[ 02.01.2005 ]

آيا فدراليسم اجازه سلب حقوق انسانی را به ايالات ميدهد؟

آنها که درکشان از فدراليسم، حکومت های خانخانی قومی است، که بتوانند حقوق بشر را تابع حقوق ايالات کنند، درک غلطی از فدراليسم دارند، و از سوی ديگر نيز عده ای اين درک غلط از فدراليسم را مساوی خواست طرفدارن فدراليسم برای ايران مينمايانند، و با رد اين موضع غلط، سعی در بی اعتبار کردن برنامه حکومت فدرالی برای ايران دارند، و خواهان بازگشت استبداد به ايران بوده و در جهت ضديت با حقوق مليت های ايران کوشش ميکنند

سام قندچی

 

یکشنبه ١٣ دی ١٣٨٣ – ٢ ژانويه ٢٠٠۵

يکی از دلائل مخالفت بخش مهمی از جنبش مترقی ايران با فدراليسم برای ايران، درک غلط از موضوع اختيارات دولت های ايالتی در محدود کردن حقوق انسانی شهروندان مقيم ايالت مطبوع آنها است. بسياری تصور ميکنند که اگر در ايران فدراليسم بوجود آيد، مثلأ يک دولت ايالتی در آذربايجان ميتواند تصميم بگيرد که مثلأ اهالی ايالت حق دسترسی به اينترنت را نداشته باشند.

من برای آنکه موضوع را بهتر توضيح دهم، ميخواهم از مثال ايالات جنوب در دوران جنگ داخلی در آمريکا استفاده کنم، وقتی آن ايالات تصور ميکردند که فدراليسم به آنها حق حفظ سيستم برده داری در ايالات خود را ميدهد، و تصور ميکردند دولت فدرال حق ندارد آنها را به الغای برده داری وادار کند. در عمل اين تنها موردی بود که فدراليسم در آمريکا، از طريق جنگ، به اختلافی ميان ايالات معينی و دولت فدرال انجاميد. مسأله چه بود؟

در پی استقلال آمريکا دو جريان اصلی سياسی در ارتباط با موضوع فدراليسم شکل ميگيرند، و اتفاقأ هردو هم در شمال در نقاط مهد اوليه ايالات متحده بودند. اولی ها متعلق به حزب فدراليست بودند و دومی ها هوادار حزب دموکرات بودند، که البته در آنزمان حزب دموکرات-جمهوريخواه خوانده ميشد و موسس آن توماس جفرسون بود. تا دوره دوم رياست جمهوری جرج واشنگتن، حزب فدراليست شