نگه‌داشته است.

تاسيس دولت و تمدن جامعه طبقاتي به عنوان آلترناتيو از اهداف آن نبوده و با تکيه بر ايجاد نهادهاي دمکراتيک و نيروي جامعه مدني, خواستار دمکراتيزه‌کردن دولت و جامعه مي‌باشد. هدف آن ايجاد جامعه‌اي دمکراتيک و اکولوژيک است که در آن وظيفه و نقش دولت به يک کورديناسيون سپرده مي‌شود, مسأله جنسي بر اساس برابري و آزادي چاره‌يابي مي‌گردد, به حاکميت انسان و تخريبات او بر طبيعت پايان داده مي‌شود و انسان در آن دوست تمام حيوانات و گياهان و کل طبيعت مي‌شود.

ايجاد کورديناسيوني براي تمام نيروهايي که در کردستان و خاورميانه براي اين هدف مبارزه مي‌کنند و پيشاهنگي براي انقلاب دمکراتيک ــ اکولوژيک.

چاره‌يابي مسائل با دولت ــ ملت‌هاي موجود بر اساس سياستي دمکراتيک و صلح‌جويانه.

مبارزه در چارچوب خط دفاع مشروع بر عليه ساختار‌هاي اليگارشيک و تئوکراتيک و وابستگان آنها.

چاره‌يابي مسأله کرد در ترکيه, ايران, عراق و سوريه بر اساس اتحاد دمکراتيک و با هدف رسيدن به اتحاديه دمکراتيک خاورميانه.

دفاع از فلسفه جامعه دمکراتيک ــ اکولوژيک ــ که بيانگر اميد و آمال انسان به آزادي و دمکراسي بوده و همچنين سطحي است که انسان به آن رسيده است ــ در سطح جهاني و مبارزه با فاناتيسم ديني, شوونيسم و ملي گرايي که عامل اساسي عدم چاره‌يابي مسائل در منطقه مي‌باشند, به عنوان لازمه‌اي براي اين امر.

اهداف به شکلي وسيع‌تر و با جزئياتي بيشتر در برنامه مشخص شده است.

 

بخش دوم:

 عضويت

1 ــ تعريف عضويت:

افراد و نهادها مي‌توانند به عضويت کنگره خلق درآيند. از اين جهت عضويت به دو شکل يعني عضويت فرد و يا عضويت نهاد تقسيم مي‌شود؛

الف ــ عضويت فرد: شخصي که اهداف و  پرنسيب‌هاي تعيين شده در اساسنامه و برنامه کنگره خلق را مي‌پذيرد, براي عملي کردن آنها تلاش مي‌کند, حق عضويت خود را مي‌پردازد و 18 سال تمام به بالا عمر داشته باشد, مي‌تواند عضو شود. شرط پرداختن حق عضويت براي کساني که توان مادي پرداختن آن را ندارند, صادق نيست.

ب ــ عضويت نهاد: سازمان,‌ نهاد دمکراتيک, گروه و حزبي که پروگرام کنگره خلق را قبول مي‌کند, بر اين اساس مبارزه مي‌نمايد و حق عضويت را مي‌پردازد, مي‌تواند عضو شود.

2 ــ خصوصيات عضويت:

الف ــ معيارهاي دمکراتيک معاصر, آزادي‌هاي اساسي و حقوق بشر را همراه با برتري حقوق اساس مي‌گيرد, آنها را در جامعه توسعه مي‌دهد و براي قبولاندن آن در تمام عرصه‌ها کار مي‌کند.

ب ــ دمکراسي را به عنوان شيوه سياسي ميهن‌پرستان واقعي, اعتقاد به آزادي خلق و رژيمي که به فضايل معنا مي‌بخشد, قبول کرده و عملي مي‌سازد.

ج ــ در مقابل تبعيض جنسي, ديني, زباني, نژادي, ملي و اتنيکي مبارزه مي‌کند و براي حقوق و موجوديت ديگران احترام قائل است.

د ــ براي برقراري صلح در سطح منطقه و جهان مبارزه مي‌کند.

ه ــ در زندگي خود ساده و فروتن است.

و ــ بر اساس مشارکت دموکراسي و مباني کلکتويسم کار مي‌کند.

ز ــ کار و رنج را بالاترين ارزش‌ها مي‌داند,‌ در فعاليت‌هاي خود خلاقيت کاري را اساس مي‌گيرد و به کار و رنج ديگران احترام مي‌گذارد.

ح ــ کارهايش را با برنامه انجام مي‌دهد, امکانات و زمان را به بهترين وجه به کار مي‌گيرد.

ط ــ با هرگونه رابطه وابسته سازکه از تبعيض منشاء مي‌گيرد مخالف است. در روابط و زندگي خود مساوات طلب و آزادي‌خواه مي‌باشد. در مقابل هرگونه ارتجاعي که ريشه در نظام مردسالاري داشته باشد, مبارزه مي‌کند. براساس خط‌مشي آزادي زن, مبدل شدن به فردي آزاد را اساس مي‌گيرد.

ي ــ انترناسيوناليست مي‌باشد و طرفدار اتحاد آزاد و دمکراتيک خلق‌هاست.

ک ــ ارزش بسياري براي علم قائل است, در راستاي نهادينه شدن تفکر علمي و پيشرفت آن تلاش مي‌کند.

ل ــ در برابر خطا و کاستي‌هايي که دارد, فضيلت از خود انتقادي را داراست.

م ــ فلسفه جامعه دمکراتيک ـ اکولوژيک را قبول دارد و بر اين اساس با ملي‌گرايي, فاناتيسم ديني, شوونيسم و هرگونه ساختار و طرز فکر ارتجاعي مبارزه مي‌کند.

ن ــ سازمانها, نهادها و احزاب نيز اين ويژگي‌ها را اساس مي‌گيرند و بر اين اساس مبارزه مي‌نمايند.

3 ــ وظايف عضو:

الف ـ هر عضو بايستي براي عملي ساختن تصميمات, سياستهاي مرحله‌اي و تاکتيکهاي اتخاذ شده از سوي مجمع عمومي و ارگانهاي اداري تلاش و مبارزه نمايد.

ب ـ ديسيپلين کنگره خلق را پذيرفته و بي‌کم و کاست آنرا اجرا مي‌نمايد.

ج ــ عدم استفاده از نفوذ کنگره براي منافع شخصي و يا اطرافيان و استفاده نامناسب از آن.

د ــ بايد با افزايش مشارکت و آگاهي دمکراتيکش, بر اساس سياست‌هاي کنگره فکري واحد و فعاليتي مشترک را در ميان خلق به وجود آورد.

ه ــ مشارکت منظم در جلسات ارگانهاي کنگره و فعاليتهاي اجرايي آن به شکلي که در اساسنامه تعيين شده و يا بر اساس وظيفه‌اي که ارگان‌هاي مسئول به او اعطا مي‌کنند.

 و ــ حتي اگر در مورد مسائلي که کنگره در مورد آنها تصميم گرفته است نظر مخالف نيز داشته باشد, بايد به شکلي فعال براي عملي ساختن آنها تلاش کند.

ز ــ جهت فراهم کردن امکانات مادي براي کنگره تلاش مي‌کند و حق عضويتش را به شکل منظم مي‌پردازد.

ح ــ به شکلي فعال در فعاليت‌هاي اجتماعي مشارکت مي‌کند و در پيشبرد سازماندهي‌هاي اجتماعي مشارکت خواهد داشت.

ط ــ براي توسعه و پيشرفت جامعه مدني بعنوان مهم‌ترين بخش انقلاب دمکراتيک به شکلي که نيروي دمکراتيک خلق و ابتکار عمل آن را آشکار سازد, تلاش مي‌کند.

ي ــ آموزش و آگاه سازي خود و اطرافيانش بر اساس اهداف سياسي و ايدئولوژيک کنگره و وظايف و تاکتيک‌هاي روزانه را اساس مي‌گيرد.

4 ــ‌ حقوق عضو:

الف ــ حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در هر سطحي.

ب ــ ابراز فکر خود در هر سطح و مشارکت در بحث‌ها براي اتخاذ تصميمات کنگره.

ج ــ‌ حق انتقاد و پيشنهاد در هر مورد.

د ــ حق دفاع از خود در مقابل انتقادات و اتهامات. در صورت بروز برخوردهاي ناعادلانه, نسبت به او حق دارد در چارچوب حقوق کنگره طلب حق نمايد.

ه ــ اطلاع گيري در مورد فعاليت‌هاي کنگره و سوال از اشخاص و نهادهاي وابسته به کنگره در مورد رويدادها و حق توضيح خواستن.

و ــ حق استفاده از امکانات آموزشي.

5 ــ قبول و يا کناره‌گيري از عضويت:

الف ــ کسي که مي‌خواهد عضو شود, به شکل نوشتاري همراه با ارائه مشخصات کامل خود و سابقه‌اي که دارد درخواست عضويت را  به يکي از ارگان‌هاي کنگره ارائه مي‌دهد. نتيجه درخواست بعد از يک ماه با تصميم نهاد مربوطه و تاييد نهادي بالاتر, ابلاغ مي‌شود. شخصي که درخواست او قبول شود, به شکلي نوشتاري نتيجه به او ابلاغ مي‌شود و به عضويت کنگره در مي‌آيد. کساني که عضويت آنها رد شده است مي‌توانند اعتراض خود را به ارگاني بالاتر به شکل نوشتاري ابلاغ کنند.

ب ــ‌ هر حزب, سازمان و نهادي که مي‌خواهد عضو شود با برنامه و اساسنامه خود درخواستش را به شوراي اجرايي کنگره اعلام مي‌دارد. نتيجه درخواست بعد از دوماه به شکل نوشتاري به نهاد مربوطه ابلاغ مي‌شود. نهادهايي که در خواست آنها قبول شده مي‌توانند به عضويت درآيند.

ج ــ هر فرد, نهاد, سازمان و ياحزب عضو, جهت کناره‌گيري علت آن را به شکل نوشتاري به نهادي که با آن مرتبط است مي‌دهد و به اين شکل مي‌تواند از عضويت کنگره کناره‌گيري کند.

 

بخش سوم:

ساختار سازماني

1- رهبري:از لحاظ استراتژيک, تئوريک و فلسفي, انقلاب جنسيت و دمکراتيک ـ اکولوژيک را تعيين مي‌کند و ناظر بر سياستهاي مرحله‌اي اساسي مي‌باشد. با رأي حداقل 3/2 اعضا مجمع عمومي انتخاب مي‌‌گردد. تصميمات اتخاذ شده از سوي مجمع عمومي و شوراي اجرايي در خصوص سياستهاي استراتژيک و تئوريک اساسي را تاييد مي‌کند.

2 ــ مجمع عمومي:

الف ــ بالاترين ارگان تصميم‌گيري کنگره, مجمع عمومي است. اعضاي اين مجمع هر سه سال يک بار از سوي خلق و اعضاي کنگره متناسب با قوانين انتخاباتي که کنگره تصويب نموده است, انتخاب مي‌شوند. در حالي که اين اعضا انتخاب مي‌شوند, بايد 50% آنان را زنان تشکيل دهند. هر سال با مشارکت حداقل 3/2 اعضاي انتخاب شده, جلسه عادي خود  را تشکيل مي‌دهد.

ب ــ مجمع عمومي مي‌تواند بنا به درخواست رياست کنگره و 3/2 آراي شوراي اجرايي و يا 3/1 کل اعضا, قبل از زمان معين نيز تشکيل جلسه دهد.

ج ــ به درخواست رييس کنگره و 3/2 آراي شوراي اجرايي, تنها براي يک بار و در شرايط استثنايي اين جلسه مي‌تواند حداکثر براي يک سال به تأخير بيافتد.

د ــ مجمع عمومي مبتني بر جمعيت هر بخش کردستان از 300 عضو انتخاب شده تشکيل مي‌شود.

ه ــ‌ مجمع عمومي, رياست کنگره و شوراي اجرايي و هيأت ديسيپلين را انتخاب مي‌کند. اساسنامه و پروگرام کنگره را قبول کرده و يا تغيير مي‌دهد. سياست‌هاي مرحله‌اي کنگره را مشخص مي‌سازد. فعاليت‌هاي کنگره را ارزيابي مي‌کند. بر فعاليت‌هاي رييس کنگره, شوراي اجرايي و هيأت ديسيپلين نظارت مي‌کند.

3 ــ رياست:

الف ــ رياست کنگره از شخص رئيس و شش معاون آن تشکيل مي‌شود. رييس کنگره از سوي مجمع عمومي انتخاب مي‌شود. 3/2 آرا براي انتخاب رييس کنگره الزامي است. اگر در دو دور اول هيچ کدام از کانديداها دو ‌سوم آرا را به دست نياورد, در دور سوم 2 نفر از کانديداها مشارکت کرده و آن که راي بيشتر آورده, رئيس خواهد شد. در انتخاب معاونان, تنها رأي اکثريت اساس گرفته مي‌شود.

ب ــ هر يک از اعضاي کنگره تنها دو بار مي‌توانند رياست کنگره را بر عهده بگيرند.

ج ــ رئيس در برابر مجمع عمومي مسئول مي‌باشد, در ميان دو انتخابات نماينده کنگره بوده و گزارش فعاليتهاي خود را به مجمع عمومي ارائه مي‌دهد.

د ــ همراه با شوراي اجرايي سياست‌هاي کنگره را به پيش برده و برآن نظارت مي‌کند.

ه ــ اداره جلسات مجمع عمومي و شوراي اجرايي را برعهده مي‌گيرد.

ز ــ در صورت وفات, استعفا و يا دچار شدن به وضعي که نتواند انجام وظيفه کند, تا انتخاب رئيس جديد از سوي مجمع عمومي, يکي از معاون‌هايش وکالت او را بر عهده خواهد گرفت و در اثناي شش ماه رييس جديد را انتخاب مي‌کند.

4 ــ شواري اجرايي

الف ــ هر سه سال يک بار از سوي مجمع عمومي انتخاب مي‌شود و 40 نفر عضو دارد.

ب ــ در فاصله ميان دوکنگره همراه با رئيس, بالاترين ارگان اجرايي است.

ج ــ کميته‌هاي سياسي, اجتماعي, اقتصادي, علمي ــ فرهنگي, هنر, مطبوعات, زنان, جوانان, عدالت و حقوق بشر, دفاع مشروع, اکولوژي و مديريت محلي را وابسته به خود سازماندهي و هدايت مي‌کند و بر آن نظارت مي‌نمايد.

د ــ جلسات عادي‌اش را هر چهار ماه يک بار با شرکت اکثريت اعضاء تشکيل مي‌دهد. با درخواست رياست کنگره يا يک سوم اعضا و تصميم اکثريت مي‌تواند زودتر و يا ديرتر از موعد تشکيل جلسه دهد.

ه ــ در مورد فعاليت‌هايش هر سه سال يک بار گزارش خود را به مجمع عمومي ارائه مي‌دهد.

5 ــ کميته‌ها:

الف ــ توسط شوراي اجرايي از بين اعضاي مجمع عمومي انتخاب و يا برکنار مي‌شوند. در هر کميته لااقل يکي از اعضاي شوراي اجرايي جاي مي‌گيرد. عضوي که در کميته‌اي جاي گرفته باشد, نمي‌تواند در کميته‌اي ديگر شرکت نمايد.

ب ــ‌ هر دو ماه يک بار در مورد فعاليت‌ها, برنامه‌ها و پروژه‌هايش گزارش خود را به شوراي اجرايي ارائه مي‌دهند و بخش‌نامه‌هاي شوراي اجرايي را اجرا مي‌نمايد.

ج ــ بر اساس نياز, سازماندهي‌هاي زيرين و ياجانبي آنها ايجاد مي‌شود.

د ــ هر کميته خود برنامه و اساسنامه خود را آماده مي‌کند, اجراي آن نيز نيازمند تأييد شوراي اجرايي است.

6 ــ کاربرد کميته‌ها:

الف ــ کميته سياسي: بر اساس فعاليت‌هايي که انجام مي‌دهد به دو بخش تقسيم مي‌شود:

کميته سياسي داخلي: در تعيين سياست‌هايي که کردها در هر بخش از آن پيروي مي‌کنند کمک خواهد کرد. فعاليت‌ها را جهت داده و از آنها پشتيباني مي‌نمايد. پشتيباني و هماهنگي متقابل ميان کشورها را توسعه مي‌دهد. با نيروهاي دوست ايجاد اتفاق و رابطه مي‌نمايد.

کميته سياسي خارجي: سياست‌ خارجي کنگره را عملي مي‌سازد. براي شناسانيدن مبارزه آزادي‌خواهانه خلق به جهانيان تلاش مي‌کند. به نمايندگي از طرف خلق کرد با تمام خلق‌ها و دولت‌ها و در صدر آنها با خلق‌هاي همسايه رابطه ديپلماتيک برقرار مي‌کند. پيمان‌هاي استراتژيک و تاکتيکي را گسترش مي‌دهد. اين کميته در عين حال, توان اجرايي سازمانها و نهادهاي متعلق به ما در خارج از ميهن مي‌باشد.

ب ــ کميته اجتماعي: جهت ايجاد جامعه‌اي دمکراتيک و فردي آزاد, پروژه‌ها و برنامه‌هاي فرهنگي, ورزشي, تندرستي و آموزشي را گسترش مي‌دهد, آنها را پياده کرده و نهادهاي لازم براي آن را ايجاد مي‌کند. از سازمان‌ها و نهادهايي که در اين عرصه‌ فعاليت مي‌کنند پشتيباني مي‌نمايد و براي ايجاد يک جامعه مدني سازمان يافته تلاش مي‌کند.

ج ــ کميته اقتصادي: سياست‌هاي مالي و اقتصادي کنگره را عملي مي‌سازد, متناسب با نيازهاي جامعه, سازمان‌هاي مالي و اقتصادي ايجاد مي‌کند. پروژه‌هايي جهت استخدام, سرمايه‌گذاري و بهره‌برداري از منابع را ارائه مي‌دهد. با به کارگيري توان ذاتي خلق, مسائل اقتصادي را چاره‌يابي مي‌نمايد.

د ــ کميته علمي ـ فرهنگي و هنري: ارزش‌هاي هنري, فرهنگي و زبان خلق کرد را پاس مي‌دارد, در برابر موانع پيشرفت آن مبارزه مي‌نمايد. جهت پيشرفت علم و هنر پروژه ارائه مي‌دهد. بر اين اساس نهادهاي تحقيقاتي ايجاد مي‌کند و براي عملي ساختن پروژه‌ها پيشاهنگي مي‌نمايد.

ه ــ کميته مطبوعات و رسانه‌ها: مطبوعات را در سطح ملي سازماندهي مي‌نمايد, نهاد‌هاي موجود را توسعه مي‌دهد و بر اساس نياز, نهادهاي جديد را ايجاد مي‌کند. با اطلاع رساني صحيح به داخل و خارج پيشاهنگ روشنگري خواهد بود.

و ــ کميته زنان: بر اساس خط‌مشي آزادي زنان به مبارزه جامعه در راستاي آزادي جهت مي‌دهد. با هدف آزادي زن و مشارکت همسان زنان در تمام عرصه‌هاي اجتماعي, با تمام جنبش‌هاي زنان ايجاد رابطه ‌نموده، از آنها پشتيباني مي‌نمايد و به عنوان پيشاهنگ و ديناميسم پيشرفت‌هاي اجتماعي, نيروي سازماني و عملياتي زنان را آشکار مي‌سازد و به حرکت در مي‌آورد.

ز ــ‌ کميته جوانان: براي آفريدن جواناني معاصر, پروژه‌هاي اجتماعي, سياسي, فرهنگي, ورزشي, آموزش ارائه داده و آنها را به مورد اجرا مي‌گذارد. نيروي سازماني و عملياتي جوانان را به عنوان ديناميسم اساسي پيشرفت اجتماعي آشکار ‌ساخته و از سازمان‌هاي موجود جوانان پشتيباني مي‌نمايد.

ح ــ کميته اکولوژي و مديريت‌هاي محلي: در برابر تمام سياست‌ها و اعمالي که حاکميت بي حد و مرز انسان بر طبيعت را به وجود آورده و آن (طبيعت) را وسيله‌اي براي مصرف و تخريب شدن مي‌دانند, مبارزه مي‌کند. آگاهي‌ اکولوژيک که انسان, حيوان و طبيعت را اجزايي جدايي ناپذير از هم مي‌داند, توسعه مي‌دهد. جهت ايجاد جامعه‌اي دمکراتيک و به وجود آوردن زندگي سياسي بر اساس مشارکت همگان, در شهرها جنبش شهرداري‌هاي آزاد و در روستاها مجالس دمکراتيک روستايي را ايجاد مي‌کند. در اين مورد براي جلب توجه روشنفکران و افزايش آن, فعاليت‌هايي تشويقي در اين راستا را  انجام ‌داده و نهادهايي را ايجاد مي‌کند. از تمام جنبش‌ها و سازمان‌هاي طرفدار محيط زيست و سازمان‌هايي که با اکولوژي سروکار دارند, پشتيباني متقابل خواهد کرد.

ط ــ کميته عدالت و حقوق بشر: آگاهي عمومي در مورد عدالت و حقوق بشر را بر اساس معيارهاي حقوق جهاني و حقوق بشر توسعه مي‌دهد. در مورد پايمال شدن حقوق رسمي و حقوق بشر تحقيق مي‌کند و افکار عمومي داخلي و خارجي را در مورد آن آگاه مي‌سازد و پيشاهنگ مبارزه دمکراتيک ــ حقوقي خواهد بود. با نهادهاي موجود حقوق بشر و سازمان‌هاي حقوقي رابطه برقرار کرده و پشتيباني متقابل مي‌نمايد و بر اساس نياز در اين عرصه‌ها نهاد‌هاي لازم را ايجاد مي‌کند.

ي ــ کميته دفاع خلقي: در راستاي تضمين آزاديها و حقوق اساسي خلق کردستان و آزادي و زندگي رهبر ملي, براساس حقوق اساسي خلق به دفاع مشروع جهت مي‌بخشد. از حقوق مشروع کردها در سطح بين‌المللي دفاع مي‌کند. و در اين راستا مبارزه را تشويق مي‌نمايد. براي برقراري صلح تلاش مي‌کند.

7 ــ هيأت انضباطي (ديسيپلين):

الف ــ  توسط 11 نفر از اعضاي مجمع عمومي تشکيل مي‌شود, در برابر مجمع عمومي مسئول بوده و از سوي اين مجمع براي مدت سه سال انتخاب مي‌شوند.

ب ــ اعضاي هيئت انضباطي در ديگر ارگان‌هاي کنگره مشارکت نخواهند داشت.

ج ــ تصميماتش را تنها بر اساس رأي اکثريت اتخاذ مي‌کند.

د ــ پرونده شکواييه‌هايي را که از سوي شوراي اجرايي و ارگان‌هاي ديگر کنگره ارائه شده‌اند مورد بررسي قرار داده و در مورد آنها تصميم مي‌گيرد.

ه ــ بر مبناي اساسنامه خود فعاليت مي‌کند.

7 ــ هيئت شور:

ارگاني تصميم گيرنده و يا اجرايي نيست. از افرادي خبره و آگاهي که از سوي شوراي اجرايي تعيين مي‌شوند تشکيل مي‌گردد. اعضاي آن 15 نفر مي‌باشد. بر اساس نياز تعداد اعضاي آن افزايش مي‌يابد. در مورد مسايل متفاوت ملي و بين‌المللي نظر خود را به رئيس و يا شوراي اجرايي ابلاغ مي‌دارد. نظام فعاليتي خود را, خود معلوم مي‌سازد.

8 ــ کورديناسيون‌هاي جامعه دموکراتيک ـ اکولوژيک:

الف ــ تفاهم در کار و هماهنگي ميان نهادها و سازمان‌هاي دمکراتيک موجود را در کشورها و مناطق خارجي‌اي که کردها به شکلي وسيع درآنجا زندگي مي‌کنند به وجود مي‌آورد. از تجمع نمايندگان احزاب سياسي, نهادهاي جامعه مدني, جنبش‌هاي جوانان و زنان و محيط زيست, سنديکاها, نهادهاي صنفي و فرهنگي و ديگر نهادهاي دمکراتيک تشکيل مي‌شود. هر نهادي به شکل مساوي و تعدادي يکسان نماينده خواهد داشت. رياست آن دوره‌اي خواهد بود. اساسنامه داخلي خود را, خود آماده کرده و در کارهاي داخلي نهادهايي که در کورديناسيون جاي مي‌گيرند, دخالت نخواهد کرد.

ب ــ در صورت احساس نياز, و يا خواست شوراي اجرايي در مورد فعاليت‌ها معلومات لازم را ارائه مي‌دهد. رهنمودها و بخش‌نامه‌هاي شوراي اجرايي را دريافت مي‌کند.

 

بخش چهارم:

مقررات و ضوابط سازماني

1 ــ مقررات و ضوابط سازماني در کنگره بر اساس مشارکت دمکراتيک و اصول مديريتي تنظيم مي‌شود.

2 ــ تمام ارگان‌هاي کنگره با انتخابات برگزيده  شده و با انتخابات برکنار مي‌شوند.

3 ــ در کليه انتخابات و اقدامات کنگره, نظر اکثريت اساس گرفته مي‌شود. دموکراسي داخلي کنگره, حقوق دموکراتيک فرد و کساني را که داراي نظر اقليت هستند, مد نظر قرار داده و پياده مي‌کند.

4 ــ تمام نهادهاي بالا بايد براي نهادهاي زيرين بخش‌نامه صادر کرده و ارگان‌هاي زيرين نيز گزارش خود را به نهادهاي بالا ارائه دهند. ارگان‌هاي بالا در بخش‌نامه, نظرات و پيشنهادات ارگان‌هاي زيرين را مدنظر قرار خواهند داد. ارگان‌هاي زيرين موظف به عملي ساختن بخش‌نامه‌ها هستند. ارگان‌هاي زيرين نظريات و انتقادات خود را در مورد بخش‌نامه‌ها به شوراي اجرايي و يا ارگان‌هاي بالا ارائه مي‌دهند.

5 ــ ارگان‌هاي بالا موظف به درخواست گزارش و يا نظارت بر اعطاي وظايف به افراد هستند.

6 ــ تمام ارگان‌هاي کنگره به شکلي که در اساسنامه تعيين شده و يا در بخش‌نامه‌ها آمده است در زمان لازم تشکيل جلسه خواهند داد.

7 ــ ارگان‌هاي کنگره بجز مواقعي که نيازمند حضور 3/2 اعضا باشند, تنها بر اساس رأي اکثريت تشکيل جلسه داده و تصميم‌گيري خواهند کرد.

8 ــ بدون وجود دليلي موجه, عدم شرکت در جلسات به معناي تخطي از اساسنامه بوده و اگر دوبار پي در پي تکرار شود, به هيئت انضباطي محول خواهد شد.

9 ــ کساني که نمي‌توانند در جلسات شرکت کنند, بايد علت آن را به ارگان مربوطه اعلام نمايند.

10 ــ اعضاي کنگره, انتقادات خود را در مورد کارهاي عملي و وضعيت کلي در جلسات رسمي مطرح مي‌سازند, کسي نمي‌تواند جلوي انتقادات را بگيرد و يا از انتقادات به شکل نامناسب استفاده نمايد.

11 ــ انتخاب مديريت ارگانها با رأي مخفي و شمارش علني خواهد بود.

 

 

 

 

بخش پنجم:

موارد بي‌انضباطي

1 ــ سرپيچي از اساسنامه, سخن گفتن و تبليغات عليه خط‌مشي کنگره در محيط‌هاي غير رسمي, عدم اجراي تصميمات و بخش‌نامه‌هاي کنگره و سايه افکندن بر مشروعيت آنها, انجام کارهايي که بر خلاف اصول عضويت باشد, عدم حفاظت از ارزش‌ها و امکانات کنگره, استفاده نابجا از نفوذ و اختيارات خود و کلاه‌برداري, از جمله موراد بي‌انضباطي مي‌باشد.

2 ــ افراد و يا نهادهايي که ديسيپلين کنگره را رعايت نکنند به هيأت انضباطي تحويل داده خواهند شد.

3 ــ هيأت انضباطي تحقيقات لازم را انجام داده و بر اساس خطا و عمل انجام شده, مجازاتي از قبيل محدود کردن اختيارات و وظايف, برکنار نمودن از کار, معلق ساختن عضويت و يا لغو عضويت را تعيين مي‌کند.

4 ــ تصميمات هيأت انضباطي الزامي است و مجازات تعيين شده بايستي از سوي شوراي اجرايي و يا ارگان‌هاي ديگر اجرا شوند.

5 ــ اعتراض به تصميمات هيأت انضباطي در مجمع عمومي کنگره انجام مي‌شود و در آنجا نتيجه‌گيري خواهد شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصميمات مربوط به رهبر آپو

 

رهبر آپو, پيشواي بي چون چراي آزادي خلق کرد است. اين موقعيت در طي سي سال تلاش و مبارزه رهبر گونه ايجاد شده است؛ رهبر آپو با آزادي خلق کرد بسان گوشت و استخوان عجين شده است. زيرا ايشان رهبري کردها را در وضعيتي بر عهده گرفت که خلق کرد در طول تمدن جامعه طبقاتي تحت فشار و استثمار قرار گرفته و سرانجام در نتيجه سياستهاي هژمونيک منطقه‌اي نظام کاپيتاليستي ـ امپرياليستي با خطر نابودي و محو شدن از صفحه تاريخ مواجه بود و در نااميد‌ترين, ضعيف‌ترين و بيچاره‌ترين وضعيت قرار داشت و حتي توان دفاع از زبان, اسم و هويت خود را نداشت، همچنين رهبر آپو خلق کرد را از مرگ و نابودي رهانيد و آنرا به سطح فعلي آزادي سوق داد. اگر امروزه با واقعيت خلقي روبرو هستيم که بر مبناي پيروزي انقلاب رستاخيز, با شور و اشتياق و آگاهانه از آزادي و حقوق دموکراتيک ـ ملي خود دفاع کرده و در اين راه ازجان مايه مي‌گذارد، بايد گفت که همه اينها در نتيجه تلاش و زحمات رهبر آپو حاصل شده است. با توجه به اين, تاريخ معاصر کردستان با زندگي و سرگذشت مبارزه رهبر آپو  هم ارز و يکي شده است. رهبر آپو است که مهر خود را بر تاريخ دموکراسي و آزادي کردستان زده است. از اينرو نمي‌توان رهبر آپو را متعلق به يک سازمان, يک طبقه يا يک بخش کردستان دانست. واقعيت موجود، رهبر آپو را فراتر از رهبر يک حزب, يک طبقه يا يک بخش از کردستان مي‌نماياند و ايشان را در موقعيتي قرار مي‌دهد که رهبر عموم خلق کرد باشد. بنابراين, ايشان يک رهبر فرا سازماني, فرا طبقه‌اي و ملي مي باشند.

بدون شک, نقش پيشاهنگي رهبر آپو تنها محدود به جامعه کرد نيست. ايشان خلق کرد را از خاورميانه و مسئله کردها را نيز از مسئله خاورميانه جدا نساخته و هر دو را جزء يک کل دانسته و فعاليت رهبري خود را نيز بر اين اساس انجام داده است. بنابراين نقش ايشان نقشي است در سطح کل خاورميانه. رهبر آپو با داده‌هايي که در اختيار داشته‌اند, تحليل صحيحي از تاريخ تمدن ارائه داده و بيش از همه تاريخ و فرهنگ غير شفاف خاورميانه را آشکار نموده است. روشن ساختن تاريخ خاورميانه هم بدليل اينکه ذهنيت جزم‌گرا بر آن حاکم بوده و در خود فرو رفته و ناشناخته مانده و هم بخاطر اينکه مورخان و شرق شناسان غربي آنرا بر مبناي ديدگاه اروپا محوري و خود مرکز بيني آن تحليل نموده‌اند به يکي از اقدامات و کارهايي تبديل شده است که مي‌تواند راه را بر دستيابي خلقها به دموکراسي و آزادي باز کند.

رهبر آپو در تحليلاتي که راجع به تمدن بين‌النهرين در مانيفست تمدن دموکراتيک ارائه داده, علاوه بر روشن ساختن تاريخ و نشان دادن غناي فرهگني خاورميانه و ارائه تحليل و رهنمودهايي جهت روز آمد کردن آن, چگونگي رهايي از ذهنيت کليشه‌اي, قدرگرا و برده ـ غلام, نحوه تبديل شدن به ديناميسمي از تمدن دموکراتيک را نيز تشريح نموده است. نظرات و تحليلات خود را که در قالب دفاعيات به شکلي سيستماتيک در شرايط اسارت در زندان ارائه داده است, در حکم انقلابي فکري براي خاورميانه بوده و سر آغازي است براي رنسانس خاورميانه که بر اساس تفکر علمي, روشنگري، رفرماسيون, دموکراسي, فردباوري و اومانيسم راستين حرکت مي‌کند. امروزه رهبر آپو با انديشه‌ها و تحليلات تئوريک خود بعنوان نيرويي انتلکتوئل, تحولات خاورميانه را که در مرحله سازماندهي مجدد و همه جانبه قرار دارد, جهت‌دهي مي‌نمايد. از اينرو ايشان نماد عملي, فلسفي و فکري انقلاب دموکراتيک ـ‌ اکولوژيک و دموکراسي خاورميانه هستند.

هويت سياسي رهبر آپو در کنار آگاهي از علم و سياست و جامعه، همچنين شخصيت همه جانبه و متنوعشان, ايشان را بعنوان برگزيده‌ترين و کاريزماتيک‌ترين شخصيت‌ها تبديل نموده است. اما  در مرحله کنوني، هويت شناخت سياسي, اجتماعي رهبر آپو بر ابعاد ديگر شخصيتش پيشي گرفته و برجسته‌تر شده است. ژرف انديشي و تمرکزي که در طي مبارزات سي ساله در رهبري بوقوع پيوست، بويژه در شرايط زنداني ـ که اين نيز ناشي از شرايط عيني و عصر بود ـ با پيشرفتي سرسام آور به شکل انفجاري در آمده است. حاصل و نتيجه ترکيب و سنتز آناليزها و تحليلات راجع به سوسياليسم رئال و کاپيتاليسم بر اساس پيشرفتهاي انقلاب علمي ـ تکنولوژيک و ارتباطات با اندوخته‌هاي مربوط به ايجاد آلترناتيو که به شکل مانيفست تمدن دموکراتيک بوده, با ارائه پارادايمي جديد مبتني بر جامعه اکولوژيک ـ دموکراتيک ارزش و اعتباري انتلکتوئل در سطح جهاني يافته است. مبارزات و فعاليتهاي رهبر آپو تنها محدود به آشکار ساختن و چاره‌يابي مسائل و مشکلات خلق کرد نبوده حتي پارا از خاورميانه نيز فراتر نهاده است. نه شرايط خاص آنرا انکار نموده ونه چنان برخورد نموده که آنرا از کل جدا کند, بلکه با برقراري رابطه‌اي ديالکتيکي ميان هر دو به حل مشکلاتي از قبيل فلسفه بشري, دولت, دموکراسي, آزادي زنان, اخلاق علمي , اکولوژي, فردباوري و جامعه‌گرايي پرداخته است. بنابراين رهبر آپو با ارائه رهنمودهاي فکري, فلسفي, علمي, تاريخي و سياسي روز آمد داراي چنان نيرو و نفوذي است که عمر يک انسان معمولي کفايت آنرا نمي‌کند.

آزادي زن در ميان فعاليتهاي رهبر آپو که از آن به حماسه ياد مي‌کند, از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. ايشان مسئله زن را به طور بنيادين تحليل نموده و راه آنرا به شکل «انقلاب جنسيت» ارائه داده است. به عقيده رهبر آپو همانطور که مرحله بردگي انسان با بردگي زنان آغاز شده است, آزادي و رهايي انسان نيز با آزادي و رهايي زنان امکان پذير است. در فعاليتهاي روشنفکري و انتلکتوئل اهميت خاصي براي روشن ساختن واقعيت فعلي زن, تاريخ و مبارزه و مشکلات زنان و چگونگي دستيابي آنها به سطحي برابر و آزاد قائل بوده‌اند. از لحاظ عملي نيز براي آنکه زن را صاحب اراده و نيروي لازم بنمايند مبارزه وسيعي انجام داده‌اند.

در سرزميني بسان کردستان که از لحاظ اجتماعي از عصر حاضر بسيار عقب‌مانده و معيارهاي فئودالي و سلطه مردسالاري بشدت حاکم است, اگر تلاش و توجه ويژه رهبر آپو نمي‌بود جنبش آزادي زنان هرگز نمي‌توانست  به سطح  کنوني برسد. بنابراين, ايشان قبل از هر چيز يک رهبر و پيشاهنگ آزادي زنان است. رهبر آپو که پيشاهنگ و موسس جنبش رهايي بخش کرد مي‌باشد، بعنوان اساسي‌ترين پارامتر در برخورد با معضل کرد ‌نقشي کليدي در حل مشکل کرد ايفا نموده است. اما امروزه، شرايط اسارت و فشارهاي وارده بر ايشان مانع از بجاي آوردن نقش موثرشان مي‌شود. بکارگيري سياست انزوا و ايزولاسيون با زير پاگذاشتن حقوق اساسي انساني و زير نظر گرفتن لحظه به لحظه زندگي‌ايشان, باعث بروز مشکلات جدي براي تندرستي و امنيت جاني و حياتي براي ايشان شده است. از اينرو, بهبود شرايط زندگي رهبر آپو و آزادسازي ايشان, هم از لحاظ انساني مهم بوده و هم به اندازه حل مساله کرد و دموکراتيزاسيون و برقراري صلح در خاورميانه مهم است. همه موارد با تاسيس مدل ساختاري جديد ما را به دفاعي راستين از رهبر آپو و مبارزه‌اي در راه رسيدن به آزادي دعوت مي‌کند.

يکي از نتايج مهمي که رهبر آپو در نتيجه سي‌ سال مبارزه بدان دست يافته‌اند, تحليل و بررسي درباره پديده دولت و خشونت مي‌باشد. ايشان معتقدند که هرگونه تلاشي براي تاسيس يا براندازي دولت، به ايجاد جامعه و فرد آزاد کمکي نخواهد کرد؛ برخوردي اشتباه و ارائه تحليلي ناکافي از دولت, بهاي سنگيني را براي بشريت, زحمت‌کشان و انقلابيون در برداشته است. برخورد صحيح نسبت به دولت را در دموکراتيزه کردن و در نظر گرفتن نقش هماهنگ کننده امور و کار جامعه براي آن(دولت) مي‌دانند. با تحليل خشونت و دولت, به رد هرگونه خشونت غير از موقعيت مشروع پرداخته, فرهنگ و ذهنيت دموکراتيک ـ صلح‌آميز را در حل مشکلات ملي, اجتماعي, نژادي و عقيدتي خاورميانه ـ که حل مشکلات از راه نظامي و بر اساس سرکوب و خشونت به صورت يک فرهنگ در آمده است ـ توسعه داده و بدين ترتيب با در پيش گرفتن سياست صلح‌آميز در برقراري صلح در سطح ميهن و منطقه نقش موثري ايفا نموده‌اند. علي‌رغم اينکه دولت ترکيه بر سياستهاي لاينحل گذاري خود اصرار کرده و به ادامه سياست انزوا و ايزولاسيون ـ که بعنوان سياست امحا اجرا مي شود ـ مي‌پردازد, اصرار ايشان بر سياست صلح نشان دهنده فضيلت ايشان بوده و ناشي از اين است ک رهبر آپو تنها راه حل صلح‌آميز را براي چاره‌يابي مشکلات برگزيده است.

رهبر آپو که نزديک به 5 سال در اسارت به سر مي‌برد, در زندان انفرادي امرالي تحت شرايط بسيار سخت انزوا و ايزولاسيون قرار دارد. با توجه به اينکه در شرايطي سخت بسر مي‌برد و دچار مشکل سلامتي است, با فداکاريهاي و احساس مسئوليت تاريخي در برقراري صلح اجتماعي و دموکراسي هيچ گاه شرايط زيست خويش را بهانه و مشکل قرار نداده است. اما در برابر ايزولاسيون و انزواي شديدي که از پاييز سال 2002 تا کنون از طرف نظام اجرا مي‌شود دست به تحريم و رد ملاقات با وکلا زده است. با اين اقدام خود در برابر سياستهاي امحا و انکار و سردرگم کننده رژيم ترکيه, مهمترين مرحله مداخله را شروع کرده است که اين عمليات ايشان باعث بروز موج شديدي از اعتراض و قيام مردمي در ميان خلق کرد و نيروهاي طرفدار دموکراسي شده است.

بنا به موارد و دلايل فوق, کنگره خلق تصميماتي را در رابطه با رهبر آپو اتخاذ نموده است:

1ـ کنگره خلق، خط مشي تمدن دموکراتيک را که شکل و فرمول عيني آن‌ پارادايم جامعه اکولوژيک ـ دموکراتيک است, بعنوان خط‌مشي ايدئولوژيک خود قبول کرده, براي صدور و نشر آن فعاليت مي‌کند و در سياستهاي روزانه رهنمودهاي آن را اساس کار خود قرار مي‌دهد.

  حکومت ترکيه را مسئول زندگي, تندرستي و امنيت رهبر آپو مي‌داند و آزادي رهبر آپو را ضامن صلح وديالوگ مي‌داند؛ در غير اينصورت رهبر آپو بهانه‌اي براي آشوب و بحران اجتماعي خواهد بود.

3ـ از دولت ترکيه مي‌خواهد تا به سياستهاي انزوا و ايزولاسيون خود نسبت به رهبر آپو پايان داده و شرايط زندگي ايشان ‌را بهبود بخشد.

4ـ پايان يافتن انزوا و ايزولاسيون نسبت به رهبر آپو و بهبود شرايط زندگي ايشان را بعنوان اولين ماده طرح عملياتي تصويب مي‌کند. براي اجراي آن به بسيج نمودن کل نيروي دموکراتيک عملياتي خود پرداخته و همه نوع شيوه مبارزه را بکار مي‌گيرد.

5ـ آزادي رهبر آپو و اعطاي حقوق دموکراتيک ايشان را مبناي راه حل دموکراتيک مسئله کرد مي‌داند و انجام اين کار را وظيفه‌اي انساني و سياسي در برابر رهبر آپو مي‌داند, بهمين دليل نيز در هر پلاتفورمي مبارزه دموکراتيک خود را انجام مي‌دهد.

6ـ کميته آزادي رهبر آپو که وابسته به کنگره خلق تشکيل شده است با سازماندهي در عرصه‌هاي ملي و بين‌المللي بر بستري سياسي و حقوقي به مبارزه مي‌پردازد.

7ـ تاسيس وقفي تحت عنوان «وقف علوم اجتماعي عبدالله اوجالان» جهت گرد‌آوري کليه فعاليتهاي علمي و فلسفي رهبر آپو و قرار دادن آن در خدمت عموم انسانيت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پروژه‌ تنظيم مجدد حيات اجتماعي

 

عصر تمدن دمو‌كراتيك، خلاقيت و روش علمي را اساس كار خود قرار مي‌دهد. نقش اساسي تمدن دموكراتيك، متلاشي نمودن بعد جزمي و دگماتيك سنت و گذار از خيالات اتوپيك است. جزم‌انديشي و اتوپيا‌گرايي محض و خشك مانعي جدي بر سر راه شكل‌گيري فرد و جامعه آزاد مي‌باشد. دگماتيسم، اصرار بر ساخت‌هاي محافظه‌كار و منحرف است، اتوپيا نيز هرچند راه را بر خلاقيت نسبي و محدود مي‌گشايد، اما در واقع نتيجه‌اي جز دوري از حقيقت و رشد خيالپردازي محض و بروز شخصيتي متوقع به همراه ندارد.

عصر تمدن دموكراتيك، به مرحله‌اي تبديل خواهد شد كه در آن رعايت حقوق بشر و فرد محوري از خصوصيات اصلي آن محسوب مي‌شود. فردي كه در زير فشار دگماها و خيالپردازي‌ها رو به انحطاط رفته، قادر خواهد بود با ذهنيت و سطح آگاهي عصر جديد به جوهر و خويشتن خويش دست يابد. اولين بار است كه سطح فرد‌گرايي و جامعه ‌گرايي بر اساس مباني حقوق خود تعيين شده و در مركز زندگي معاصر قرار مي‌گيرد. مي‌توان گفت كه مهمترين رويداد تاريخ، برقراري تعادل كانوني ميان فردمحوري و جامعه محوريست كه براي اولين بار است روي مي‌دهد. بنابراين اگر عصر تمدن دموكراتيك را عصر اومانيسم راستين و عصر حقوق بشر و فرد‌باوري بخوانيم، راه به خطا نرفته‌ايم.

نهادها و ساختارهايي كه براساس پارادايمهاي سياسي و ايدئولوژيك قرن بيست شكل گرفته‌اند، در برابر ويژگيها و پديده‌هاي عصر جديد ارزش و اعتبار خود را از دست داده‌اند. نهادها و ساختارهايي كه خود را براساس سير تحولات و ويژگيهاي عصر حاضر متحول نكنند، محكوم به نابودي هستند.

در حال گذار از مرحله‌‌اي تاريخي هستيم كه درآن كل تناقضات و اختلافات نظام مرد‌سالاري پس از در نورديدن جامعه، به طبيعت نيز روي‌ آورده است. عمق و وسعت مشكلات چنان زياد است كه لزوم تعريف ريشه‌اي و همه جانبه اصطلاحات برابري، آزادي، برادري، انسان، طبيعت و... و مبارزه‌اي جهاني در اين راستا بسان اكنون در هيچ يك از ادوار تاريخ ديده نشده‌است.

سومريان كه جامعه هرمي را براي اولين بار در تاريخ به وجود آوردند، دريافتند كه هويت ايدئولوژيك، اساسي‌ترين فاكتور در گذار به مرحله تمدن مي‌باشد. با نگاهي ريز‌بينانه به دوره شكل‌گيري هويت ايدئولوژيك تمدن در مي‌يابيم كه اولين جنگ ايدئولوژيك ميان ايدئولوژي  زن محور و ذهنيت مرد‌سالاري درگرفته است. اين موج ضدانقلابي ريشه‌دار و وسيع، به تدريج همه‌ابعاد جامعه را در برگرفته است. با پيروزي مرد در اين جنگ، حيطه تعريف ”زن بودن“ محدود شده و نقش زن بسيار كم اهميت و محدود به توليد مثل و بقاي نسل مانده است. جوهر مساوات طلب و طبيعي نوسنگي نيز به حاشيه زندگي  رانده شده است. اولين‌ عملكرد ذهنيت مردسالار، مورد هدف قرار دادن روابط ميان دو جنس بوده است. امروزه تناقض و مشكلاتي كه در اين زمينه وجود داشته و با آگاهي تاريخي بالايي نيز حل نگشته‌اند، تبديل به گره‌گور شده‌اند. عصر ما، عصري است كه همه جوانب آزاديخواهانه مبارزات اجتماعي گذشته را در بر گرفته و لزوم نوسازي و تحول ايدئولوژي را بيش از پيش بيان مي‌دارد. از اين رو، قرن بيست‌ويك قرن اصلاح و تنظيم مجدد روابط ميان جنس‌ها خواهد بود. عصر جديد براساس پارادايم جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك و بازبيني و تنظيم مجدد روابط ميان جنس‌ها برمبناي آزادي استوار خواهد بود.

برمبناي چنين نوسازي ايدئولوژيكي، ساختارهاي روحي و ذهني ناشي از جامعه هرمي مورد وارسي ريشه‌اي قرار گرفته و ساختار سطحي از وجدان ذهنيتي جديد به وجود خواهد آمد. انقلاب جنسي از اساسي‌ترين مراحل انقلاب وجدان و ذهنيت در عصر حاضر است. باتوجه به اين، بايد نقشهاي اجتماعي زن و مرد را از نو تعيين‌ و مشخص نمود. رهبر آپو با ارايه تئوري”انقلاب دموكراتيك ـ اكولوژيك ـ جنسي“ رهنمودهاي لازم جهت حل چنين مشكلاتي را ارايه كرده است.

انسان موجودي اجتماعي است. در حالت كلي، رابطه فرد ـ فرد ، فرد ـ جامعه و فرد ـ طبيعت، سطح اجتماعي شدن وي را نشان مي‌دهد. به همين دليل حيات اجتماعي عرصه‌اي بسيار وسيع و يكپارچه است كه اساسا بر روابط ميان جنسها استوار بوده و زمينه‌هاي فعاليتي از قبيل فرهنگي ـ هنري ، اكولوژي (زيست بومي)، اقتصاد و ... را شامل مي‌شود. در صورت جداسازي و مجزا در نظر گرفتن اين زمينه‌ها، نتايج غيرعلمي حاصل خواهند شد.

استثمار جنسي كه زيربناي همه نظامهاي حاكم بوده و بعد جهاني پيدا كرده است، در خاورميانه و كردستان ابعاد عميق‌تر و وسيع‌تري پيداكرده است. خانواده در كردستان در زير فشار و تاثير استعمار، ناشناس و مجهول الهويه مانده است. خانواده، جايگاهي است كه زن و مرد را از همه ارزشهاي اجتماعي بدور ساخته و به نابودي كشانده است و آنها را در چهار ديواري خانه محصور كرده است. ديدگاه ديني و فئوداليسم، زن را به عنوان ”ناموس“ قلمداد كرده و روابط جنسي نيز به حالت تابو در آمده است. به اين ترتيب، عرصه روابط جنسي به عرصه اقتدار پوشالي مرد و شكست و نابودي و بي‌هويتي زن و زمينه بيگانه شدن از همديگر تبديل شده است.

حركت زني كه تحت تاثير و فشار خانواده و استعمار و فئوداليسم است به سوي كوهستان و پيوستن او به مبارزه هرچند زياد آگاهانه هم نباشد به منزله رد روابط سنتي و جستجوي روابط جديد است. در اين انتخاب و ترجيح، نقش و تاثير جذابيت و كشش تنظيم و بهبود روابط ميان دو جنس زن و مرد در درون سازمان و متفاوت بودن آن با روابط موجود در جامعه مهم و غير قابل انكار است.

در مراحل زايش و پيشرفت مبارزه آزادي بخش، يكي از جديترين موانعي كه بايستي پشت‌سر نهاده مي‌شد زندگي اجتماعي و روابطي بود كه نظام حاكم در ساختار سنتي برمبناي خانواده ارايه مي‌كرد. تا زماني كه خانواده سنتي و روابط اجتماعي عقب‌مانده فرو نمي‌پاشيدند، رستاخيز ملي، اتحاد دموكراتيك و دست‌يابي به راه حل تحقق پيدا نمي‌كرد. همه فعاليت‌ها و مبارزاتي كه تا به حال رهبري و جنبش آزادي بخش ما به انجام رسانده‌اند در حكم انقلابي اجتماعي است كه مشكلات و موانع گذشته را پشت سر نهاده و خط و حركتي جديد را نيز پي‌ريزي نموده است. كادرها از نظر فكري به سطح معيني از آگاهي و معيارهاي زندگي آزاد دست يافته‌اند اما در زندگي روزانه و در عمل بازتاب نيافته است. روابط ميان زن ـ مرد در زندگي روزمره بر اثر وجود قالبهاي دگماتيك و سنتي، شرايط سخت زندگي و برخوردها و فشارهاي شديد به تابو تبديل شده است.

مردانگي و زنانگي سنتي، مدت زمان زيادي در روي آوردن به معيارهاي آزادي خودداري كرده‌اند. در نتيجه، برقراري روابطي كه بر اثر عدم اعتماد به نفس و نبود برابري و محبت و روابطي كه حاكي از بردگي و حاكميت بود، زندگي و جستجوي آزادي را دچار مشكل مي‌كرد.

رهبري جهت از ميان برداشتن موانع موجود بر سرراه جنگ، زندگي، سازماندهي و جستجوي آزادي كه مرد و زن و وضعيتي كه بدان گرفتار بوده‌اند به وجود مي‌آوردند، دست به ارايه تئوري گسست و ايدئولوژي رهايي زن زد.هدف ازاين ايدئولوژي شكل‌گيري مجدد شخصيت هردو جنس بر مبناي آزادي و از ميان برداشتن نابرابري و عدم تعادل در روابط ميان آنها بود. اما علي‌رغم اين، مرد با ديدگاهي كه آزادي و رهايي را فقط مشكل زن دانسته از آن دوري جسته، زن نيز جدايي و گسست را فقط از لحاظ جسماني و فيزيكي درك كرده و به عمق جنبه روحي و فكري آن دست نيافته است. در نتيجه، به طرد و عدم پذيرشي خشن انجاميده است. همچنين محدود كردن آزادي به زن و عدم تحليل مرد به عنوان يك نظام و واكنش و اعتراض به گسست، از ديگر برخوردهاي نادرست و اشتباه نسبت به اين امر بوده است.

بدين‌ترتيب، راه هرگونه رابطه و گفتگوي ساده بسته شده است. اين وضعيت مانع از تبادل فكري ميان دو جنس شده است. بجاي آوردن و عمل نمودن به رهنمودهاي رهبري از قبيل پروژه‌ حيات آزاد، پروژه متحول ساختن مرد و قرارداد اجتماعي به كندي صورت گرفته است. بنابراين چنين سطحي از پيشرفت فكري از طريق مدلهاي عيني و حياتي به اندازه كافي در جامعه منعكس نشده است. از اين رو، پروژه حيات آزاد رهبري تحت عنوان ”پروژه‌اي نيمه‌كاره“ به دليل برخوردهاي تنگ‌نظرانه و محافظه‌كارانه ما نتوانسته است آنچنان كه بايد در تحريك ديناميسم و تحولات مرحله تغيير و تحول استراتژيك نقش ايفا نمايد.

هم در تغيير و تحول ذهنيت ناشي از مانيفست تمدن دموكراتيك كه با ارايه سطح بالايي از ايدئولوژي و آگاهي صورت گرفت و هم در بحثهايي كه در طول سه سال مداوم انجام شد، رفع برخورد و ديدگاه غلط نسبت به آزادي در مركز مباحثات بود. سطح پيشرفتي كه در اينجا حاصل شد موجب گشت كه نواقص و نارسايي‌ها بيشتر با ديدي خودانتقادي نگريسته شوند. همه اعضاي سازمان از طريق مانيفست به سطحي از آگاهي تاريخي دست يافته و قدرت تفكر علمي كسب نموده و گامهاي بلندي در برخورد صحيح نسبت به آزادي و مفهوم آن برداشته‌اند. رهبري كه مدام در حال مبارزه براي ايجاد شخصيت انسان آزاد بوده و هم چنين هزاران شهيد ما كه نمونه بارز اين عملكرد مي‌باشند، معماران حيات جديد مي‌باشند. در فلسفه آزادي رهبري،عشقي كه وابسته به آزادي ميهن و رهايي جامعه باشد، در عين حال بيانگر رهايي فرد از زير سايه ديگران و كسب اراده‌اي آزاد نيز مي‌باشد. اين برخورد علمي، گامي مهم بر كم‌كردن فاصله و شكافي مي‌باشد كه ميان دو جنس وجود دارد. در مرحله كنوني، تاثير و انعكاس انقلاب دموكراتيك در همه عرصه‌هاي مبارزه بخصوص در خانواده نيز به سطح قابل توجهي ارتقاء يافته است. ضربات مهلكي بر ديدگاه كلاسيك خانواده و خانواده‌گرايي زده و باعث بروز انگيزه‌اي در دموكراتيزه كردن خانواده شده است. جنبش رهايي زن با آفريدن ارزشها و آگاه سازي و دستيابي به سطحي از آزادي و نفوذ در سطح جهاني در خدمت جامعه قرار گرفته و باعث تغيير ديدگاه نسبت به زن و كودك شده است. در حال حاضر نفوذ و تاثيري كه درجامعه دارد زمينه مناسبي براي دموكراتيزه نمودن خانواده و ايجاد شخصيتي آزاد مي‌باشد.

امروزه در زمينه‌هاي اجتماعي، سياسي، فردي و سازماني به سطحي رسيده‌ايم كه بيانگر مرحله نويني در روابط ميان دو جنس مي‌باشد. بنابراين بايد حيات اجتماعي و روابط متناسب با تحولات و نوسازي و ايدئولوژي را تنظيم نمود. پروژه متحول نمودن مرد كه به منظور رفع مشكلات و بيگانگي‌ كه در گذشته در روابط و ايجاد نيروي تقسيم آزادانه ارايه شده بود به عنوان جواب مشترك زن و مرد به سوال”چگونه بايد زيست“ بوده است.

براي اينكه نظام و جنبش آزادي‌بخش ما بدون وقفه بتواند به سير تحول و پيشرفت خود ادامه داده و همه عرصه‌هاي حيات را در بر گيرد، بايستي فراگيري و همه‌شمولي دموكراتيك را در  عمل پياده كرد. اين نيز از طريق تحليل و چاره‌يابي صحيح و پيشبرد واقعيت اجتماعي خودمان امكان پذيراست. گامها و فعاليتهايي كه برروي ميراث جنبش آزادي‌مان به انجام رسيده است راه را بر گسترش آزادي در ابعادي وسيع باز كرده و جوابي عيني خواهد بود به نيازهاي مدل سازماندهي جديدمان.

جهت شكل گيري و پيشرفت فرد آزاد مطابق با اهداف انقلاب اكولوژيك ـ دموكراتيك بايد روابط ميان فرد ـ سازمان و فرد ـ جامعه را بر اساس معيارهاي معاصر، سالم و متعادل از نو تنظيم نمود. ناهماهنگي و ناهنجاريهايي كه در روابط ميان فرد و جامعه  توسط نظام كاپيتاليسم و سوسياليسم رئال به وجود آمده، مهم‌ترين و اساسي‌ترين مشكلاتي‌هستند كه در عصر تمدن دمو‌كراتيك بايد حل شوند. جنبش آزادي‌بخش كردستان كه خود را به عنوان كنگره خلق از نو سازماندهي نموده، در راستاي انطباق و جوابگويي به شرايط و نيازهاي عصر تمدن دموكراتيك مي‌باشد. بايد تغيير و تحولات و دوره سازماندهي مجدد را با گامها و اقدامات جديدي به پيش برد. نكته مهمي كه بايد اهميت زيادي به آن داده شود توسعه فرهنگ و ديدگاه‌ اجتماعي جديدي در حيات سازماني و برقراري روابطمان است كه اين نيز مستلزم پيشبرد سطح اجتماعي جامعه، دموكراتيزه كردن خانواده و اصلاح و تنظيم روابط ميان جنس‌ها برمبناي آزادي و برابري است. با هم بودن آزادانه، بيانگر دوستي و احترام راستيني مي‌باشد كه براساس آزادي و برابري ميان دو جنس مرد ـ زن طي انتخاب و تقسيم آزادانه و دوستي متقابل آنها به وجود آمده است. همچنين مبارزه آزادي را تقويت مي‌نمايد.

 

الف ) تنظيم حيات اجتماعي درون سازمان

1ـ كنگره خلق، تحول ريشه‌اي ذهنيت در چارچوب پارادايم جديد را تحقق بخشيده و درصدد است با تعميق دوره بحث و آموزشي و خودانتقادي و همچنين از طريق آموزشهاي فرهنگي، اجتماعي و ايدئولوژيك سطح آگاهي و آزادي را پيشبرد دهد.

2ـ فعاليتها و اقدامات جهت دهنده و آموزنده‌اي را انجام مي‌دهد كه سطح فرهنگ و آگاهي اجتماعي اعضاي كنگره را ارتقاء داده و زمينه را براي شكوفايي استعدادهاي سياسي، فرهنگي و هنري فراهم نمايد.

3ـ هريك از افراد، مسئول تنظيم روابط و حيات اجتماعي خودش است. آنهايي كه مي‌خواهند يا نمي‌خواهند رابطه و با هم بودن برقرار كنند با اراده آزادانه حركت كرده و نسبت به انتخاب ديگران به ديده احترام و خوشبينانه مي‌نگرند. رابطه‌اي ميان مردـ زن را مجاز مي‌شمارد كه برمبناي انتخاب، اراده آزاد، احترام و محبت متقابل استوار بوده و براساس معيارهاي ديدگاه رد ـ قبول زندگي آزاد و باهم بودن آزادانه ارزيابي و سنجيده شود.

4ـ عشق‌ورزي و دوستي را در چارچوبي که با احساس و انديشه در تضاد نبوده و در رابطه دو جنس که براساس به وجود‌آوردن فرد آزاد مي‌باشد, معنا يافته و بر مبناي اعتماد به نفس و برخاسته از رنج و تلاش باشد, قبول و تعريف مي‌کند.

5ـ در روابط، اساس و پايه محبت راستين را عمل به اخلاق آزادانه و اراده متقابل مي‌داند.

6ـ مدام در حال مبارزه و تلاش براي دستيابي به زندگي و فرد آزاد، عشق و محبت راستين مي‌باشد.

7ـ از ابراز برخوردها و رفتارهاي تهمت‌آميز و رنجيده‌ساز نسبت به روابط و وابستگي‌هايي كه برمبناي باهم‌بودن آزادانه و محبت متقابل مي‌باشد، خودداري نموده و از آنها صرف‌نظر مي‌كند.

8ـ زمينه را براي به بحث گذاشتن موضوع رابطه جنسي كه از پايه‌هاي اصلي تنظيم روابط ميان جنسهاست فراهم مي‌كند.

9ـ به مقابله با ديدگاهها و رفتارهايي كه با  باهم بودن آزادانه سازگار نبوده، اراده را ناديده‌گرفته، با ديدي سودجويانه و تصرف‌گرانه به روابط نگريسته و از وضع موجود راضي باشد مي‌پردازد.

10ـ تحميل روابطي را كه برمبناي محبت متقابل و اراده وانتخاب آزاد استوارنباشد، مغاير با ارزشهاي اخلاقي ـ انساني دانسته و آن را مردود مي‌شمارد.

11ـ براي اينكه رفقاي جانباز بتوانند در عرصه‌ فعاليتهاي سياسي، سازماني و فرهنگي در حد ظرفيت و استعدادهاي خود نقش ايفا كنند، از نظر مادي و معنوي آنها مورد حمايت قرار داده و جهت رفع مشكلات بهداشتي و تندرستي و نيازهاي اجتماعي به آنها كمك مالي مي‌نمايد.

12ـ افراد و اعضايي را كه به دلايل سني يا جسمي از كار افتاده‌اند در عرصه‌هاي مناسب فعاليتي به كارگرفته و در رفع مشكلات زندگي اجتماعي و سلامتي از آنها حمايت مي‌كند.

13ـ اعضاي كنگره هرسال يك ماه حق مرخصي دارند. محل سپري‌نمودن مرخصي متناسب با شرايط و محيط و عرصه فعاليتي است.

 

 

ب) دموكراتيزاسيون خانواده:

1ـ كنگره خلق، در روابط ميان جنسها كه اساس خانواده را تشكيل مي‌دهد، اراده و انتخاب آزادانه را مبنا قرار مي‌دهد.

2ـ هرگونه برخورد تبعيض‌آميز ، طردكننده و تحقيرآميز در خانواده نسبت به زن را قبول نكرده، به مقابله با رفتارها و ديدگاه ملك‌گرانه‌اي كه روح و بدن زن را به استثمار مي‌كشد مي‌پردازد. مخالف مهريه، مبادلات زن به زن(ژن به ژنه) و رسوم دست و پاگير خواستگاري، نامزدي از زمان كودكي، ازدواجهايي كه براساس قوانين ديني و در سن كم انجام گيرد، همچنين ازدواج چند همسري، جنايتهاي ناموس، سنگ‌سار نمودن و انتقامگيري‌هاي خوني مي‌باشد. افرادي را كه از چنين مواردي آسيب‌و ضرر ديده‌باشند مورد حمايت ويژه قرار مي‌دهد.

3ـ به مبارزه باديدگاهي مي‌پردازد كه ناموس را به طور سنتي فقط در زن متبلور مي‌داند.

4ـ به فعاليتها و اقدامات شكل‌دهي و روشنگري در جامعه جهت ايجاد نمونه خانواده‌اي دمو‌كراتيك كه از سطح فرهنگي و اجتماعي بالايي برخوردار بوده و در آن بجاي تحكم در روابط، تقسيم و توزيع برقرار باشد و براساس دوستي و احترام  و برابري و آزادي متقابل استوال باشد مي‌پردازد.

5ـ نيازهاي فكري، عاطفي و جنسي جنسها بدور از هرگونه تحكم و براساس تقسيم و ميل طبيعي برآورده مي‌شود. براي اينكه روابط جنسي براين محور تنظيم شوند، زمينه را براي آموزشي با ارزش علمي بالا فراهم مي‌كند. جهت آفريدن نسلي جديد و سالم، به آموزش خانواده اهميت مي‌دهد. جامعه را در موضوعات تنظيم خانواده و روابط جنسي راهنمايي و روشن مي‌كند.

6ـ به مقابله و مخالفت با ديدگاهي كه افراد را از عرصه‌هاي زندگي اجتماعي و سياسي دورساخته و در خانه محبوس مي‌كند، مي‌پردازد.

7ـ افراد خانواده در همه زمينه‌هاي علمي، فرهنگي و هنري و ورزشي و ... شركت كرده و به ارتقاء خود مي‌پردازند. از اينرو مي‌تواند در حل مشكلات اجتماعي جامعه موثر واقع شده و به تاسيس نهادهاي تحقيقي علمي اقدام مي‌كند كه در پيشبرد سطح آگاهي اجتماعي و فرهنگي سهيم شوند.

8ـ در برابر هرگونه خشونت و تصرف‌گرايي در خانواده و جامعه مي ايستد.

9ـ از ايجاد ديوارهاي ناشي از بي‌علاقگي و بي‌توجهي مابين افراد مسن و ديگر افراد جامعه جلو‌گيري كرده، همچنين مانع بروز ناخوشايندي‌هاي برگرفته از اختلاف نسل ميان افراد جامعه مي‌شود. نسبت به افراد مسن و پير با ديده‌اي محترمانه و با وجدان برخورد كرده و از تجارب آنها در اجتماع بهره مي‌گيرد.

10ـ اگر فردي كه به مبارزه اجتماعي خدمت مي‌كند نسبت به خانواده و برآوردن احتياجات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و ...غيرمسئولانه و سهل‌انگارانه برخورد كند ، قبول نكرده و هرگونه موضوع‌گيري كه اعضاي خانواده و در راس همه كودكان را در بر نگيرد، مردود مي‌داند.

11ـ در برابر ديدگاهها و رفتارهايي كه به افراد در خارج از حيطه ازدواج و تشكيل خانواده آسيب برساند، ‌ايستادگي مي‌كند.

12ـ رأي به بحث و تصميم‌گيري دموكراتيك درباره حل مشكلات و توزيع و تقسيم ارزشهاي درون خانواده توسط اعضاي خانواده مي‌دهد و براي كودك حق آزادي بيان و تصميم‌گيري و دستيابي به هويت زندگي خويش را به رسميت مي‌شناسد. در صدد نشان دادن اين برمي‌آيد كه علاوه‌ براينكه خانواده در پرورش كودك مسئول است، جامعه نيز تا حدي مسئوليت دارد.

13ـ در برابر همه‌گونه استفاده‌هاي ابزاري نامشروع از قبيل آزار و اذيت، تجاوز جنسي و تجارت، كه در زمره جرمهاي انساني محسوب مي‌شوند، به طور فعال به مبارزه پرداخته، با شناسايي مجرمين، زمينه را براي دادگاهي نمودن آنها فراهم مي‌كند. افرادي را كه براثر چنين عملكردها و حملاتي دچار آسيب‌شده‌اند مورد حمايت و پشتيباني لازم قرار مي‌دهد.

14ـ ضمن دور ساختن كودكان ـ كه آينده‌سازان جامعه هستندـ از هرگونه فشار اجتماعي، رواني و اقتصادي، جهت پرورش آنها به شيوه‌اي سالم و با فرهنگ و آموزش ديده، مشكلات آنها را از نزديك بررسي مي‌كند، شيوه‌اي رابه كار مي‌برد كه از بروز تبعيض و عقده جنسي در سنين كودكي جلو‌گيري كند و مخالف استفاده ابزاري از نيروي كار كودكان جهت رفع نيازهاي اقتصادي بوده و با  ديدگاههاي تنگ‌نظرانه و سودجويانه در اين زمينه به مقابله مي‌پردازد.

15ـ خودكشي روزافزون زنان را كه ناشي از مشكلات و فشارهاي سخت مي‌باشد به عنوان مشكلي اجتماعي قلمداد كرده و جهت تشخيص و شناخت و برطرف‌كردن اين مشكل به اقدامات آموزنده و چاره‌ساز دست‌ميزند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اعلاميه حقوق دموکراتيک

 

فلسفه دموکراسي معاصر

امروزه سيستم دموکراتيک معاصر بعنوان مناسب‌ترين  راهکار و شيوه زندگي جهت گذار به سيستم جهاني مورد قبول همگان واقع شده و هر روز بيش از پيش توسعه مي‌يابد. براي نخستين بار, همه خلقها و فرهنگها به لحاظ ترجيحات ايدئولوژيک, سياسي و اقتصادي هر چند کم و ناقص نيز باشد بنحوي وسيع فرصت يک زندگي صلح‌آميز و پيشرفتي رقابتي را يافته‌اند. مي‌توان گفت دموکراسي معاصر که سيستم مبتني بر آن صورت حتمي به خود گرفته است, کاراکتر محدود طبقاتي را پشت سر نهاده است. دموکراسي‌هاي اعمال شده تا پايان قرن بيستم داراي کاراکتر محدود طبقاتي مي‌باشند، ولي در اواخر اين سده تا حد زيادي اين تنگناها را پشت سر نهاده و تنها در حد توسعه گستره طبقاتي نمي‌ماند. در وسيع‌ترين معنا حق بيان و سازماندهي براي هرگونه  انديشه, عقيده و تفاوتهاي اقتصادي ـ سياسي و عرصه‌هاي اساسي همچون حيات فرهنگي و احزاب سياسي قائل مي‌شود. همه مخالفان کم و بيش داراي شانس تحول و پيشرفت بدون استفاده از فاکتور خشونت مي‌باشند. يعني روابط و تضادها را نمي‌توان منجمد نمود, بلکه به اشکال مسالمت آميز و در پيوند با قوانين جاري, امکان حق سازماندهي و بيان خود را کسب مي‌کنند. از اين رو نيز بطور حتم دموکراسي داراي جوهري بسي انساني‌تر است. اين يک واقعيت است که از اين پس کاراکتر طبقاتي ساختارهاي متکي بر علم و فن‌آوري عصر جديد بارز نخواهد بود. چارچوب و شکل جامعه درحال شکل‌گيري بيشتر توسط کارايي و توان حرفه‌اي تعيين خواهد شد و ماهيت و کيفيت سياسي نيز بسان گذشته تعيين کننده نخواهد بود. نهادهايي همچون کورديناسيون‌هاي عمومي و مهندسي کاربردي اساس گرفته خواهند شد. مساله؛ بجاي بکار واداشتن انسانها از سر زور, ارزيابي سطح حرفه‌اي آنها متناسب با استعدادهايشان به نحوي راستين و اعمال مديريتي بهره‌ور بر آنها مي‌باشد. به بياني ديگر, دوران ما عملکردها و راهکارهاي مديريتي مبتني بر اجبار و عدم توجه به روحيه و خواست افراد را پشت سر نهاده و زماني فرا رسيده است که کار و فعاليت مبتني بر ذوق و شوق انسانها شده و مبدل به عادتي جدايي ناپذير از زندگي گشته است که در آن انسانها بنا به خواست خود و بنحوي داوطلبانه در مديريتها مشارکت مي‌جويند. در واقع، رايج ساختن نظام کاري (فعاليتي) پيش‌بيني شده براي سيستم دموکراتيک ـ سوسياليستي مي‌باشد.

دموکراسي معاصر, مرحله‌اي است که در آن جديد و قديم‌ها به پاي هم و در کنار همديگر وجود دارند, اما قديم به نحوي صلح آميز به نوع جديد متحول مي‌شود. اين امر, همانقدر که زمينه مادي هر گونه تحول و دگرگوني سطح علمي و فن‌آوري موجود را تشکيل مي‌دهد , متکي بر ديدگاه مهيا سازنده شرايط مساعد مي‌باشد. طي آن, دولت کلاسيک و جامعه بسته پشت سر نهاده شده و جامعه مدني بعنوان عرصه سوم توان يافته و موثر مي‌شود. جامعه مدني بر همه چيز پيشي گرفته, شيوه مديريتي دموکراتيک, آزاد و فدراتيو در هر عرصه مطرح شده و جاي خود را يافته است. تفاوتهاي ايدئولوژيک, اقتصادي, اجتماعي, قومي, جنسي, نژادي و سياسي بعنوان ثروت و غناي جامعه تلقي مي‌شود و کارکرد جامعه نوين بر مشارکت فعال همه گروهها و اقشار در زندگي استوار است. همانقدر که طرز مديريتي اليگارشيک و اقتدارگرا در حالتي متضاد با معيارها و هنجارهاي دموکراتيک و معاصر جوامع قرار مي‌گيرند, شيوه مديريتي و زندگي دموکراتيک و فدراتيو مبتني بر نهادهاي مدني نيز به همان اندازه متناسب با دموکراسي معاصر مي‌باشد. اگر با تکيه بر اين واقعيت تعريف سياسي عصر حاضر را ارائه دهيم مي‌توان گفت, عصر ما, عصر فدراسيون دموکراتيک جهان مي‌باشد.

مشارکتي آگاهانه و راستين, نيازمند شفافيت در خصوص اصول فلسفي تمدن دموکراتيک معاصر مي‌باشد. دموکراسي, سيستمي نيست که مطابق با منافع هر قشري و مغاير با پرنسيبها تحليل و تفسير گردد. بلکه داراي جهان‌بيني سيستماتيکي است که برخوردار از طرز عملياتي برنامه‌ريزي شده, مبدأي و فلسفي متکي بر علم مي‌باشد. قانون تحول و تداخل و وحدت اضداد ماترياليسم ديالکتيک, زير بناي اساسي طرز تفکر دموکراسي نوين مي‌باشد. دموکراسي معاصر هنوز در نقطه آغاز خود قرار دارد. پديده‌هاي تمدن قديم, بيشتر و موثرتر هستند. در تقابل با ناتواني, فرسودگي و بحران‌زدگي اين پديده‌ها, پديده‌هاي داراي توان نمايندگي پيشرفت تمدن نوين بسيار اندک هستند. ولي بدليل اينکه نماينده آينده مي‌باشند, جوان, سرزنده و پرتوان هستند. علي‌رغم اين جايگاه متفاوت و متقابل نيروها, بدليل اينکه توان خود را از پيشرفت‌هاي علمي و معيارهاي دموکراتيک مي‌گيرد, بدون بکارگيري راهکارهاي خشونـت‌آميز, با ارائه سنتزي نوين همه تضادها و چالشها را بسوي چاره‌يابي رهنمون مي‌سازد. اين اصل و مبدأ فلسفي, متناسب با تعريفي است که دموکراسي معاصر به مفاهيمي چون پديده, ارتباط و تحول مي‌دهد.

انقلاب علمي ـ تکنولوژيک, اين مجبوريت را که انسانيت بايستي به شيوه جامعه طبقاتي زيسته و تمدن نيز متکي بر آن باشند, بر طرف ساخته است. انقلاب علمي ـ تکنولوژيک,‌ پديده‌اي است که بجاي طبقات, حذف طبقات را اساس گرفته و  مطرح مي‌سازد. به عبارتي ديگر جامعه طبقاتي را انکار نموده و تحول در راستاي گذار از جامعه طبقاتي به جامعه مبتني بر پيشرفت و حرفه را تحميل مي‌کند. از اين رو طرز فکر دموکراسي نوين گزينه‌اي دلخواه نبوده بلکه پديده‌اي است متکي بر زمينه‌اي مادي که در سايه نقش تعيين کنندگي انقلاب فن‌آوري طي اين مرحله نوين تاريخي, آگاه سازي و سازماندهي جامعه را امکان پذير مي‌کند. اصول و نهادهاي جامعه و دولت کهن در برابر پيشرفت انقلاب علم و فن‌آوري دچار نقصان و کاستي شده‌ند. اين وضعيت, بيانگر تلاشي و زير و زبر شدگي کلي در همه عرصه‌ها از عرصه ايدئولوژيک گرفته تا عرصه اقتصادي مي‌باشد. همه پرنسيب‌ها مورد ترديد قرار گرفته‌اند و کليه نهادها نيز فاقد هر گونه کاربردي گشته‌اند. ولي در برابر آن, سيستم اجتماعي نوين نيز هنوز به تمامي مشخص و شفاف نشده است. هنوز مشخص نيست هويت ايدئولوژيک و نهادهاي اجتماعي جديد به چه شکل خواهند بود. اين حقيقت بر همه ثابت شده است که هم رستوراسيون فاشيستي گذشته و هم  يک انقلاب روسيه‌اي نوين فاقد توان چاره‌يابي مشکلات هستند. دموکراسي معاصر بعنوان طرز زندگي و مديريت اين دوره تاريخي پا به عرصه وجود نهاده است. سيستم دموکراتيک نوين بدين معناست که؛ تمامي نهادها و مکانيسمهاي مديريتي استثمار سيستم تمدن سرمايه‌داري بنحوي از سازماندهي و اداره خواهند شد که زحمت‌کشان و گروه‌هاي مردم از هر نظر قادر به مشارکت همه جانبه در آنها باشند. در اين سيستم, نه همچون گذشته استثمار و اقتدار طبقه بورژوازي تعيين کننده خواهد و نه اينکه زحمت‌کشان و خلقها با بکارگيري خشونت انقلابي سيستم سرمايه‌داري را به تمامي سرنگون ساخته و سيستم انقلابي خود را جايگزين آن خواهند ساخت. هر دو طرف نيز ناچار از قبول اصل محدود‌سازي منافع يک طرفه و مطلق خود مي‌باشند. شيوه حياتي متناسب با قوانين و مقررات دولت حقوقي ـ دموکراتيک و صلح‌طلب را اساس مي‌گيرد. با بکارگيري مکانيسمهاي سياست دموکراتيک, توليدات ايجاد شده در همه عرصه ها را مجددا به نحوي عادلانه تقسيم و توزيع مي‌نمايد. بر همين اساس نيز حق  مشارکت و ابراز وجود در اقتدار سياسي را براي همه اقشار قايل مي‌باشد.

انقلاب عملي ـ فن‌آوري و پيشرفت‌هاي سرسام‌آور در عرصه ارتباطات مرزهاي ملي و سياسي را بي‌معنا ساخته است. امکان دسترسي آسان به اطلاعات تا بدان حد که در طول تاريخ هيچگاه شاهد آن نبود‌ه‌ايم، خلقها را به سوي همگرايي و انترناسيوناليسم سوق داده است. امکان و زمينه روابط و همکاريهاي فراملي و انترناسيوناليستي را در حد غير قابل تصوري افزايش داده است. اين رويداد, ضمن اينکه از سويي باعث دموکراتيزاسيون  جامعه و به خدمت در آمدن علم و فن‌آوري براي جامعه و همچنين نيرومند ‌سازي نهادهاي جامعه مدني مي‌شود, از سوي ديگر همکاري و سازماندهي بين‌المللي را توسط پيشرفته‌ترين ابزارها امکان پذير ساخته است. به بياني ديگر, حقوق و آزاديهاي انساني را از حالت امور داخلي دولتها خارج ساخته و آنرا صاحب معيارها و منشور دموکراتيک و معاصر و مشترک و مرتبط با همه انسانيت نموده است.

در ديدگاه دموکراسي معاصر, نابودسازي و تحول طبقات و پديده‌هاي متنوع اجتماعي نه با اعمال زور و خشونت, بلکه تنها از طريق تغيير و دگرگوني سطح علم و فن‌آوري امکان پذير مي‌باشد. همانگونه که پديده‌هاي اجتماعي را نمي‌توان با توسل به زور آفريد, نابودي آنها از اين طريق نيز غير ممکن مي‌باشد. فاکتور موثر و تعيين کننده در هر تحول و دگرگوني، نه زور بلکه فن‌آوري علمي مي‌باشد. زور و خشونت، جهالت را در نهان دارد. علم و عمل  هر اندازه جهالت را پشت سر نهد, پوچي و بي‌مفهومي خشونت نيز آشکارتر مي‌شود. استفاده بي رويه و بي‌حد و مرز از خشونت، روند تکامل طبيعي جامعه را تخريب نموده و به آن زيان مي‌رساند. به عبارت ديگر دگرگون‌سازي جامعه با تکيه بر خشونت انقلابي در تقابل با خشونت ضد انقلاب معناي خود را از دست داده است. سازش زورکي (اجباري) در جوهر دموکراسي وجود ندارد. دموکراسي, در صدد خارج ساختن خشونت از موضوع بحث مي‌باشد. اعتقاد بر اين است که پيشرفت‌هاي آزادي‌خواهانه راستين تنها در محيط‌هايي به وقوع مي پيوندند که فاکتور خشونت در آن مطرح نباشد. موضع‌گيري در برابر خشونت, نه تاکتيکي و نه استراتژيک, بلکه اصل و پرنسيب است. بنيادي‌ترين اصل دموکراسي, اعتقاد آن به ايجاد جامعه و يک دوره تاريخي مبري از زور و خشونت مي‌باشد. اين اصل, بيانگر يک زيربناي فلسفي ژرف مي‌باشد. اين چنين برخوردي اصولي در برابر زور، کاراکتر صلح‌آميز دموکراسي معاصر را ابراز مي‌دارد. صلح اجتماعي را شکل‌طبيعي پيشرفت دانسته و بدان اعتقاد دارد. جامعه‌اي بدون جنگ و جهاني متمدن را اساس مي‌گيرد.

يکي ديگر از اصول دموکراسي , دفاع مشروع مي‌باشد. فرد و جامعه در جوامعي که از فقدان مشروعيت رنج مي‌برند يا دموکراسي مورد تعرض قرار گيرد, بر اساس اصل دفاع مشروع حق دفاع از موجوديت خود را دارند و اين حق, حقي مبتني بر قوانين اساسي مي باشد. گردن نهادن به قوانين و رژيمهاي غيردموکراتيک, برخورد و موضعي شرافت‌مندانه و دموکراتيک نيست. اين برخورد, نابودسازي نيروهاي آنتي دموکراتيک متقابل طي يک ضد حمله را در بر نمي‌گيرد. بجاي آن, بيشتر معتقد به آگاه سازي و سازمان‌دهي جامعه و دايمي ساختن حق انجام عمليات و مبارزه در برابر ناحقي‌ها مي باشد. اين شيوه مقاومت که جوهر حقوق ـ شيوه مسلحانه را نيز در خود مي‌گيرد ـ را تشکيل مي‌دهد, از اصول دموکراتيک معاصر نشأت مي‌گيرد. شيوه‌هاي خشونت و عملياتهايي که از اين چارچوب فراتر روند, در گستره دفاع مشروع قرار نمي‌گيرند.

در گستره دموکراسي معاصر, تنها طبقه‌اي ممتاز يا ملت حاکم نه, بلکه همه جامعه قرار دارند. دموکراسي معاصر بر خلاف ديگر دموکراسيهاي طبقاتي کلاسيک, همه هويتهاي اجتماعي مرتبط با جامعه را مشروع مي‌بيند, هيچ کدام را ممنوع نمي‌کند و از حقوق و آزادي و برابري آنها دفاع مي‌نمايد. پيشرفت هويتها  و فرهنگهاي اجتماعي را تشويق نموده و آنها را غناي اجتماعي مي‌داند. يعني جامعه دموکراتيک ـ‌ اکولوژيک را اساس مي‌گيرد. به عبارت ديگر جامعه دموکراتيک بيانگر عملکرد قانوني و تداوم حيات آزادانه هر انديشه عقيده و موجوديت فرهنگي مي‌باشد.

 دموکراسي معاصر, دولت دموکراتيک را در افق ديد خود دارد. دولت دموکراتيک, سيستم پارلماني دموکراتيک و اکثريت ر اساس مي‌گيرد. نظام حقوقي متضمن به قانون اساسي متکي بر تاييد, سازش و اراده خلق و جامعه را ضروري مي‌داند. طرز مديريتي آن دموکراتيک خواهد بود و بر چنان ساختار دموکراتيکي اتکار مي‌ورزد که روابط پيچيده جامعه را در بالاترين سطح هماهنگ مي‌سازد. سازماندهي مجدد فعاليتها و امور عمومي از قبيل امنيت, آموزش, بهداشت, ارتباطات و ديپلماسي که به تنهايي از عهده اقشار و افراد بر نمي‌آيد, بعنوان توان تصميم‌گيري و مديريت را اساس مي‌گيرد. دموکراسي معاصر, دموکراتيزاسيون سياست و حق آزادي بيان و سازماندهي براي هر انديشه و برنامه سياسي و واگذاشتن خود به ترجيح آزادانه جامعه را ضروري مي‌داند.

مساله آزادي زن و حقوق بشر از جمله مواردي هستند که در پيشرفت دموکراسي معاصر بيش از هر چيز ديگر داراي اهميت بوده و روز به روز هم بر اهميت آنها افزوده مي‌شود. حقوق بشر و آزادي زن, پديده‌هايي منتج از جامعه سرمايه‌داراي نيستند, بلکه پيشرفت‌هايي اجتماعي مي‌باشند که سيستم سرمايه‌داري را پشت سر مي‌نهند. پيشرفت جامعه دموکراتيک, خود را بيش از هر چيز در حقوق بشر و آزادي زن نشان مي‌دهد. معيار آزادي جامعه با معيار آزادي زن همسان شده است. زن هر اندازه آزاد باشد, جامعه نيز به همان اندازه آزاد مي‌باشد. همچنين حقوق بشر, معيارهاي آزادي و دموکراسي جامعه معاصر را تعيين مي‌کند. در يک جامعه هر اندازه نسبت به حقوق بشر احترام گذاشته شده و فرد آزاد باشد, جامعه نيز به همان اندازه آزاد و دموکراتيک است. در مرحله جديد هر دو مورد نقشي اساسي ايفا خواهند کرد, ‌در حالي که حقوق بشر چارچوب قانوني تمدن معاصر را مشخص مي‌کند, اصولاً زمينه اجتماعي آنرا نيز آزادي زن تشکيل خواهد داد. پيشرفت‌هاي به وقوع پيوسته در اين دو عرصه عمق و تکامل جامعه دموکراتيک را تعيين خواهد نمود.

 

وضعيت خاورميانه و گزينه دموکراتيک

در حاليکه چنين پيشرفت‌هايي در سطح جهان در حال وقوع هستند, سيستم خاورميانه از تحول و تغيير خود از راه رفرم بسيار دور مي‌باشند. سيستمهاي مبتني بر دولت اليگارشيک, اتوکراتيک و تئوکراتيک بر موجوديت خود اصرار مي‌ورزند. دولتهاي ريز و درشت مبتني بر ملي‌گرايي محدود و دگماتيسم ديني, شباهت زيادي به تشکلهاي دوره فئودالي داشته و قبيله‌گرايي‌هاي فئودالي همچون امارت‌ها و شاهنشاهي‌ها همچنان حيات خود را تداوم مي‌بخشند. دولت‌هايي که نام جمهوري را يدک مي‌کشند هيچ نسبتي با يک جمهوري واقعي ندارند, زيرا طرز مديريتي آنها هيچ فرقي با دولتهاي پادشاهي و خانداني ندارد. هرگونه مخالفت اجتماعي دموکراتيک با توسل به زور و خشونت سرکوب مي‌شوند. اجازه سازماندهي را به جامعه مدني نمي‌دهند. يک قشر محدود مزدور و واپسگرا با استفاده از بي‌رحمانه‌ترين ابزارها و راهکارها, جامعه را به بيچارگي و بن‌بست کشانيده است. رژيم‌هاي واپسگرا و غيرمعاصر  مذکور, از سويي مانع از دسترسي جامعه به پيشرفت‌هاي فن‌آوري و علمي معاصر شده و از سويي ديگر نيز جامعه را از حقوق و آزادي‌هاي انساني‌اش محروم ساخته‌اند. بدين شيوه با محدود ساختن هر دو عرصه, در تلاش دراز کردن عمر اقتدار خود تا چند صباحي ديگر هستند. به جاي اينکه با توسل به راهکارهاي سياست دموکراتيک، مسايل موجود در جامعه و بين خلق‌ها را چاره‌يابي نمايند, با بکارگيري راهکارهاي خشونت‌آميز و مبتني بر ترور, جو جامعه را با خشونت به خفقان کشيده‌اند. دليل اصلي تداوم گرداب خشونت اسراييل‌ـ‌ فلسطين و عمليات‌هاي تروريستي و خشونت‌آميز در عراق و کردستان, توسل ساختارهاي ملي‌گرا و فاناتيک به اينگونه راهکارها و تبديل ساختن اين نبرد خونين به يک سياست در راستاي تداوم منافع پنهاني و پليد خود مي‌باشد. با درگيري‌هايي که بر اساس اين سياست ضعيف و بيچاره به وقوع مي‌پيوندند, انرژي جامعه را به هدر مي‌دهند.

به عبارتي ديگر, در حال حاضر تمدن طبقاتي ـ که نخستين بار در خاورميانه ظهور يافته و ريشه دوانيد ـ در خاورميانه و سنتهاي ناشي از آن بطور مداوم در حال تکرار خود بوده و روند فرسايشي و تلاشي را مي‌گذراند. دولت و نهادهاي سنتي , ديگر چيزي در چنته ندارند که به جامعه بدهند. سواي آنکه توان نوسازي خود را از دست داده‌اند, به مانعي جدي فرا راه پيشرفتهاي معاصر مبدل گشته‌اند. وضعيتي که جامعه بدان گرفتار آمده است, انسانهاي اين منطقه را تا حد زيادي بي‌چاره و ناتوان ساخته است. بي‌گمان بررسي مسايل با طرز فکر و راهکارهاي غير معاصر، آنها را حل نکرده و حتي بي‌چارگي و بن‌بست را عميق‌تر ساخته است. پيش‌پا افتاده‌ترين مسئله, به قانقاريايي اجتماعي مبدل شده است. به همين دليل نيز مسير پيشرفت اجتماعي مسدود گشته است. هم معضلات اجتماعي از جمله مسايل ملي, سياسي, جنسي، عقيده‌اي و اقتصادي زمينه حل و چاره‌يابي نمي‌يابند. تا جايي که ممکن است در برابر دموکراسي, آزادي و حقوق بشر مانع ايجاد مي‌شود. با حقوق و آزاديهاي اساسي دشمني شده و نگاهي تردد آميز بدانها مي شود, و کساني را که در راه تحقق اين آزاديها به مبارزه بر مي‌خيزند, خائنين وطن و دين اعلام مي‌شوند و پي در پي تحت شکنجه و انفال قرار گرفته و به زندان افکنده مي‌شوند. اين وضعيت تنها به ناتوان‌سازي کشورها, جوامع و افراد منطقه محدود نمانده, بلکه باعث بروز بحرانهاي اجتماعي گشته است. مسدود شدن مسير بحرانها و رويدادهاي اجتماعي, همانگونه که در عراق نيز مشاهده شد مبدل به بهانه و فراخواني مداخلات نيروهاي خارجي شده است. به بياني ديگر, اين وضعيت باعث گرديده راه منطقه به روي مداخله نيروهاي خارجي گشوده شود. نمي‌توان گفت که مداخلات خارجي نيز قادر به ارائه راه حلهايي واقع‌بينانه و پايدار مي‌باشند. زمينه سازي پيشرفت دموکراتيک همراه با ايفاي نقشي مثبت، به تنهايي مبدل به چاره‌يابي نشده است. زيرا هم اکنون در حالي که ستاتيو منطقه را بسوي تلاشي سوق مي‌دهد, همه کشورهاي منطقه را دچار بي‌استقراري کرده است. به اندازه بي‌استقراري, انسداد نيز منطقه را تهديد مي‌کند. نمي‌توان از اين نکته چشم‌ پوشيد که بي‌استقراري و جو خشونت موجود در سطح منطقه و عراق به کجا ختم خواهد شد؟

نه انسداد و نه مداخله خارجي, چاره‌ياب مشکلات کشورهاي خاورميانه نيست. در عمل شاهد اين هستيم که هر دو شيوه حل, منشاء بيچارگي و رسيدن به بن‌بست مي‌باشند. تنها راه دستيابي به راه حلهاي منتج به استقرار وتامين منافع خلقها و همچنين پشت سر نهادن بن‌بست‌موجود, جهشي در عرصه دموکراسي, آزادي و حقوق بشر مي‌باشد. اگر خواستار گذار از انسداد و بي‌استقراري هستيم, نيازمند يک نظام دموکراتيک نوين و تحقق ساختارهاي اجتماعي مبتني بر آن مي‌باشيم که معيارهاي دموکراتيک معاصر را اساس گرفته و پيشرفت دهنده حقوق و آزادي‌هاي اساسي انسان باشد.

جامعه کرد که در منطقه داراي موقعيتي پر اهميت مي‌باشد نيز بيش از همه خلقهاي ديگر از سوي سيستم حاکم بر منطقه زيان ديده است. زيرا سالهاست که هويت اجتماعي و واقعيت آن بعنوان يک خلق مورد انکار قرار مي‌گيرد. در سطح جهاني بدان اعتراف نمي‌شود. حقوق و آزاديهاي اساسي آن پايمال شده و اجازه پيشرفت آزادانه اين خلق داده نمي‌شود. کردها از تمامي حقوق و آزاديهاي اساسي مورد قبول تشکل‌ها و نهادهاي بين‌المللي همچون اتحاديه اروپا و سازمان ملل و مندرج در حقوق جهانشمول محروم بوده و بر پايمالي حقوق آنها به ديده اغماض نگريسته مي‌شود. با وجود اينکه حق تعيين آزادانه سرنوشت و حتي تاسيس دولت براي ملتها از سوي قوانين بين‌المللي شناخته و تضمين گشته است, ولي در حال حاضر خلق کرد حتي از حق آموزش و سخن گفتن به زبان مادري خود که بديهي‌ترين حقوق انسان است محروم بوده و زبان کردي ممنوع مي‌باشد. بر روي تمامي عملياتها و فعاليتهاي دموکراتيک خلق کرد در راستاي طلب حقوق و آزاديهاي اساسي‌اش مهر جدايي‌طلبي و خيانت زده شده و به هر نحو ممکن محکوم مي‌گردد.

اين حقيقتي آشکار است که خلق کرد نخواهد توانست دايماً همراه با انکار,‌ سرکوب, انفال و جنگ زندگي کند. همه خلقهاي منطقه و در صدر آنها خلق کرد بايستي درعرصه دموکراسي, آزادي و حقوق بشر گامي تاريخي را بردارند. مداخله خارجي که خود ناشي از انسداد و بن‌بست‌ داخلي است, نمي‌تواند سرنوشت خلقهاي خاورميانه باشد.

بيچارگي سيستم فرسوده قديمي و نه بي‌استقراري منتج از مداخله خارجي, دموکراسي و آزادي را براي خلقها به همراه نمي‌آورد. تنها راه حل واقعي؛ حمله نوين دموکراسي معاصر مي‌باشد. بنيانهاي جامعه کردها نيز به شدت نيازمند اين شيوه چاره‌يابي مي‌باشد. کردها بعنوان خلقي که در طول تاريخ به سبب خشونت و فقر بسيار ضعيف گشته و حتي تا کوچکترين ذره‌‌اش دچار از هم پاشيدگي شده است, تنها  در سايه روح و آگاهي و دموکراسي قادر خواهد بود خود را جمع وجور کرده, نيرو يافته و در ميان خلقهاي برادر, دوست و همياري بيابد. خل کرد داراي چنان ويژگيي مي‌باشد که با ديناميک توانمند دموکراسي و مبارزات موثر خود, در پيشبرد دموکراسي خاورميانه نقشي تعيين کننده را ايفا نمايد.

بنابراين جنبش آزادي‌بخش کردستان در برابر نقل حقوق جهانشمول انسان و معيارهاي دموکراتيک آن ـ که ارزشهاي مشترک انسانيت مي‌باشند ـ به ميان خلق کرد و ديگر خلقهاي منطقه و حيات بخشي آنها مسئول مي‌باشد. در همين راستا نيز ارائه اعلاميه حقوق دموکراتيک به افکار عمومي را وظيفه‌اي تاريخي مي‌داند.

حقوق و آزادي‌هاي اساسي

الف ـ حقوق اساسي:

1ـ حق زندگي, اساسي‌ترين حق انسان مي‌باشد. تحت هيچ شرايطي نمي‌توان زندگي کسي را مورد تهديد قرار داد و او را از زندگي کردن محروم ساخت. هرکس که مرتکب چنين عملي گردد, در دادگا‌ههاي مستقل مورد محاکمه قرار خواهد گرفت.

2ـ در برابر ناحقي‌هاي تحميل شده, هرکس حق طلب حق, اقامه دعوا و تقديم عريضه به محاکم مستقل را دارد. اين حق را نمي‌توان از کسي سلب نمود, به تاخير انداخت يا مشمول مرور زمان کرد.

3ـ هيچ کس نبايستي بنا به جنس, نژاد, رنگ پوست, طبقه و خاندان مورد تبعيض قرار گرفته و در برابر حقوق مورد معامله دوگانه و متفاوت قرار گيرد. همه در برابر حقوق مساوي هستند.

4ـ در حقوق و آزادي‌هاي اساسي, برتريت حقوق امري بنيادين مي‌باشد. هرمحاکمه‌اي که حقوق بشر را اساس نگرفته و متکي بر برتري حقوق و دادگاهي مستقل نباشد, محاکمه عادل نبوده و فاقد هرگونه مشروعيت خواهد بود.

5ـ نمي‌توان آزادي بيان و انديشه کسي را محدود ساخت.

6ـ هرگاه که راه‌هاي حقوق داخلي به بن‌بست رسيدند, هرکس حق دارد به حقوق بين‌الملل مراجعه نمايد.

7ـ هيچ‌کس را نمي‌توان پيش از ارتکاب جرمي مشخص و بدون دليل و مدرک کافي گناه کار شناخت. تا زماني که تصميم قطعي دادگاهي مستقل صادر نگردد, نمي‌‌توان کسي را گناه‌کار قلمداد نمود.

8ـ نمي‌توان افرادي را که مرتکب جرمي شده‌اند, مورد شکنجه قرار داده و با غرور آنها بازي نمود يا تحت شرايطي قرار داد که منافي حقوق بشر باشد. مدت زمان بازداشت, بايستي منطبق با تصميمات دادگاه حقوق بشر اروپا باشد. به خاطر هيچ جرمي نمي‌توان حکم مرگ را در مورد کسي صادر نمود.

9ـ هر شهروندي حق دارد در برابر فشار, سرکوب, ناحقي‌ها و اقدامات منفي اعمال شده بر وي مقاومت نموده و عمليات‌‌هايي انجام دهد. اين حق, حق دفاع مشروع مي‌باشد.

10ـ خارج از محدوده دفاع مشروع نمي‌توان کسي را مورد خشونت و زور قرار داد. به کار‌گيري خشونت جهت حل مسايل و مشکلات, جرم بوده و مي‌بايستي در دادگاه‌هاي مستقل مورد محاکمه قرار گيرد.

 

 

ب‌ ـ حقوق سياسي:

1ـ قانون اساسي و ديگر قوانين مختلف, اراده مردم و کل جامعه مي‌باشند. نظام حقوقي و قانوني غير متکي به اراده, ترجيح و تاييد کلي دموکراتيک جامعه, فاقد مشروعيت بوده و نمي‌‌تواند به نام جامعه تصميم گرفته و حکمي صادر نمايد.

2ـ حکومت و مديريتي که توسط انتخابات آزاد و دموکراتيک مردم برسرکار نيامده و قدرت و اختيارات خود را از يک قانون اساسي دموکراتيک نگرفته و مورد تاييد جامعه نباشد, دموکراتيک و مشروع نمي‌باشد و به نام جامعه نمي‌تواند ابزار‌هاي قدرت را به کار گيرد.

3ـ نمايندگاني که با خواست و انتخاب آزادانه مردم برسرکار مي‌آيند, تنها مي‌توانند در برابر مردم مسئول و پاسخگو باشند. در ازاي اقدامات و کارهاي خود, به مردم حساب پس خواهند داد. کساني را که مردم آنها را برسرکار آورده‌اند, تنها مردم مي‌توانند از کار برکنار نمايند. هر نيرو و اراده خارج از مردم قادر نيست در امور نمايندگان منتخب مردم دخالت نمايند يا آنها را از کار برکنار کنند.

4ـ انتخاباتي که زمينه را براي مشارکت دموکراتيک و پذيرش نمايندگان بطور يکسان فراهم نکرده, قوانين انتخاباتي را عادلانه وضع ننموده و اراده خلق را به مجلس راه ندهد, مشروعيت و مقبوليت ندارد.

5ـ هرکس مي‌تواند در فعاليت‌هاي سياسي شرکت کرده و به هر حزبي که خواست ملحق شده يا از آن حمايت کند, همچنين حق دارد به نشر و سازماندهي افکار سياسي خود بپردازد. تازماني که شخصي به ديگران ضرر و ضربه‌اي نزده باشد, هيچ کس حق ندارد وي را صرفا به دليل سياسي بودنش مورد اتهام و محاکمه قرار دهد يا اينکه تبعيد نموده و در باره‌اش حکم جزايي صادر کند.

6ـ احزاب سياسيي را که طبق موازين حقوق دموکراتيک تاسيس شده‌اند, نمي‌توان به دليل فعاليتهايي که در راستاي اهداف و سياست‌هاي خود انجام مي‌دهند منحل کرد يا غير قانوني اعلام نموده و مورد محاکمه قرار داد. هرکدام از احزاب سياسي حق دارد برنامه خود را اعلام کند, به نشر افکار خود پرداخته و در عمل پياده کرده و سازماندهي نمايد.

7ـ هرکس حق دارد هم انتخاب کند و هم انتخاب شود. همچنين حق تعيين مديريت از طريق مشارکت دموکراتيک را نيز دارد. هيچ کس نبايد به خاطر سليقه شخصي و افکار سياسي‌اش تحت تعقيب قرار گيرد و نبايد فکر و عقيده ديگري بر او تحميل کرد. نبايد کسي را به خاطر اهداف و عقايد سياسي وي از حق شهروندي محروم نمود.

8ـ هرکس از حق شهروندي کشوري که در آن زندگي مي‌کند برخوردار است. هيچ کس نبايد به خاطر فکر و هويت و نژادش از حق شهروندي محروم شده و به هربهانه‌اي حق او ضايع گردد.

9ـ هرکس حق دارد در صورتي که مورد ظلم و زورگويي قرار گرفت به کشورهاي ديگر پناهنده شده و از امکانات پناهندگي بهره‌مند گردد.

10ـ در موارد مهمي چون جنگ, صلح, اعزام نيرو به خارج از کشور, اتحاد يا جدايي از ديگر کشورها, مشارکت در مجامع بين‌المللي و ايجاد توافقات, وضع قوانين اساسي و حقوقي و حل مشکلات اساسي جامعه و... بايد نظر مردم پرسيده شود(همه‌پرسي) يا اينکه مردم آن را تاييد کنند. در غير اين صورت هيچ حکومت و مديريتي نمي‌تواند به تنهايي تصميم‌گيري نمايد.

11ـ هرملت و نژادي داراي آزادي و حق تعيين سرنوشت خود مي‌باشد.

12ـ هرکس حق انتشار و طبع و آگاهي يافتن و خبر رساني را داراست؛ که اين حق از حقوق اساسي انسان و جامعه مي‌باشد. هيچ کس نمي‌تواند اين حق را ضايع کند و با سليقه خود آن را زير پا گذارد.

 

ج ـ حقوق اجتماعي و فرهنگي:

1ـ تبعيض جنسي عليه زن, ديدگاه کالايي نسبت به زن و کم عقل ديدن او و اعمال و برخوردهاي خشونت‌بار و نابرابر پذيرفته نيست. زن مي‌تواند در همه فعاليتهاي اجتماعي و زندگي اجتماعي مشارکت کند.

2ـ زن حق دارد در مقابل هرگونه تهديد و خشونت از حق پناهندگي استفاده نمايد.

3ـ نبايد حقوق اساسي بشر را به نام «امور داخلي کشور» زير پا گذاشت و سليقه‌اي برخورد نمود. حقوق بشر موضوعي جهاني است و در انحصار هيچ دولت, حکومت و گروهي خاص قرار ندارد.

4ـ هدف هرنوع سازماندهي اجتماعي, دفاع از حقوق طبيعي و اساسي انسان است. اينها آزادي و امنيت و مقاومت در برابر هرگونه فشار و سرکوب مي‌باشند. آزادي يعني حق انجام هرکاري به شرطي که به ديگري ضرر و زيان نرساند. آزادي هيچ کس را نمي‌توان محدود کرد, مگر در شرايطي که به جامعه و ديگران آسيب برساند. هيچ کس نبايد از آزادي برضد حقوق بشر و جامعه بهره‌گيري نمايد.

5ـ هرکس حق دارد به زبان مادري خود حرف بزند و به هرزبان و لهجه‌اي که خواست آموزش ببيند. اين حق از حقوق اساسي و طبيعي انسان بوده و هيچ کس نمي‌تواند مانع از آن شود. در غير اين صورت جرمي انساني صورت گرفته است.

6ـ هرکس در عقيده و وجدان شخصي‌اش آزاد است. هرکس مي‌تواند هر فکر و عقيده و ديني که داشته باشد به انجام تکاليف و واجبات فکري و ديني خود بپردازد. هيچ کس را نمي‌توان به خاطر عقايدش مورد بازخواست قرار داد يا دين و عقيده ديگري بر او تحميل نمود.

7ـ نظام سياسي و اجتماعي زندگي جامعه, لاييک است. نبايد دين و عقايد سياسي مورد استثمار قرار گيرند.

8ـ هر فرد و گروهي حق دارد آزادانه و بدون هيچ گونه ممانعتي در فعاليتهاي علمي, فرهنگي و هنري مشارکت کند.

9ـ وظايف اوليه مديريت هاي سياسي اين است که علم و هنر را که نقش مهمي در روشنگري و آگاه شدن جامعه دارند تشويق و ترويج نموده و به جامعه ارايه خدمت نمايند. تا زماني که دانشمندان, هنرمندان و روشنفکران هيچ ضرري به فردي يا جامعه وارد نکرده باشند, نمي‌توان آنها و فکر و هنر و کارشان را مورد اتهام و بازخواست و محاکمه قرار داد.

10ـ همه فرهنگ‌ها و نژادها حق دارند براي آزادي خود دست به سازماندهي افکار خود و آگاه يافتن و اجراي آن بزنند. اين حق مشروع است و به هيچ بهانه‌اي ضايع و پايمال نمي‌شود.

11ـ کليه اقشار اجتماعي مي‌توانند براي دفاع از منافع و آزادي‌هاي خود در قالب تشکيلات و اوقاف, سنديکا و پلاتفورمها و نهادها سازماندهي شده و حق مشارکت در هرگونه فعاليت اجتماعي را دارد. هيچ چيز مانع از احقاق اين حقوق نمي‌شود.

12ـ سازماندهي جامعه مدني ضامن دموکراسي است. هرکس حق مشارکت در مديريت دموکراتيک نهادهاي جامعه مدني را دارد و مي‌تواند به دفاع و پيشبرد منافع و آزادي‌هاي خود بپردازد. جهت توسعه و ارزش‌يابي جامعه دموکراتيک بايد گسترش جامعه مدني به عنوان حقي قانوني قلمداد شود که در قانون اساسي طرح شده باشد.

13ـ هريک از شهروندان حق دارد با موسسات بين‌المللي رابطه برقرار نمايد, به مسافرت و گردش اقدام کند, به عرضه برنامه‌هاي فکري, سياسي و اقتصادي خود بپردازد. اين حق نبايد به هيچ وجه مورد ممانعت قرار بگيرد.

14ـ هرکس در انتخاب روابط خود آزاد بوده و سليقه او مورد احترام است. نمي‌توان شخصيت و غرور افراد را جريحه دار کرد. نبايد در زندگي خصوصي و موقعيت افراد دخالت نمود.

15ـ هرکس حق آموزش و تعلم را دارد. بايد در آموزش, شرايط و امکانات مساوي باشد. آموزش پايه, امري ضروري است. هدف آموزش, تقويت فردي است که متکي بر علم و فلسفه معاصر بوده و شخصيت آزاد و فردي بيافريند که داراي فکر و انتخابي آزاد و مستقل باشد, هرگونه نظام فکري واپس‌گرا از قبيل تعصب ديني, جزم‌انديشي و ملي‌گرايي و ... را پشت سر نهاده و اساس فکر خود را برمبنايي دموکراتيک, لاييک و علمي استوار سازد.

16ـ هرکس حق استفاده از امکانات بهداشتي و مداوا را دارد. مسئولين جامعه موظف به برآورده کردن نيازهاي بهداشتي شهروندان هستند. هيچ کس حق ندارد به هيچ وجه از احقاق اين حقوق جلوگيري کند.

17ـ وظيفه اساسي خانواده, جامعه و موسسات عمومي, تضمين و دفاع از حقوق کودکان, نگهداري و رشد و بهداشت اجتماعي آنان در خانواده وجامعه مي‌باشد. دور نمودن کودکان از آموزش, بکارگيري آنها در کارهاي سخت و استثمار و سوء استفاده از آنها جرم مي‌باشد. خانواده‌ها و افرادي که مرتکب چنين خلافي شوند کودکان آنها از دستشان گرفته شده و به نهاد‌هاي ذيربط تحويل داده مي‌شوند.

18ـ کليه حقوق معلولين ذهني و جسمي بايستي رعايت شود.

19ـ وظيفه اساسي جامعه, خانواده‌ها و موسسات ذيربط, حفظ و رعايت حقوق سالمندان و ارايه خدمت به آنها مي‌باشند. برخورد محترمانه نسبت به سالخوردگان و آسيب ديدگان از ارزشهاي اخلاقي مي‌باشد. رفتار و برخوردهاي سهل‌انگارانه در اين مورد پذيرفته نيست.

20ـ هرکس وظيفه دارد از محيط و طبيعت حفاظت کند. اين حق هرکسي است که در محيط و طبيعتي سرسبز و پاکيزه و آرام زندگي نمايد. هرنوع توليد و فعاليتي که راه را برآلودگي و تخريب محيط زيست بازکند و تعادل آن را به هم زده و رابطه انسان با طبيعت را مورد تهديد قرار دهد غير مجاز است.

 

دـ حقوق اقتصادي

1ـ هرکس حق دارد در زندگي خود به امور اقتصادي پرداخته, در صدد اشتغال برآيد, در روند توليد مشارکت کند, صاحب مال و ملک گردد و بطور آزادانه تجارت نمايد. نبايد هيچ کس به زور مجبور به اجراي مقررات جانبي شود و در شرايط نابرابر و نامناسب بکار گماشته شود.

2ـ زحمت‌کشان حق دارند در برابر هرگونه فشار و استثمار در قالب سنديکا سازماندهي شده و به پيشبرد سطح زندگي و رفع اختلافات و نابرابريهاي طبقاتي بپردازند و براي اين منظور دست به اقدامات دموکراتيکي از جمله تحصن و اعتصاب بزنند. هيچ چيز مانع از اجراي اين حق نمي‌شود.

3ـ فعاليت‌هاي اقتصاديي که به ضرر جامعه و فرد باشد, تعادل طبيعت و سعادت و رفاه انسان را مد نظر نداشته باشد و برمبناي سرمايه‌گذاري و توليد و تلاشي سازنده و مفيد استوار نباشد, از درجه اعتبار ساقط است و نبايد گسترش داده شود.

4ـ موارد استعمار و استثمار اقتصادي از قبيل رانت‌خواري, دزدي, رشوه‌خواري و ... که از رنج و توليد به دور هستند را نبايستي مجاز دانست و راه گسترش آنها را بايستي مسدود کرد.

5ـ بي‌کاري و فقر به عنوان يک سرنوشت پذيرفته نيست. وظيفه اساسي نظام سياسي و نيروهاي اجتماعي ايجاد اشتغال و رفع بي‌کاري و فقر از طريق کار و توليد مي‌باشد.

 

ذـ موازين دموکراتيک در رابطه با کشورهاي حاکم

1ـ بايد در ايران, سوريه و عراق شرايط گذار به نظامي مبتني بر مشارکت و انتخاب آزاد و دموکراتيک و تکثر فراهم شود. بايد قوانين انتخابات در ترکيه را براساس معيارهاي دموکراتيک از نو اصلاح کرد و اصلاحات قانونيي که راه را برمشارکت مردم و راه‌يافتن نمايندگان آنها به مجلس را باز کند انجام شود.

2ـ بايد در همه کشورهاي[حاکم] قوانين دموکراتيکي وضع شود که بر مبناي صلح اجتماعي بوده و فقط در خدمت يا به نفع گروه يا طبقه خاصي نباشد و حقوق و آزاديهاي اساسي را در برگيرد.

3ـ نظام حقوق داخلي بايد براساس موازين حقوق جهانشمول که حقوق را در اولويت قرار دهد و حقوق بشر را در بر گيرد بازسازي و اصلاح شود.

4ـ همه موانع موجود برسرراه آزادي فکر و سازماندهي بايستي برداشته شوند.

5ـ بايد از هرگونه اقدامات سليقه‌اي و فشار و اعمالي که با آزادي فرد و حقوق بشر مغايرت داشته باشد خودداري شود. براي اين منظور لازم است تدابير اداري و حقوقي اتخاذ گردند. آنهايي که مرتکب چنين خطاهايي شوند بايستي مورد محاکمه قرار گيرند.

6ـ لغو حکم اعدام.

7ـ پايان دادن به همه سياستها و اقدامات تبعيض‌آميز و انکارگرايانه, ممنوعيت زباني و فشار و سرکوب نسبت به همه نژادها و فرهنگ‌ها به‌ويژه خلق کرد. بايستي ضمانت قانوني براي آزادي بيان و هويت و انديشه فراهم شود.

8ـ همه افرادي که به واسطه افکار و انديشه‌هاي سياسي‌شان محکوم شده‌اند بايد آزاد شوند, همچنين شرايط مساعد و محيط اجتماعي مناسب براي بازگشت تبعيد و طرد‌شدگان فراهم شود.

9ـ بايد قوانيني وضع شوند که مناسبات و فعاليت‌هاي سياسي, اقتصادي, فرهنگي و اجتماعي مابين کشورها برقرار شود و بتوانند به ‌راحتي با آنها رابطه داشته باشند.

10ـ بايد اصلاحاتي قانوني صورت گيرد که راه را بر رفت‌ و آمد خلق کرد از مرزهاي موجود باز کرده و امکان برقراري رابطه ميان همه اقشار اجتماعي و بخش‌هاي کردستان را فراهم نمايد و در اين راستا همه موانع موجود در اين مورد برداشته شوند.

11ـ بايد اقداماتي صورت گيرد که کشورهاي منطقه بتوانند باهم متحد شده و همکاري نمايند و همزمان حرکت کنند. بايستي توافقات و روابطي سياسي, اقتصادي و فرهنگي برقرار شود که زمينه تحقق اتحاديه دموکراتيک خاورميانه را فراهم نمايد.

بايستي سازمانها و نهادهايي از قبيل سازمان ملل متحد, ناتو و صندوق بين‌المللي پول را که بعد از جنگ جهاني دوم و براساس توازنات دوره جنگ سرد تاسيس شده و به بحران جهاني و تسليحات اتمي و ميليتاريسم افراطي دامن زده, نظامهاي هژموني را توسعه داده, پيوسته موجب بروز درگيري‌هاي داخلي و منطقه‌اي و نقض آزادي و حقوق بشر شده, حقوق و آزاديهاي اساسي خلق کرد را ناديده گرفته و در نتيجه؛ بي‌عدالتي و نابرابري را در خود پرورانده و هنوز هم به عنوان نمودي از نظام سابق جهاني به موجوديت خود ادامه مي‌دهند, براساس معيارها و موازين دموکراتيک و حقوق بشر از نو بازسازي نمود.

 

هـ موازين دموکراتيک در رابطه با کردها

1ـ کردها براي حل مشکلات سياسي, اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي و ديپلماتيک خود بايد اقدام به ايجاد «اعلاميه حقوق دموکراتيک» نمايند.

2ـ در جامعه کرد؛ سازمانهاي سياسي و موسسات اجتماعي, اقشار و طبقات و گرههاي مختلف با عقايد گوناگون, عشاير و افراد در حل مشکلات و اختلافات و تناقضات خود بايستي به شيوه صلح‌جويانه و گفتگو و برادري عمل کنند. هيچ کس نبايد براي حل مشکلات دست به خشونت بزند.

3ـ براي بهبود و ارتقاء سطح زندگي و اقتصادي کردها در هر بخش از کردستان, بايد سرمايه‌گذاري و حمايت لازم صورت پذيرد.

4ـ اگر هريک از افراد کرد از طرف نظام حاکم آن کشورها مورد ظلم و سرکوب قرار گرفت حق دارد با استناد به اعلاميه حقوق دموکراتيک به دفاع از حقوق و آزادي خود بپردازد.

5ـ هر فرد بايد با برخوردهاي تبعيض‌آميز و ديدگاههاي ملي‌گرايي‌شوونيستي در کشور حاکم مبارزه نموده و از حق تعيين آزادانه سرنوشت خود در راستاي اتحاد و همکاري استفاده نمايد, نه براي جدايي طلبي و عداوت.

6ـ همه اشخاص کرد در هر بخش و کشوري که در آن زندگي مي‌کنند لازم است باهم در رابطه و همکاري باشند و کليه عمليات و اقداماتي را که مبارزات آزادي‌بخش دموکراتيک خلق را تضعيف نموده و اتحاد آن را از بين ببرد رد نمايند و در برابر سياستها و راهکارهايي که طرفدار جدايي خواهي و مخالف اتحاد خلق کرد مي‌باشد, از اتحاد ملي ـ دموکراتيک کردها حمايت کند.

7ـ کردها حق دارند از امتياز شهروندي قانوني در کشورهايي که زندگي مي‌کنند برخوردار شوند و براي آن مبارزه نمايند.

8ـ بايد اختيارات قانوني همه نهادها و ارگانهايي که مديريت دموکراتيک و نمايندگي خلق کرد را به عهده دارند مورد تاييد مردم و اعلاميه حقوق دموکراتيک  قرار گيرند.

9ـ همه حقوق و آزاديهاي اساسي و موازين دموکراتيکي که در اعلاميه حقوق دموکراتيک آمده است, شامل حال همه آحاد خلق کرد مي‌شود و او را در اجرا و پياده کردن آن مسئول مي‌داند. کنگره خلق (KONGRA – GEL) اساس کار خود را بر هماهنگی و همکاری وسيع با کليه نهادها و ارگانها بر مبناي اعلاميه حقوق دموکراتيک قرار مي‌دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كورديناسيون(هماهنگي) جامعه دموكراتيك

 

اين واقعيتي مبرهن است كه در طول تاريخ تمدن، مقوله دولت ـ فرد و تناقضات و اختلافات بروز يافته در اين مسئله، ريشه همه مشكلات بوده و در نظام سرمايه‌داري امپرياليستي رفته رفته جامعه را دچار بحران مي‌نمايد. ساختارهاي دولت و احزابي كه براي رفع اين اختلافات و بحران در قرن بيستم ظهور كرده‌اند، نه تنها نتوانسته‌اند  جامعه‌اي آزاد و دموكراتيك ايجاد كنند بلكه مدام جامعه را با بحرانهاي جديدي روبه رو ساخته‌اند. هرچقدر ادعاي آزادي‌خواهي و برابري احزاب تمركزگرا و هيرارشيك قوي باشد نتيجتا از اهداف خود دور شده‌اند. نمونه اين را مي‌توان در عملكرد احزاب سوسياليست رئال ديد. حتي آنهايي كه براي براندازي دولت انقلاب كردند سرانجام خود صاحب شكلي از دولت شده‌اند. تاريخ نشان داده‌است كه حتي ديكتاتوري طبقه پرولتار و همه اشكال دولت كه در نتيجه نابرابري به وجود آمده‌اند هرچه بيشتر نابرابري را عميق‌تر كرده‌اند.

علي‌رغم اين، طبقاتي كه با دولت در اختلاف و ستيز هستند نتوانسته‌اند نظام متحد مخصوص به خود را در زمينه‌هاي ايدئولوژي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي تاسيس كنند. جنس و طبقه و نژادهاي محروم و اقشار داراي هويت فرهنگي، يا براثر اعمال فشار و زور بر آنها يا براثر انحراف ايدئولوژيك، در دستيابي به يك فكر سيستماتيك و نهادهاي اجتماعي موفق نشده‌اند. هرچند مبارزات انجام شده از سوي ستم‌ديدگان در زمينه‌هاي اجتماعي و سياسي نقش مهمي نيز ايفا كرده‌ باشند اما براي دستيابي به يك هويت پايدار و نظام‌مند كافي نبوده است. يا به خدمت تناقضات دروني دولت درآمده و يا دچار شكست جدي شده است. به همين جهت براي گذار از دولت و ساختارهاي جامعه كلاسيك نياز شديدي به تاسيس نظامي متحد از سوي اقشار محروم و ستمديده وجود دارد.

ساختارهاي اليگارشيك، تئوكراتيك، توتاليتر دولت و ساخت سنتي و دگماتيك جامعه در خاورميانه از موانع جدي بر سرراه ايجاد و توسعه جامعه و سياست دموكراتيك است. در خاورميانه، طبق سنت دولت هرگونه بروز انديشه‌اي از خلق به منزله‌ تهديدي است نسبت به دولت. دولت با ديدي ترديد آميز به تاسيس نهادهاي دموكراتيك نگريسته و آن را خطري براي خود مي‌داند. در همه نهادهاي دولتي، طيفي از ملت يا دين‌رسمي حاكميت داشته و ديگر گروه‌هاي ديني و نژادي تا آخرين درجه طرد مي شوند. در هر عرصه‌اي از زندگي اجتماعي غير از حاكميت ايدئولوژي رسمي، ملت رسمي، زبان رسمي، فرهنگي رسمي و سياست رسمي وجود هرگونه فكر و انديشه ديگر و ظهور اشخاص جدا‌گانه با اصطلاح جرم و مجرم تعريف گشته و به عنوان خائنين وطن، ملت و دولت معرفي مي‌شوند.

نهادينه شدن دموكراسي مستلزم گذار از اين ساختار انكار‌گر دولت و پيشبرد و توسعه ساختارهاي دموكراتيك است. سازماندهي جامعه دموكراتيك از لحاظ كلاسيك، گذار از ديدگاه حزب مبتني بر رانت جامعه يا دولت به سازماندهي اجتماعي متناسب با نيازها و كاركرد‌ جامعه مي‌باشد. همه سازماندهي‌هايي كه داراي ديدگاه رانتير هستند و در رأس آنها همه احزاب كلاسيك بايد پشت سر گذاشته شوند و براساس تئوري و عمل انقلاب اكولوژيك ـ دموكراتيك شكل بگيرند. بنابراين بايد به سازماندهي‌هايي متناسب با كورديناسيون‌هاي جامعه دموكراتيك بپردازيم. عرصه سوم، عرصه سياست دموكراتيك است. سازماندهي مدني جهت حل مشكلات پيچيده اجتماعي ضروري است. نهادهاي جامعه مدني نه ابزار انقلابند و نه رابط بين دولت و جامعه هستند. آنها سازمانها و نهادهايي هستند مستقل و داراي هويت مختص به خود كه در حد فاصل دولت و جامعه سنتي در فاصله معيني از آنها قرار دارند. نه مخالف دولت است و نه به خدمت دولت در مي‌آيد؛ براساس ارزش و كيفيت وظايفي كه بايد به جاي بياورند شكل مي‌گيرند. سازمان‌هايي هستند كه با انجام وظايف خود، مأموريت آنها نيز تمام مي‌شود يا اينکه وظايف جديدي برعهده گرفته و طبق آنها خود را متحول مي‌سازند.

جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك با تكيه بر نهادهاي مدني و دموكراتيك شكل خواهد گرفت. نبايد احزاب قانوني و سازمان‌هاي جامعه مدني را به صورت آلترناتيو همديگر ديد. بايد هركدام از آنها را با توجه به ساختار و عرصه فعاليتي آن در نظر گرفت. هر ساختاري بنا بر مقتضيات ايجاد مي‌شود. ساخت‌هاي شماتيك ـ بروكراتيك به هدف خدمت نمي‌كنند و مشكلات را لاينحل باقي مي‌گذارند. صحيح‌ترين راه اين است كه هر كجا لازم باشد بايد يك سازمان جامعه مدني تاسيس نمود. سازمان‌هاي جامعه مدني، سازمان‌هاي ويژه‌اي هستند كه در بيرون از حيطه جامعه و دولت سنتي قرار گرفته و به مباني كلي حقوقي پايبند هستند. به تناسب احتياج جامعه در هر عرصه‌اي اعم از اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، شغلي، طبقه‌اي، ديني، نژادي و اكولوژيك و مطابق شرايط زندگي اقشار جامعه تاسيس مي‌شوند. بايد موسسات جامعه مدني و نهاد‌هاي دموكراتيك مشتركا با هدف محدود ساختن حيطه دولت و جامعه كلاسيك به فعاليت بپردازند و جهت دستيابي به حقوق و آزاديهاي اساسي جامعه با هم اتحاد و همكاري داشته باشند.

جوامعي كه نتوانند سازمان‌هاي جامعه مدني و نهادهاي دموكراتيك تاسيس كنند از دموكراسي معاصر باز مي‌مانند. فقط در صورت سازماندهي اين عرصه است كه عناصر جدايي‌خواه و خشونت طلب تاثير خود را از دست خواهند داد. نهادهاي جامعه دموكراتيك هراندازه گوناگون، كارآمد و با يكديگر هماهنگي باشند به همان اندازه امكان دستيابي به راه حل بيشر خواهد شد. بدين ترتيب، سياست به بن‌بست رسيده به سياستي باز و چاره‌ياب تبديل خواهد شد. نهادهاي دموكراتيك براي رقابت با دولت تاسيس نمي‌شوند بلكه به خاطر كاركرد و كارايي‌شان تشكيل مي‌گردند. مي‌توانند منافع منسوبين خود را به دولت منتقل سازند، ولي نبايستي اين را به معناي فتح دولت قلمداد كنند. حداكثر چيزي كه مي‌توانند از دولت بخواهند، احترام به حقوق و اراده آنهاست.

كردها بايد در همه مناطقي كه زندگي مي‌كنند به تاسيس و توسعه نهادهاي دموكراتيك جهت حل مشكلات خود بپردازند. چون مشكلات كردها در همه كشورهايي كه در آن سكونت دارند مشابه مي‌باشند. بنابراين با توجه به چنين واقعياتي، كنگره‌اي به نام كنگره خلق لازم است تا همه كردها را در برگرفته و نقش اصلي آن هماهنگي همه فعاليتها و اقداماتي باشد كه در راستاي حل و دموكراتيزاسيون انجام مي‌شود. غير از كنگره خلق كردستان، احزاب سياسي دموكراتيك نيز براي خلق حايز اهميت است؛ بنابراين لازم است در كشورهايي كه كردها جمعيت زيادي دارند، احزاب دموكراتيك كردي تاسيس شوند. اين احزاب در درون هماهنگي‌هاي (كورديناسيون) وسيع اكولوژيك ـ دموكراتيك با ديگر نهادهاي دموكراتيك به مبارزه و فعاليت خواهند پرداخت.

نهادينه كردن فعاليتهاي هنري، علمي، فرهنگي و زبان كه بيانگر آزادي فرهنگي كردها مي‌باشند، اهميت زيادي دارد. براي اين نيز بايد اقدام به تاسيس موسسات آموزشي جهت تحقيق و تفحص و توليد نمود. وظيفه اصلي سياست دموكراتيك اين است كه اهميت و علاقه زيادي به سازماندهي عرصه فرهنگ و اكولوژي كه امروزه در سطح جهاني ارزش و اعتبار روز‌افزوني پيدانموده‌اند، نشان دهد. تا زمانيكه عملكردها و نهادها و ديدگاه‌هاي آنتي دموكراتيك كه از سوي نيروهاي فئودالي و محلي و دولت تمركزگرا بر خلق تحميل مي‌شد متلاشي نشوند، دموكراتيزاسيون عمومي به وقوع نخواهد پيوست. بنابراين بايد در شهرها مجالس شهر و شهرداريهاي آزاد گسترش داده شوند و در روستاها و مناطق كوهستاني هم نهادهايي تحت عنوان مجالس روستا تشكيل شوند.

به لحاظ تمثيل دموكراسي، سازماندهي‌هاي توده‌اي و نهادهاي مختص به طيف‌هاي اجتماعي گوناگوني از قبيل زنان، جوانان، گروههاي شغلي، طبقات زحمت‌كش و گروههاي نژادي و ديني داراي اهميت بسزايي است. تا زمانيكه اين دسته از گروه‌هاي اجتماعي كه مهمترين اقشار جامعه مدني هستند به سازماندهي توده‌اي نرسند، نمي‌توان از دموكراسي سخن به ميان آورد.

 سازماندهي و ساختاري كه متناسب با كاركرد موسسات جامعه مدني و نهادهاي دموكراتيك باشند هماهنگي‌هاي جامعه دموكراتيك است. هماهنگي جامعه دموكراتيك، سازماندهي احزاب كلاسيك نيست، بلكه سازمانها و ارگانهايي هستند كه هماهنگ با نهادهاي دموكراتيك به همكاري و مبارزه مي‌پردازند و نقش پيشاهنگي را در بين همه نيروهاي دموكراتيك تقسيم مي‌كنند. هيچ قشري به تنهايي پيشاهنگ نيست. سطح پيشاهنگي هر قشر بستگي به سطح سازماندهي و به حركت در آوردن توده دارد. سازماندهي جداگانه پيشاهنگ و مشاركت جويان مغاير با روح دموكراسي است؛ چون علي‌رغم وجود حسن نيت بازهم ميان اداره كننده و اداره شونده فاصله و شكاف ايجاد مي‌شود. بنابراين مخالف حاكميت و رهبري يك قشر محدود بر خلق و قرار دادن مردم در موقعيت مشاركت جويان معمولي است. شيوه سازماندهي هرمي و بروكراتيك را قبول ندارد و به‌كار نمي‌بندد. اساس كار خود را براتحاد و مشاركتي داوطلبانه استوار مي‌سازد. شرايط عصر دانش و اطلاعات باعث شده است تا توجه و اهميت زيادي به ايجاد و عملي ساختن پروژه‌هايي در راستاي توسعه و گسترش نهادي دموكراتيك و جامعه مدني نشان دهد.

هركدام از نهادها و يا احزاب هر اندازه در توسعه فعاليتها و پروژه‌هاي جامعه مدني نقش داشته باشد، سهم بيشتري در دموكراتيزاسيون دولت و جامعه خواهد داشت. اين كار را فقط نهاد و احزابي مي‌توانند انجام دهند كه بدور از هرگونه ديدگاه و سياست رانت‌گرا بوده و خالق ارزش و منتقل كننده آن به درون جامعه و دولت دموكراتيك باشند.كنگره خلق كردستان، سازماندهي نهادهاي دموكراتيك و جامعه مدني را براساس مبنا و ديدگاه فوق در نظرگرفته و توسعه و گسترش سازماند‌هي‌هايي در عرصه‌هاي مختلف از قبيل سياسي، اجتماعي، اقتصادي، علم و فرهنگ، هنر، رسانه‌هاي گروهي، زنان، جوانان، اكولوژي، مديريتهاي محلي، عدالت، حقوق بشر و دفاع مشروع را ضروري مي‌داند. اساسا مدلي كه بتواند همه اين نهادهاي دموكراتيك و سازمانهاي جامعه مدني را حول محور همكاري و هماهنگي جمع كند، هماهنگي جامعه دموكراتيك است. هماهنگي جامعه دموكراتيك مذكور براي ايجاد و توسعه پلاتفورمهاي دموكراتيك و بلوكهاي دموكراسي در درون مرزهاي آن كشوري كه در آن قرار دارد به فعاليت پرداخته و همه فعاليتهايي را كه در اين راستا انجام مي‌شود تقويت مي‌نمايد.

 

ساختار و كاركرد سازماني کورديناسيون جامعه دموكراتيك

1ـ هماهنگي جامعه دموكراتيك، شكلي از سازماندهي است كه برطبق آن همه اقشار اجتماعي و نهادهاي مدني حول يك محور و هدف مشترك به فعاليت مي‌پردازند. اساس كار خود را بر پيشاهنگي و مشاركت همه اقشار زحمت‌كش و دموكراتيك قرار داده و مخالف پيشاهنگي قشري محدود است. ارگاني است هماهنگ كننده و جهت‌دهنده مابين نهادهاي دموكراتيك كه بر اساس مقررات دموكراتيك و مشاركت داوطلبانه فعاليت مي‌نمايد.

2ـ هرقشر و نهادي با هويت و موقعيت حقوقي خود در آن مشاركت مي‌كند. هيچ كدام از سازمانها يا نهادها برتر از ديگري نيست و در مسايل داخلي و موقعيت حقوقي آنها دخالت نمي‌كند. هريك از نهادها به صورتي برابر و مساوي در هماهنگي جاي مي‌گيرند. هرشش ماه يك بار، سه نفر از نمايندگان نهادهاي مزبور براي اداره امور و انجام وظيفه هماهنگي انتخاب مي‌شوند.

3ـ هنگام تصميم گيري، طرح‌ريزي و عمليات بايد توافق ميان نهادها وجود داشته باشد.

4ـ هريك از سازمانها و نهادهايي كه در هماهنگي جامعه دموكراتيك جاي مي‌گيرند، خود برنامه‌هاي كاري خود را پياده مي‌كنند. بنابه شرايط و ويژگيهاي خود، در سياست و مديريت دموكراتيك مشاركت مي‌جويند. بنابراين:

الف)اهداف اصلي احزاب سياسي، سياست نمودن و سازماندهي و گسترش فعاليتهاي سياسي است. ديگر فعاليتها در درجه دوم اهميت قرار دارد. پيشاهنگ كل جامعه نيست بلكه پيشاهنگ آن بخش از توده است كه آن را سازماندهي مي‌كند. سطح پيشاهنگي به ايجاد نفوذ سياسي و گستره سازماني بستگي دارد. نمي‌تواند خود را بسان احزاب كلاسيك، پيشاهنگ جامعه بداند. فقط مي‌تواند خود را به شكل گزينه‌اي به كل جامعه عرضه كند.

ب)جنبش زنان آزاد، در انجام وظايف اصلي خود و در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي جانب تعادل را رعايت مي‌كند. كاركرد اساسي آن ارتقاء سطح آگاهي و سازماندهي جامعه و پيشبرد درجه آزادي آن مي‌باشد. باتوجه به اينكه فعاليتهاي اجتماعي را سازماندهي و گسترش مي‌دهد، بايد وارد عرصه مديريتي و سياست نيز شده و در ايجاد جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك نقش پيشاهنگ را ايفا نمايد.

ج) جنبش آزاد جوانان، نيرويي ديناميك و پيشاهنگ در تغيير و تحول جامعه است.كاركرد اصلي آن، شناخت و تحريك ديناميسم تحول در عرصه سياسي و اجتماعي است. در فعاليتهاي خود جانب تعادل را در زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي رعايت مي‌كند. به عنوان نيروي مبارزه و عمليات جهت متلاشي نمودن ساختارهاي عقب‌مانده و گذار از بن‌بست‌هاي ناشي از دولت و جامعه سنتي ايفاي نقش مي‌كند.

د) اقشارزحمت‌كش كه شامل كارگران، روستاييان، کارمندان و صاحبان شغل و ملك از طريق سنديكاها و نهادهاي شغلي مختلف متحد شده و براي از بين بردن تبعيض و نابرابري اقتصادي و طبقاتي و حقوق اجتماعي به مبارزه مي‌پردازند. وظايف اصلي آنها ارتقاء سطح زندگي و حقوق دموكراتيك اقشار اجتماعي مي‌باشد. مطابق شرايط و موقعيت خود در سياست مشاركت مي‌نمايند. منافع آنها ايجاب مي‌كند كه با احزاب و موسسات سياسي همكاري كرده و از آنها حمايت كنند.

هـ) روشنفكران؛ نقش پيشاهنگ را در توليد فكر و انديشه طي روند اصلاحات، رنسانس و روشنگري ايفا مي‌كنند. وظايف اصلي‌شان خدمت به افكار عمومي در زمينه فكري است. از طريق افكار و انديشه خود برجامعه و سياست تاثير مي‌گذارند. تحت تاثير و حكم يك حزب سياسي يا قشري خاص قرار نمي‌گيرند. ميزان ارزش و نفوذ آنها بستگي به خلاقيت فكري، فعاليتهاي روشنگري و استعدادشان دارد.

و) گروه‌هاي عقيدتي و نژادي؛ با اساس قرار دادن آزادي وجدان و عقيده، در راستاي دستيابي به آزاديها و حقوق خود برمبناي نژاد و عقيده و هويت‌فرهنگي به فعاليت مي‌پردازند. پيشاهنگ توده‌هايي هستند كه آنها را سازماندهي نموده و به حركت در آورند. با انتقال منافع در زمينه‌ سياسي و دموكراتيك در راستاي هماهنگي با عموم در سياست و زندگي اجتماعي مشاركت مي‌نمايند.

ز) نهادهاي فرهنگي و هنري، از طريق نيروي فرهنگ و هنر در تغيير و تحول جامعه مشارکت مي‌کنند. كاركرد اصلي‌شان جهت دهي جامعه در فعاليتهاي هنري و فرهنگي است. غيرمستقيم وارد سياست مي‌شوند. تحت تاثير و حكم هيچ يك از احزاب سياسي يا قشر خاص قرار نمي‌گيرند. هنر و هنرمند با شخصيت مستقل خود در خدمت عموم جامعه قرار مي‌گيرند. قدرت و نفوذ او در جامعه با استعداد و زحمات خلاقش ارزش پيدا مي‌كند.

ح) نهادهاي دموكراتيك ديگري غير از نهادهاي نامبرده (رسانه‌هاي گروهي، اكولوژي و سازمان‌هاي طرفدار محيط زيست و محافل سرمايه‌داري كرد) نيز با هويت مختص به خود و براساس زمينه اجتماعي‌اي كه در آن قرار دارند وارد عمل و سياست دموكراتيك مي‌شوند و در عين حال با مشاركت در هماهنگي‌هاي جامعه دموكراتيك به ايفاي نقش مي‌پردازند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اعلاميه پاياني كنگره تاسيس ”كنگره خلق كردستان“

 

در حالي كه جهان پا به قرن بيست‌و يك گذاشته است وارد عصر تمدن دموكراتيك نيز شده است. در نتيجه پيشرفتهاي علمي‌ـ تكنولوژيك كه اساس اين عصر را تشكيل مي‌دهند، تغييرات ريشه‌اي مهمي در زمينه‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي به وجود آمده است.پيشرفتهاي سرسام‌آوري كه در عرصه‌ دانش و اطلاعات رويداده است، همچنين امكانات ناشي از آن، امكان دسترسي به هرگونه اطلاعاتي را فراهم ساخته و تحولات عميقي را در ساختار فكري فرد موجب شده است. بدين گونه همه حد و مرزها و قالبهايي را كه حاكمان و مستبداني كه نيروي فرد و جامعه را قبضه كرده‌اند در نورديده و بسوي آگاهي‌بخشيدن و روشنگري سوق يافته است. براي اولين بار در تاريخ، توافقي برسر مسايلي همچون حقوق بشر، دموكراسي، آزادي زنان و اكولوژي ميان نظام حاكم و مخالفان حاصل شده است. افكار عمومي هرچند داراي قدرت اجرايي محدودي هم باشد اما رفته رفته با افزايش تاثير روز‌افزون خود، همه نيروهاي اجتماعي را ناچار از دست‌يابي به توافقي بر سر مسايل اساسي مي‌نمايد.

دخالت آمريكا و انگلستان در خاورميانه كه از طريق حمله به عراق صورت گرفت، يكي از حلقه‌هاي اساسي اين سير تحول است. رژيمهاي تئوكراتيك، اليگارشيك و اتوكراتيك خاورميانه كه ريشه تاريخي كهني دارند، مانع بزرگي بر سر راه پيشرفت و دست‌يابي به آزادي خلق كرد مي‌باشند. اين رژيمها همچنين مانعي جدي بر سر راه سرمايه بين‌المللي و حاكميت جهاني به شمار مي‌آيند و بايد پشت سر گذاشته شوند. با توجه به اينكه رژيمهاي خاورميانه‌ نتوانسته‌اند با ديناميك‌هاي دروني در خود تغيير و تحول دموكراتيك ايجاد كنند، ديناميك‌هاي خارجي وارد عمل شده و چنين مرحله‌اي را شروع كرده‌اند. اين دخالت علاوه بر اينكه آغاز دوره جديدي مي‌باشد كه نتايج آن بر كل جهان تاثير گذار بوده است، موجب ظهور و پيشرفت نيروهاي دموكراتيك نيز شده است.

شرايط جديد باعث بروز مبارزه ميان نيروهاي طرفدار تحول منطقه و نيروهايي شده است كه خواستار دفاع از نظام فعلي هستند. مسئله كرد كه از قديمي ترين مشكلات اساسي منطقه است همچنين مبارزه ملي‌ـ دموكراتيكي كه بر اين اساس ظهور كرده، علاوه بر داشتن نقش تعيين كننده و موثر در رويدادهاي منطقه، تحت تاثير عميق آن نيز قرارگرفته است. مرحله تحول در منطقه باعث بروز فرصتهاي زيادي جهت حل معضل كرد شد. همچنين اهميت و نقش آن را در بازسازي ساختار استراتژيك منطقه روشن نموده است. تا زمانيكه معضل كرد براساس ”اتحاد آزاد و دموكراتيك“ حل نشود، بازسازي دموكراتيك ساختار خاورميانه امكان‌پذير نيست. در صورت عدم ايجاد خاورميانه‌اي دموكراتيك، نمي‌توان گفت كه مسئله كرد كاملا حل شده است. اگر خلق كرد دموكراتيزه شود خلق‌هاي ترك، عرب، فارس، آشوري ـ سرياني، ارمني، تركمن و آذري و يهودي هم دموكراتيزه مي‌شوند.

ويژگيهاي دموكراسي معاصر و سير پيشرفت آن، همچنين رويدادهاي جديد در منطقه و تجربيات سي‌ساله مبارزاتمان، جنبش دموكراتيك كرد را موظف به تعيين برنامه‌اي جديد و انجام سازماندهي مجدد و ريشه‌اي مي‌نمايد. خلق كرد و جنبش‌آزادي‌بخش آن كه از نيروهاي اساسي برقراري دموكراسي مدرن در عصر جديد مي‌باشند، با بينش و آگاهي از مسئوليت خود براي انجام چنين وظيفه‌اي تاريخي اقدام كرده و بدين گونه گامي تاريخي و مهم ديگري در راه برقراري دموكراسي برخواهد داشت. كنگره خلق كردستان در فاصله زماني 27 اكتبر تا 6 نوامبر 2003 در كوهستان قنديل با مشاركت 360 نفر از اعضايي كه از عرصه‌هاي مختلف‌ آمده‌ بودند، كنگره تاسيس خود را برگزار کرد و اعلام موجوديت نمود، كه بسان مرحله‌اي جديد در مبارزه آزادي‌بخش و دموكراسي خلقمان بود.

رهبر خلق كرد عبدالله اوجالان، مباني و عوامل سياسي و اصلي مدل جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك را كه مطابق با عصر جديد است در مانيفست تمدن دموكراتيك مشخص كرده و در آخر هم با ارايه اثرش تحت عنوان ”دفاعيه انسان آزاد“ راستاي كنگره مان را معيين نمود.

كنگره خلق با گذار از همه ساختارهاي سياسي كه درصدد تاسيس و يا براندازي دولت هستند، به دموكراتيزاسيون دولت و جامعه پرداخته و اقدام به حل تناقضات جنسي، جامعه و ملت نموده و راه حل سازگاري و صلح ميان انسان و طبيعت را در ايجاد جامعه‌اي اكولوژك ـ دموكراتيك مي‌بيند، بنابراين تاسيس كنگره خلق براي خلق ما و ديگر خلقها دستاورد مهمي است. جنبش دموكراسي كردها علي‌رغم سياست‌هاي انكار ـ امحاي دشمنان به سير پيشرفت خود ادامه مي‌دهد. در همه بخشهاي كردستان و در خارج از ميهن نيز تحركات توده‌اي و اقدامات دموكراتيك مهمي در زمينه‌ نهادسازي در حال جريان است. كردها با مبارزه و سازماندهي و بينش دموكراتيك و روشنگري‌اي كه بدان رسيده‌اند، نتوانسته‌اند به سطحي برسند كه اراده حل دموكراتيك و هويت كردي را به شكلي قانوني درآورند. تاسيس باشكوه و شور‌انگيز كنگره خلق نيز بيانگر اين است. كنگره خلق كه نماينده سياسي و اراده دموكراتيك خلقمان مي‌باشد، معتقد است كه مسئله كرد در كشورهاي تركيه، ايران، عراق و سوريه فقط بر اساس ”اتحاد آزاد و دموكراتيك“ حل خواهد شد و در اين راستا تصميماتي اتخاذ نموده است.

بنابه چنين تصميماتي، كنگره خلق در صدد دستيازي به مرزهاي موجود دولت‌هايي كه كردها در آن سكونت‌ دارند نيست. موضع‌گيري آن نسبت به اين دولت‌ها بستگي به هوشياري و مسئوليت دموكراتيك آنها در برابر مسئله كرد دارد. مخالف هرگونه تجزيه‌طلبي بوده و كشور و دولت يك‌پارچه و دموكراتيك و موثري كه مبتني بر اتحاد آزاد دموكراتيك باشند را هدف خود قرار مي‌دهد. هم كردها و هم خلق‌هاي همسايه احتياج شديدي به اين دارند. زيرا اين برخورد از سويي مانع از كاستن نيروي عظيم ناشي از بروز گرايشات ملي‌گرايي خطرناك و شيوه‌هاي خشونت‌بار متقابل آن خواهد شد. از سويي نيز با ارايه‌ راه حلي كه در راستاي خدمت به يكپارچگي باشد براي اين معضل بحران‌زا، آن را به منبع نيرويي تبديل خواهد كرد. نياز عاجل خاورميانه به دموكراسي يكي ديگر از فاكتورهايي است كه اين گرايش را تقويت مي‌نمايد. پروژه دموكراسي كردها كه با كنگره خلق شروع شده، شامل راه‌حلي است براي مسئله فلسطين و اسراييل و در نظر گرفتن آزادي هردو طرف، به اندازه همه مشكلات خاورميانه باعث بي‌ثباتي و بروز خشونت مي‌شود.

از اين رو تاسيس كنگره خلق حمله دموكراتيكي است كه تاكنون تاريخ شاهد آن نبوده و همه خاورميانه را در برخواهد گرفت.

گستره حمله دموكراتيك كنگره خلق محدود به پروژه‌هاي سياسي آن نيست بلكه شيوه كار و مديريت و بويژه ساختار سازماني خود را نيز به طور راديكال در اين گستره قرار داده است.

با ايجاد تغييرات و نوسازي‌هايي در برنامه و اساسنامه‌اش از حالت سازماندهي تنگ كادر محور و طبقه‌اي خارج شده وبه صورتي سازماندهي شده است كه همه آحاد خلق را در بر گيرد.

در شرايط قانوني و مشروع اقدام به انجام اصلاحات سياسي، اجتماعي و سازماني نموده و به ارتقاء سطح مبارزه دموكراسي خواهد پرداخت.‌ تصميمات كنگره خلق در خصوص نهادينگي سازماني با گذار از قيد و بند‌هاي خانوادگي، عشيره‌اي، طبقه‌اي و ملي و ايجاد يك ساختار دموكراتيك مبتني بر فرد آزاد، در حكم يك انقلاب است. جنبش دموكراسي و آزادي‌بخش كردستان از طريق كنگره خلق به فرهنگ سازماني سوسياليسم رئال پايان داده و ضربه محكمي به دگماتيسم و دسپوتيسم ناشي از آن وارد ساخته است.

جنبش دموكراسي و آزادي‌خواهي كردستان با مبارزه در راستاي دموكراسي مدرن كه پشتوانه سي‌سال فداكاري و قهرماني دارد، در سراسر خاورميانه كه چه در عرصه سياسي و چه در عرصه اجتماعي به يك نيروي عظيم تغيير و تحول تبديل شده است. يكي از نشانه‌هاي بارز آن، فروپاشي روابط خانوادگي و اجتماعي سنتي و فئودالي در كردستان است. اين وضعيت در دوره كنگره نيز ادامه خواهد يافت. اهميت دادن به آزادي ‌زنان و بازسازي جامعه به عنوان پروژه و سياست اصلي كنگره خلق قلمداد مي‌شود. يكي از پايه‌هاي مهم حمله دموكراسي نيز پروژه تنظيم مجدد زندگي اجتماعي است. پروژه رفرم اجتماعي از ساختار سازماني تا روابط فرد ـ جامعه، انسان ـ طبيعت و زن ـ مرد را براساس ديدگاه اكولوژيكي ـ دموكراتيك تنظيم كرده و در صدد دموكراتيزه كردن جامعه بر‌مي‌آيد. هدف كردها از مبارزاتي كه ساليان سال در هر بخش از كردستان و در خارج از آن انجام داده‌اند، دستيابي به زندگي‌اي مطابق با معيارهاي دموكراتيك و جهاني حقوق بشر مي‌باشد. خلق ما از اين موضوع به خوبي آگاه است كه راه اين زندگي از برقراري دموكراسي مختص به خودش مي‌گذرد. كنگره خلق به عنوان نماينده اين خواسته و احتياج خلقمان، تاسيس دموكراسي كردي و گسترش آن را وظيفه اصلي خود مي‌داند. در شرايط توسعه جهاني شدن، دموكراتيزاسيون جامعه در عرصه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي مستلزم تنظيم روابط دولت ـ فرد، فرد ـ جامعه، دولت ـ جامعه و همچنين طبيعت ـ انسان بر مبناي معيارها و ارزشهاي جهاني مي‌باشد. بنابراين كنگره خلق با در نظر گرفتن حقوق و آزادي‌هاي فرد، اعلاميه حقوق دموكراتيك را كه در آن روابط كردها و خلق‌هاي همسايه و دولت‌هايي كه كردها شهروند آنها هستند و برمبناي حقوق جهاني تنظيم شده است تصويب كرده و در عين حال اساس دموكراسي كردي و قانون اساسي دموكراتيك كردي را پي‌ريزي نموده است. كنگره خلق با در پيش گرفتن مبارزه سياسي دموكراتيك جهت دستيابي به حقوق سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي خلق كرد، دفاع مشروع را كه طي توافقات بين‌المللي و قوانين سازمان ملل به رسميت شناخته شده، به عنوان حقي جهاني قبول دارد. ادامه سياست انكار و امحاء برروي خلقمان، همچنين انزوا و ايزولاسيون رهبري در زندان موجب شده است تا خلقمان در طول مبارزه ملي ـ دموكراتيك از حق دفاع مشروع خود استفاده كند. بنابراين در صورت ادامه شرايط موجود، خلق كرد از همه شيوه‌هاي دفاع مشروع استفاده خواهد كرد و اين براي موجوديت و حقوق دموكراتيك آن داراي اهميتي حياتي است. كنگره خلق با قبول نقشه راهي كه KADEK براي حل دموكراتيك مسئله كرد ارايه كرده بود، به زمان‌بندي دوباره آن پرداخته و با عزمي راسخ به دفاع از اين حق خلقمان برخاسته است.

قابل توجه نيروهاي طرفدار دموكراسي و خلقمان!

كنگره خلق براين باور است كه بتواند وظيفه‌اي تاريخي را كه در راستاي برقراري جامعه اكولوژيک ـ دموكراتيك و جايگزيني شيوه مديريتي مدرن در سياست و جوامع خاورميانه به آن محول شده به جاي آورد. ماه نوامبر براي كردها از جايگاهي ويژه و تاريخي برخوردار است. مقطعي از تاريخ انقلاب رستاخيزمان است كه علي‌رغم وجود مشكلات و نبود امكانات با برخورداري از دورانديشي و شهامت به پيش رفت. بنابراين منبع الهامي است براي ما تا بتوانيم جهشي جديد انجام دهيم. بايد ”بسيج عمومي حل دموكراتيك مسئله كرد“ را در اين دوره تاريخي تقويت نموده و به اوج رساند. بايد تاسيس كنگره خلق با قيامي كه به چنين سطحي رسيده مورد استقبال قرارگيرد. اين اقدام و حمله ما تاثير بسزايي در حل دموكراتيك مسئله كرد و برقراري دموكراسي كردي ايفا خواهد نمود. بنابراين كنگره خلق كه به عنوان مديريت دموكراتيك خلق مي‌باشد از همه نيروهاي طرفدار دموكراسي و در رأس همه آنها از زنان و جوانان دعوت به عمل مي‌آورد تا با فعاليتها و اقدامات خود در زمينه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي و ديگر عرصه‌ها، سطح قيامها و اراده دموكراتيك را ارتقاء بخشند.

قابل توجه كادرها، جنگجويان و فعالان جنبش آزاديمان!

جنبش آزاديمان، كنگره توسعه ساختار دموكراتيك را بنابه مقتضيات عصر و نيازهاي سازماني و با انجام اصلاحات سياسي، اجتماعي و سازماني با موفقيت برگزار نموده است. زمان آن فرا رسيده است كه بر اساس عمليات دموكراتيك به حركت درآييم. تاسيس كنگره خلق به معني فراخواني است جهت وارد عمل شدن براي دست‌يابي به راه‌حل. با ظهور موسسه جديد دموكراتيك برمبناي خط اكولوژيك ـ دموكراتيك، زمينه اين فراهم شده است كه مبارزات سي‌ساله‌مان به پيروزي بيانجامد. بنابراين كاري كه بايد انجام شود اين است كه با تلاش و زحماتي مصمم و مولد و با شهامت، همه امكانات و فرصتهاي لازم را براي دستيابي به راه حل به دست آورد. ازهمه شما كه فرزندان شايسته خلقمان بوده و در آينده‌اي نزديك تحولات عظيمي را به وجود خواهيد آورد دعوت مي‌كنيم تا با بسيج نمودن همه امكانات و استعدادهاي خود مبارزه را به پيروزي رسانده و تعهد و پيمان خود در برابر رهبري، شهدا و خلق به نحو احسن عمل نماييد!

كنگره خلق داراي ساختار و مقررات سازماني و دموكراتيكي است كه هر فرد كردستاني كه طرفدار آزادي، دموكراسي وحق و عدالت باشد مي‌تواند در آن جاي گرفته و به فعاليت بپردازد؛ هركس مي‌تواند متناسب با موقعيت و استعداد خود در آن مشاركت نمايد. هركس بايد با تعيين موقعيت خود در صفوف مبارزه دموكراسي وآزادي جاي گيرد. از اين رو از همه كساني كه در گذشته بنابه دلايلي از صفوف مبارزه جدا شده‌اند دعوت مي‌كنيم تا با تجديد نظر در وضعيت خود در حمله جديد دموكراسي جاي بگيرند!

تاسيس كنگره خلق كه داراي رهنمودي در راستاي برقراري اتحاد آزاد خلقها در محدوده مرزهاي دول حاكم فرصت جديديست براي حل مسئله كرد و دموكراتيزاسيون در تركيه. نمايندگان و نيروهاي سياسي خلق تابه حال تلاش زيادي براي دستيابي به راه حل دموكراتيك در ميان دو خلق انجام داده‌اند. اين اقدامات و تلاشها كه با فداكاري انجام شده‌اند تابه حال هيچ پاسخي از طرف دولت تركيه كه مدام بر لاينحل گذاشتن مسئله پافشاري مي‌كند به آن داده نشده است. اين درحالي است كه غير از اين راه ديگري جهت حل مسئله كرد و دموكراتيزاسيون تركيه وجود ندارد. هم خلق  كرد و هم خلق ترك طرفدار راه حل اتحاد دموكراتيك مي‌باشند. كنگره خلق براي اين اراده احترام قايل است و از تركيه انتظار احترام دارد. حتي تحولات سياسي منطقه و عضويت در اتحاديه اروپا نيز چنين راه حلي را تحميل مي‌كند. بنابراين ما به عنوان جنبش دموكراسي و آزادي كرد از دولت تركيه و همه سازمان‌هاي مربوطه مي‌خواهيم تا دست از سياست انكار و امحايي كه به كرات به شكست انجاميده بردارند و با كنگره خلق به ديالوگ بپردازند!

آزادي رهبر آپو كه رهبر بي‌چون و چراي خلق كرد است، يكي از شروط اساسي حل مساله كرد مي‌باشد. اگر راه‌حلي در كار باشد، بايد به طور عاجل اقداماتي در اين باره صورت گيرد. حكومت تركيه نبايد بيش از اين در سياست ايزولاسيون خود پافشاري كند و لازم است با بهبود شرايط زندگي رهبر آپو در اندك زمان ممكن در مسير آزادي ايشان حركت كند. در اين صورت است كه شانس بيشتري براي صلح وجود دارد.

خلق كرد علي‌رغم داشتن اختلاف و تناقض با دولت‌هاي ايران و سوريه، با آنها دشمني نورزيده، بلكه در صدد برقراري رابطه‌اي دوستانه بوده است. اما مساله كرد در اين كشورها هم ديگر نبايد بيش از اين بدون ‌حل بماند. تنها راه كاهش خطر مداخلات خارجي در اين دوره، دموكراتيزاسيون و حل مساله كرد است. در غير اين صورت مبارزه دموكراسي و آزادي خلق كرد در اين كشورها تمركز و گسترش خواهد يافت. كنگره خلق از اين دولت‌ها نيز مي‌خواهد تا گام‌هايي جدي و عيني در راستاي حل معضل كرد و دموكراتيزاسيون عمومي برداشته و موجوديت خلق كرد را بر مبناي سياست و حقوق جهاني تضمين نمايند.

عراق بعد از دخالت در مسير تأسيس نظامي فدرال و دموكراتيك گام برمي‌دارد. كنگره خلق، عراق فدرال و دموكراتيك را كه بيانگر اتحاد داوطلبانه بوده و ملت‌ها و عقايد مختلف را در خود دارد بعنوان سنگ بناي برقراري دموكراسي در خاورميانه تعريف كرده و از آن حمايت مي‌كند. به همين دليل از همه سازمان‌ها، احزاب و گروه‌هاي طرفدار دموكراسي و در رأس همه شوراي انتقالي حكومت عراق مي‌خواهد تا در زير لواي دموكراسي جمع شده و متفق باشند!

خلق‌هاي خاورميانه كه در آفرينش ارزش‌هاي فرهنگي،‌ اجتماعي و تاريخي با خلق كرد مشترك مي‌باشند، نيروهاي اساسي در برقراري روابط و متفق خلق‌مان مي‌باشند.كنگره خلق در برقراري نظام جامعه اكولوژيك ـ دموكراتيك از همه نيروهاي طرفدار دموكراسي و خلق‌ها و در رأس همه از خلق‌هاي خاورميانه دعوت به عمل مي‌آورد تا به طور مشترك حركت كنند.  آمريكا با سرنگوني رژيم صدام كه همه خلقهاي عراق بويژه خلق كرد را تحت ستم قرار داده بود، در آغاز دوره‌اي جديد كه خاورميانه را از هر لحاظ تحت تاثير قرار مي‌دهند، نقش مهمي ايفا نموده است. كنگره خلق اين عمل آمريكا را كه موجب شد تا حل مسئله كرد نيز مطرح شود با ديد مثبتي مي‌نگرد. اما براي اينكه اين عمل به بعد سازنده خود دست يابد بايستي معضل كرد به شكلي پايدار حل شود. تاسيس كنگره خلق، تنظيمات جديد آمريكا در منطقه را تقويت خواهد نمود. بنابراين كنگره خلق براين باور است كه خلق كرد و نمايندگان آن كه از نيروهاي اساسي طرفدار دموكراسي در منطقه هستند، مي‌توانند با آمريكا مرحله سياسي جديدي را شروع كنند. كنگره خلق از آمريكا مي‌خواهد تا همه سازمانهاي سياسي كرد را در حل مسئله كرد مخاطب قرار دهد و با آنها به گفتگو بنشيند؛ همچنين از آن مي‌خواهد تا موضع‌گيري خود را در برابر كشورهاي منطقه غير‌ از عراق مطابق با سطح رعايت حقوق ملي ـ دموكراتيك كردها در كشور‌هاي مذكور نشان دهد.

همه اسناد كنگره خلق و در رأس همه برنامه و اساسنامه آن هماهنگ با معيار‌هاي اتحاديه اروپا است. كنگره خلق، قوي‌ترين نماينده اين ارزشها در خاورميانه است. اين مورد به اندازه‌اي كه براي حل مسئله كرد اهميت دارد، براي دموكراتيزاسيون خاورميانه نيز حايز اهميتي حياتي است. برقراري و گسترش دموكراسي ايجاب مي‌كند كه خط‌مشي كنگره خلق مورد حمايت قرار بگيرد. بنابراين كنگره خلق از همه دول اتحاديه اروپا مي‌خواهد تا با پرهيز از سياستهاي سنتي گذشته خود در قبال خاورميانه به حمايت از پروژه دموكراسي خلقمان بپردازند. در مرحله‌اي كه خاورميانه از نو سازماندهي مي‌شود، تاسيس كنگره خلق با شعار ”هويت كرد آزاد، هويت نوين خاورميانه است“ تبديل به اساسي‌ترين ديناميك دموكراتيك در بين‌النهرين مهد تمدن خواهد شد.

در خاورميانه، بردگي و دسپوتيسم شكست خواهد خورد و آزادي و دموكراسي پيروز خواهد شد!..

 

11/ نوامبر 2003

شوراي اجرايي كنگره خلق

 

 

 

 

 

 

 

 

------------------------------------------------------------------

 

 

سخنراني اختتاميه

ديوان محترم و رفقاي گرامي!

يازده روز است كه در حال برگزاري جلسه هستيم. يك روز براي كنگره KADEK  و ده روز هم براي كنگره خلق گرد هم آمديم. در عرض اين ده روز كارهاي مهمي انجام داديم. يك كنگره تاسيس نموديم، تصميمات زيادي اتخاذ كرديم، انتخابات برگزار كرديم، سازمانهاي مختلفي تشكيل داديم. از همه رفقا به خاطر مشاركتشان متشكرم.

رفقاي گرامي!

اين بنيان‌گذاري در عين حال كه سرآغازي جديد است، در نتيجه فعاليتي وسيع تحقق يافته است. در زيرساخت اين آمادگي و سرآغاز جديد، شهدا، جانبازان و همه رفقايي كه در صفوف مبارزه قرار گرفته‌اند و در رأس همه رهبر‌آپو نقش بسزايي دارد. رهبر آپو و گروهي از رفقايش سي سال قبل اين مبارزه را شروع كردند. تعدادي از آن رفقا امروز در جلسه‌ ما حضور دارند. ما ياد آن سرآغاز و مبارزه‌اي كه PKK در اين راستا انجام داده و همچنين ياد شهدا را گرامي داشته و در برابر آنها سرتعظيم فرود مي‌آوريم. نمي‌توان نقش KADEK را در ارتقاء سطح دموكراسي و آزادي خلقمان به ديده اغماض نگريست. يكي از رفقا در سخنان خود در صحبت از شوراي رهبري اشاره به اين نمود كه ”ما نتوانستيم موفق‌تر عمل كنيم“ ايشان با اين كار برخوردي فروتنانه ابراز كردند. من هم با ايشان موافقم. بعد از اينكه رهبري به اسارت در آمد، همه جهانيان، كردها و دشمنان بر اين تصور بودند كه جنبش آزادي خواهي كرد بسان ديگر جنبشهاي كلاسيك كرد نابود خواهد شد. اما زيرساختي كه رهبر آپو آن را پي‌ريزي نموده بود به نوسازي خود پرداخت كه  اين هم در نتيجه فعاليت و كار رفقا و نيز فعاليتهاي رهبرآپو بود. نقش رفقاي اعضاي شوراي رهبري در اينجا نقش پيشاهنگ است. آن رفقا اتحاد ما را حفظ كردند و جنبش را به گونه‌اي كه بتوان يك كنگره خلق را تاسيس نمود، اداره كردند. من از آن رفقا نيز متشكرم.

 

 

 

دوستان!

ستاتيوكهن خاورميانه از هم فروپاشيد. ستاتيو قرن گذشته كه بر اساس پيمان لوزان تاسيس شده بود متلاشي گشت. در حال حاضر ستاتيو جديدي شكل مي‌گيرد. بعد از مداخله در عراق، ديگر نيروهايي كه طرفدار ستاتيو فعلي بودند نمي‌توانند ستاتيو قبلي لوزان را حفظ كنند. تغيير و تحول شروع شده است و موج آن همه خاورميانه را در خواهد نورديد. قبل از شروع اين تغيير و تحولات، رهبر آپو در دفاعيات خود مباني تئوريك آن را به شكلي وسيع ارايه نموده بود.

اگر انسان دفاعيات رهبري را مطالعه نمايد، واقعا پي به اين مي‌برد كه آمريكا چه اهدافي را از حملاتي كه بعد از 11 سپتامبر انجام داد، داشته است. بسياري از موارد در عمل به شكلي كه در دفاعيه ارايه شده روي مي‌دهند. ماهم بايد به عنوان يك جنبش، يك ملت و يك كرد در مراتب فروپاشي اين ستاتيو جاي بگيريم. جايگاه ما هم در كنار نيروهاي طرفدار تغيير و تحول مي‌باشد. ما مخالف اين ستاتيو هستيم. اين ستاتيو خاورميانه براي كردها به منزله اسارت و اعدام و قتل‌ عام و شكنجه است. ما هم خواستار تغيير اين ستاتيو هستيم و براين باوريم كه بايد با نيروهايي كه در راستاي تغيير آن حركت مي‌كنند متفق شويم. اين بدان معنا نيست كه مزدور آن نيروها شويم. ما يك جنبش مردمي مي‌باشيم، مستقل هستيم، از منافع خلقمان دفاع مي‌كنيم. از اين رو با هركس رابطه برقرار كرده و مطابق با منافع خلقمان سياست كرده و به فعاليتهاي ديپلماسي مي‌پردازيم. ماگفتيم كه ستاتيو در حال فروپاشي است. امروز صبح يكي از خبرگزاريها خبرداد كه سخنگوي جرج بوش گفته است:”شست سال است ما نيروهاي حاكم در خاورميانه را از لحاظ نظامي و اقتصادي و از همه لحاظ مورد حمايت قرار داديم اما اين نيروها نه براي منطقه، نه براي خلق‌هاي خود و نه براي آمريكا نفعي نداشتند. بايد خاورميانه براساس برابري و دموكراسي دچار تغيير و تحول شود“. يعني پيامهايي نزديك به پيامهاي ما مي‌دهند.

رفقاي گرامي!

قانون تغيير فقط براي رژيمها صدق نمي‌كند، بلكه براي كل جامعه، سازمانهاي مخالف و براي ما هم صدق مي‌كند. ممكن است تا به حال بعضي از نيروهاي مخالف تحت تاثير قرار نگرفته يا روابطي برقرار كرده باشند. اما اگر خود را متحول نكنند امكان ندارد بتوانند در اين دوره به حيات خود ادامه دهند. به همين دليل ما در اينجا طبق شرايط دوره جديد و برمبناي رهنمودهاي رهبري، كنگره جديدي تشكيل مي‌دهيم. مرحله جديدي را آغاز كرده و در صدد انجام اصلاحات اساسي هستيم. بنابراين با ايجاد تغيير و تحول در خود و سازمان خودمان در مسير تغييرات قرار خواهيم گرفت. سپس آن را در جامعه خود پياده خواهيم نمود. اين كنگره در اين باره تصميماتي اتخاذ نمود. تصميماتي كه گرفته‌ايم مربوط به انجام رفرم و تحول است و بدين ترتيب به نتيجه‌اي دست يافتيم. البته نبايد تصميماتي كه اتخاذ نموده‌ايم فقط برروي كاغذ بمانند. اين كنگره از خود يك نيروي ارادي نشان داد. براي اين نيز بايد همه رفقا و خلق و اعضاي كنگره و مجمع عمومي و در راس همه شوراي اجرايي در پياده كردن اين مهم بكوشند. مسئله فقط اتخاذ تصميم يا تشخيص يك فعاليت نيست، اين به تنهايي كافي نمي‌باشد. از اين رو بايد گامهاي محكم و مهمي برداشت. در سال 1996 تقريبا پنجاه روز در نزد رهبري ماندم. اكثر تحليلات رهبري را كه در گذشته انجام داده بود خواندم. رهبري از من يك سوال پرسيد و گفت:”شما چه ديديد؟“ من هم چيزهايي را كه ديده بودم تعريف كردم. در يك جايي بعضي از تحليلات رهبري را كه در سن 29 ـ 30 سالگي  ارايه نموده بود، خوانده بودم. من گفتم:  در بين ما كسي كه بتواند چنين تحليلاتي را در اين سن و سال ارايه دهد وجود ندارد. وقتي رهبري گفت:”فقط تحليل؟“ من جواب دادم خير. رهبري آنوقت به من گفت:”صحيح. بعد از اينكه تحليل كردي و در مورد آن تصميم گرفتي، چيزي كه مهم است، پياده كردن آن در عمل است.“ اكنون، ماهم تصميمات زيادي اتخاذ نموده‌ايم. در اينجا در مورد موضوعات بسياري سخن گفتيم. بايد همه با هم به عملي كردن آن بپردازيم. ديروز اتحاديه اروپا گزارشي را درباره تركيه پخش كرد. همه ساله اين گزارش تحت عنوان گزارش پيشرفت براي كشورهايي كه نامزد عضويت در اتحاديه اروپا هستند پخش مي‌شود. گزارش حاكي از آن است كه تركيه در قوانين خود تغييراتي به وجود آورده اما در عمل گامي برنداشته است، لذا آن را كاري اشتباه مي‌دانند.

 ما نبايد به وضعيت تركيه دچار شويم. هرچه گفته‌ايم بايد به آن عمل كنيم. يكي از تفاوتهاي اساسي اين جنبش با ديگر جنبش‌ها در اين است كه اين جنبش تا به حال هرچه گفته است در عمل اجرا نموده است. به همين خاطر خلق نيز هميشه به آن اعتماد كرده است. كاري را كه ما امروز شروع كرده‌ايم، بايد بسان شروع دوره تاسيس PKK در تاريخ 27 نوامبر 1978 باشد كه باعث بروز مبارزه‌اي شد كه سرنوشت ما را تغيير داد. يعني بنيان‌گذاري كنگره خلق بايد در اين چارچوب ارزيابي شود.

دوستان عزيز!

ما بعنوان شوراي اجرايي براي پياده نمودن اين كنگره هرچه ازدستمان برآيد انجام خواهيم داد.در مرحله‌اي كه پيش روي داريم وضعيتشان مشخص است. ما داراي نيروهاي دفاعي هستيم. ما براساس خط رهبري هستيم. ما براساس خط رهبري در موقعيت دفاع مشروع قرار داريم. هنوز جنگ به طور كلي از موضوع بحث ما خارج نشده است.تا ديروز و پريروز هم مسئولان تركيه چنين مي‌گفتند: ما نيروهاي خود در شمال عراق را تقويت خواهيم كرد و بر تعداد آنها خواهيم افزود.آنها در واقع دورو بر خود را امتحان مي‌كنند كه آيا كسي مخالفت مي‌كند يا نه كه منظورشان بيشتر در اينجا آمريكاست. يعني آيا آمريكا واكنشي نشان خواهد داد يانه؟

رفقاي ارجمند!

نه خلق و نه جنبش ما بطور كلي دست از جنگ برنداشته است. ما خواهان جنگ نيستيم. خط مشي ما خط دفاعي است. خط قيام دموكراتيك است. ما مشكلات خود را از راه سياسي حل مي‌كنيم. اما تا زماني كه دشمنان ما مسلح و بي‌رحمانه برخورد كنند ما هم بايد تدابير سختي اتخاذ نماييم. ما بايد قبل از هرچيز نيروي انساني خود را از نظر كمي و كيفي و تكنولوژي، روحيه و آموزش تقويت كنيم و از آنها حمايت به عمل آوريم. بارديگر تكرار مي‌كنم ما پشت سر آنها قرار داريم. ما به عنوان شوراي اجرايي با همه قدرتمان پشت سر نيروهاي نظامي و گريلاهايمان هستيم كه در قله كوه‌ها و در برف و سرما مي‌جنگند.

رفقاي گرامي!

يكي ديگر از دستاوردهاي مبارزه‌مان، جنبش آزادي‌خواه زنان است. واقعا در سرزميني كه اينچنين تحت تاثير اسلام قرار دارد، برداشتن چنين گامي كاري معجزه آسا است. بدين شيوه زنان مي‌توانند در جامعه نقش آزاد ‌سازنده خود را هرچه بهتر ايفا كنند. ما در اين مورد نيز مديون رهبر آپو هستيم. شايد ما آگاهي‌هايي درباره تئوري سابق سوسياليستي و يا ديدگاههايي كه معتقد به برابري زن و مرد هستند داشتيم. اما در حقيقت از محتواي آنها بي خبر بوديم. ريشه و چگونگي آن را بعد از ارايه تحليلات و تحقيقات مذكور از سوي رهبر آپو دريافتيم. اين بسيار مهم است. ما هم به عنوان شوراي اجرايي، آزادي زنان و جامعه را كه براساس خط مشي سازماندهي مجدد بر مبناي تمدن دموكراتيك از سوي رهبري ارايه شده را گسترش خواهيم داد. اگر خلق ما در اين كار موفق شود براي خلقهاي ديگر سرمشق خوبي خواهد شد. از اين رو ما اين جنبش را توسعه خواهيم داد.

از طرف ديگر، داراي نيروهاي جوان هستيم. نقش جوانان در ظهور جنبش‌هاي آزادي‌خواهي تعيين كننده است. در مبارزه ما نيز بار اساسي بر دوش جوانان است. جنبش جوانان بدون كم وكاست در راستاي راه حل و تحول حركت كرده و نيرومند خواهد شد. ما از جوانان در مورد تغيير و راه حل انتظارات بزرگ داريم. جوانان هم بايستي وظيفه خود را خوب بشناسند.

دوستان ارجمند!

مدت مديدي است كه به مبارزه مي‌پردازيم. كنگره ما جديد است. به تازگي آن را تاسيس مي‌كنيم. اما تا به حال بدلهاي زيادي داديم كه اينها همان شهداي ما هستند؛ رفقاي بسياري وجود دارند كه در اين راه قسمتي از بدن خود ـ بعضيها دست و بعضيها پايشان ـ را از دست داده‌اند. يعني داراي تعداد زيادي رفقاي جانباز هستيم. بنابراين بايد امروز از رفقايي كه ديگر مثل سابق نمي‌توانند در كارها مشاركت نمايند ، نگهداري و دفاع كنيم. نمي‌گويم جنبش به آنها اهميت نمي‌دهد، منظورم اين است كه در اين دوره بايد بيشتر به فكر آنها باشيم و در هر كجا كه باشند بايد آنها را مورد حمايت قرار دهيم. ما به عنوان شوراي اجرايي درباره اين موضوع بحث كرده و تا آخر از اين رفقا حمايت خواهيم كرد.

رفقاي محترم!

ما فقط جنبش يك بخش نيستيم. بلكه جنبش هرچهار بخش كردستان هستيم. ما در شمال داراي تعداد زيادي حزب، جنبش و سازمان هستيم كه برمبناي خط مشي راه حل دموكراتيك حركت مي‌‌کنند. در آنجا طبق برنامه و طرح جنبش قيام و حل دموكراتيك گسترش پيدا خواهند كرد. براي دموكراتيزاسيون جامعه هرچه از دست‌مان برآيد كوتاهي نخواهيم كرد. سازمانهاي خود در آنجا را مطابق با دوره‌ كنوني متحول ساخته و گسترش‌مي‌دهيم.

از طرف ديگر، كردهاي جنوب كردستان فرصت خوبي براي سازماندهي مجدد دارند. ما سعي خواهيم كرد ميان سازمانهاي كرد اتحاد به وجود آورده و عراقي فدراتيو ـ دموكراتيك به وجود آوريم. در اين عراق دموكراتيك و فدرال، خلق كرد هم جاي خواهد گرفت. از حق مساوي و آزادي عقيده و ملي برخوردارخواهد بود. براين اساس در جنوب كردستان به فعاليت پرداخته و جنبش را توسعه خواهيم داد. وضعيت در شرق كردستان مشخص است. دولت و رژيم ايران براساس احكام اسلامي اداره مي‌شود. لازم نيست وضعيت خلقمان را درآنجا توضيح دهيم. بايد رژيم ايران نيز دچار تغيير و تحول شود. از طريق اصلاحات، از راههاي ديگر، و خلاصه از هر راهي كه باشد لازم است متحول شود. درحال حاضر، تغيير و تحول در ايران موضوع بحث شده است. ما با جنبش شرق گامي برداشته‌ايم، بايد در برابر هرگونه تغيير و تحولي حاضر باشيم. يكي از جاهايي كه بتوان به راحتي به نتيجه‌اي دست يافت، شرق كردستان است. به همين جهت، گسترش اقدامات و آمادگي‌هايي در زمينه‌هاي نظامي، سياسي، اجتماعي و سازماني داراي اهميت حياتي است. ما به عنوان شوراي اجرايي درباره اين موضوع نيز بحث عميقي نموده و در فعاليتهاي آن مشاركت خواهيم كرد.

از طرفي ديگر در جنوب غربي كردستان، سوريه يا تسليم خواهد شد يا خود را متحول خواهد ساخت. ديگر امكان ادامه حيات رژيم بعث درخاورميانه‌اي كه از نو سازماندهي مي‌شود وجود ندارد. سوريه مجبور است دموكراتيزه شود. نقش كردها در اين باره مهم است. ما حزب اتحاد دموكراتيك را كه گامي است پيشرو و درصدد ايجاد قيام دموكراتيك و برابري حقوق و سوريه‌اي جديد مي‌باشد مورد حمايت قرار داده و آن را گسترش خواهيم داد.

رفقاي گرامي!

سازمان ما فقط در چهار بخش كردستان وجود ندارد. يك بخش از آن هم در اروپا قرار دارد. ما هم مدتي طولاني است در آنجا هستيم. در درون سازمان آنجا مشغول فعاليت هستيم. خلقمان در اروپا تا امروز مبارزه وسيعي را در راستاي خدمت به انقلاب انجام داده است. هم از لحاظ پيوستن به انقلاب، هم از نظر مادي و روحي و هم از لحاظ عملياتي كمك شاياني نموده است. بنابراين بايد بيش از پيش خلقمان در اروپا را سازماندهي نموده و آنها را در اداره سازمان مشاركت دهيم. جايي كه ما بعنوان كنگره خلق مي‌توانيم گامهاي عملي بلندي برداريم، اروپاست. ما مي‌توانيم خط مشي كنگره خلق را هرچه بيشتر در آنجا پياده‌ كنيم و خلق را در كار مديريت وارد كنيم. مي‌توانيم نمونه كوچكي از دموكراسي كردستاني را در آنجا تاسيس كنيم. اين كار را حتما انجام داده و خلقمان را نيز در آن دخيل خواهيم كرد.

خلقمان در قفقاز و كشورهاي شوروي سابق را در هركجا كه باشند فراموش نمي‌كنيم. مشكلات زيادي دارند. براي آنهانيز كار خواهيم كرد. اين جنبش را به آنجا هم انتقال داده و توسعه خواهيم داد.

خلقمان در اردوگاه مخمور را كه در اينجا داراي نماينده نيز هستند، بخشي از اين مرحله جديد مي‌دانيم. در ده سال اخير كه اكثر آنها از منطقه بوتان هستند، بار انقلاب بردوش آنها بود. قبل از آمدن به اردوگاه نيز در صفوف انقلاب جاي گرفته بودند. بعد از اينكه به جنوب آمدند مبارزه مقدسي را انجام دادند. ما مشكلات مخمور را هم بررسي خواهيم كرد. يك بار ديگر به آنها به خاطر مبارزه‌شان تبريك مي‌گوييم.

رفقاي ارجمند!

موضوع ديگري كه بايد به آن اشاره شود وجود دارد، آنهم اتحاد كردهاست. ما سازماني جديد تاسيس كرديم. نمايندگان هرچهار بخش كردستان در اينجا حاضر هستند. اين يك نهاد خلق ماست. فقط براي كردها نيست بلكه براي همه خلقهاي كردستان مي‌باشد. اما واقعيت ديگري وجود دارد و آن اين است كه غير از ما سازمانها و نهادهاي ديگري هم وجود دارند. بنابراين مسئله اتحاد كردها هنوز هم موضوع بحث است. ما اين را هم پي‌گيري خواهيم كرد. براي اين منظور پروژه‌اي را براي اين كار به KNK محول خواهيم كرد كه تبديل به سايه‌باني براي همه سازمانهاي كردي شود. اين مشكل، هم در گذشته و هم اكنون وجود دارد. بنابراين بايد براي اتحاد همه احزاب و سازمانهاي كرد يك سايه‌بان تاسيس شود تا كردها بتوانند با هر اسمي كه باشد حول يك محور متحد شوند. ما به اين كار ادامه خواهيم داد. اين فعاليت بر مبناي فكر رهبري است. در اين دوره در خاورميانه تحولات عظيمي روي مي‌دهند. اگر ما، خلقمان و سازمانهاي كرد بتوانيم با هم پروژه‌ها و توافقاتي ايجاد كنيم، قدرت كردها ده برابر و حتي صد برابر خواهد شد. اگر بتوانيم در اين دوره پروژه‌اي را براي آزادي كل كردها ارايه دهيم  و در كنار نيروهاي طرفدار تغيير و تحول نيز حركت كنيم، درآن صورت مي‌توانيم بگوييم كه آزادي همه كردها و تغيير خاورميانه هرچه زود‌تر به وقوع خواهد پيوست. بنابراين بايد ما در هر عرصه‌اي بطور فعال به مبارزه بپردازيم.

دوستان گرامي!

موضوع مهم و مشكل بزرگ ديگري كه وجود دارد وضعيت رهبر آپو مي‌باشد. موردي است كه ما، خلق و ملت، هميشه نسبت به آن حساس بوده و هيچوقت آن را فراموش نخواهيم كرد. همچنان كه مي‌دانيم رهبر آپو نزديك به پنج سال است كه در شرايط بسيار سختي زندگي مي‌كند. البته كه ما در اين خصوص كم كار نكرديم. اما در حال حاضر رهبر آپو در حال انجام يك عمليات است. شش هفته است كه كسي از ما، ايشان را ملاقات نكرده است. نه وكلايش و نه خانواده ايشان. توضيحات و اعلاميه به تنهايي، وضعيت رهبري را توجيه نمي‌كند. تصميماتي در اين رابطه اتخاذ نموده‌ايم. تصميماتي كه مجمع عمومي اتخاذ نموده در ميان است. ما رهبر آپو را به عنوان پيشاهنگ كنگره، رهبر استراتژيك و پيشواي خلق تعيين نموديم. اما اين به تنهايي كافي نيست. چنين چيزي هيچ خوب نيست كه رهبر آپو در حال عمليات باشد و ما هم راحت باشيم. يكي از خطراتي كه در اين مورد وجود دارد اين است كه ما به اين گونه وضعيت‌ها عادت مي‌كنيم. ماچنين مي‌گوييم؛ رهبر ماست، در آنجا زنداني است، هراز چندگاهي وكلا با ايشان ملاقات مي‌كنند و به تدريج به اين وضع عادت مي‌كنيم. ما نمي‌توانيم به اين وضعيت عادت كنيم، اين قابل قبول نيست. اكنون هم در حال انجام عمليات تحريم ملاقات است. هريك از رفقا بايد در اين باره بيانديشد. يكي از فعاليتها و موضوعات اصلي ما بعنوان شوراي اجرايي اين موضوع خواهد بود. آزادي رهبر آپو، آزادي همه ماست. قبول كردن رهبر آپو ، قبول كردن كنگره خلق و قبول كردن مبارزه خلق كرد است. اينها با همديگر مرتبط هستند. قبول شدن ما، قبول شدن رهبر آپو است. مابه همديگر وابسته‌ايم و با هم كار خواهيم كرد. بدون ايشان نمي‌شود. انديشه و تفكر رهبري است كه همه ما را در اين جلسه گرد هم آورده است و اين خيلي مهم است. ما در شوراي اجرايي طرحي را در اين راستا ارايه خواهيم داد. كميته‌اي مخصوص تشكيل خواهيم داد. همه ما اكنون عضو كميته‌ها هستيم، اما در مجمع عمومي نيز در اين مورد تصميمي اتخاذ شد. كميته‌اي ويژه تشكيل خواهيم داد كه وضعيت رهبري را پي‌گيري کرده، درباره آن تحقيق نموده و چگونگي كار در اين رابطه را مشخص نمايد. خواست اين كنگره اين است. هم خلق و هم مرحله اين را از ما مي‌خواهد. دفاع  و حفاظت از رهبري، هم يك وظيفه سياسي است، هم وظيفه‌اي سازماني‌، ‌هم اجتماعي و هم اخلاقي است. اگر ما در اين مورد كوتاهي كنيم به نحو ديگري تعبير خواهد شد. براي همين نيز بايد ما از هر لحاظ خط مشي، جنبش و ملت براي آزادي رهبر آپو فعاليت كنيم. ما هم به عنوان شوراي اجرايي قول مي‌دهيم كه در اين اقدامات و فعاليتها به طور فعال شركت كنيم.

رفقاي ارجمند!

مايك كنگره برگزار نموديم، بحث كرديم. واقعا كنگره‌اي به تمام معني كلمه كنگره بود؛ كنگره تاسيس سازمان دموكراتيك. اگر شكايتي به اين كنگره وارد شود، مي‌توان گفت كه تا حد امكان دموكراتيك است. هيچ كس نمي‌تواند بگويد من نتوانستم در اينجا نظرم را بيان كنم. هيچ كس نمي‌تواند بگويد حق من ضايع شد. هيچ كس نمي‌تواند بگويد من مي خواستم عضو يك ارگان شوم اما جلو مرا گرفتند يا اينكه مي‌خواستند مطلبي بگويم اما مانع شدند. واقعا در اين رابطه بحث مفصلي انجام داديم. در جوامع دموكراتيك بحث و گفتگو وجود دارد و چيزي است معمولي. چون ما هميشه همه چيز را نمي‌توانيم عين هم بگيريم. اين هم چيزي است عادي. در اينجا احتمالا چيزهايي كه مورد پسند ما نبودند روي داد. اما در كل اراده اين كنگره ظهور يافت. اين كنگره شعارش ”ما تغيير و تحول مي‌خواهيم“ مي‌باشد. ما براساس پروژه‌هايي كه رهبر آپو بر عهده ما گذاشته است، رفرم انجام داده و تغييراتي ايجاد مي‌كنيم. هم چنين اين اراده از ما اتحاد مي‌خواهد؛ اتحاد رفقا، اتحاد مجمع عمومي، اتحاد جنبش و اتحاد خلق. ما هم به عنوان شوراي اجرايي در راستاي پياده نمودن اراده كنگره خلق تا آخرين لحظه اتحادمان را حفظ خواهيم كرد.

رفقاي گرامي!

ما امكانات زيادي براي موفقيت و پيشروي داريم. چند تن از رفقايي كه در آغاز ظهور جنبش حضور داشتند در اينجا حاضر هستند. طبق گفته رهبري: ”ما هيچ چيز نداشتيم. حتي يك طپانچه هم نداشتيم. پول نداشتيم. حتي يك چاقو هم نداشتيم.“ با اين همه دست به كار و شروعي مهم زدند و آنقدر وسيع گشته و ارزش و امكانات ايجاد شد.چنين جنبش بزرگي به وجود آمد. اكنون گامي جديد در اين جنب برمي‌داريم. ماجنبش كوچكي نيستيم. قدرت و نيروي ما از بعضي دولتها بيشتر است. ممكن است پراكنده باشد، اما در واقع از بعضي دولتها قوي‌تر هستيم. داراي امكانات هستيم. رفقاي ما از هيچ شروع كرده و تا به امروز آوردند. امروز هم ما با اين شرايط و امكانات گام ديگري برمي‌داريم. فرصت و امكانات زيادي براي موفقيت داريم. براي همين بايد همه ما، همه رفقاي ما با ديدي اميد‌وارانه به مرحله پيش روي خود نگاه كنيم. به نظر من راه حل نزديك است. اين هم بستگي به ما دارد. ما بايد اين ارزشها را حفظ كنيم و آنها را توسعه دهيم. منظورم از حفظ و نگهداري از ارزشها اين نيست كه بترسيم و خودمان را به بن‌بست برسانيم. در سياست ترس وجود ندارد. اگر ما خودمان را بترسانيم و محدود كنيم خلاف جهت اين مرحله حركت خواهيم كرد. من در حضور همه شما و در حضور خلقمان  به رهبري، به خلقمان، به شهدا و به همه فعالان، به جنبش و به مجمع متعهد بوده و قول مي دهم كه در اين راستا حركت كرده و براساس اين خط مشي خدمت كنم. بدين ترتيب دوشا دوش همه رفقا مشغول كار خواهم شد. به نظر من هيچ يك از رفقا با هم فرق ندارند. همه ما هوال هستيم و بر اين اساس حركت خواهيم كرد. بار ديگر در حضور همه شما  و خلقمان قول مي‌دهم و سوگند ياد مي‌کنم كه براساس اين خط مشي حركت كنم.

رفقاي محترم!

داريم به پايان نزديك مي شويم.در ابتدا گفتم ما شروع مهمي انجام داديم. بايد آنرا به نتيجه برسانيم.

براي همين :

ـ زنده باد كنگره خلق!

ـ زنده باد رهبر آپو! 

ـ زنده باد آزادي!

ـ ظلم شكست خواهد خورد و عدالت پيروز خواهد شد!

                                                                       

به همه شما سلام عرض مي كنم وتشكر مي نمايم.

زنده باد رهبرآپو                                    6/نوامبر2003

 

رياست كنگره خلق

زبير آيدار

 

------------------------------------------------------------------

 

 

 

[Mediya 2000 - 2004 © Copyright]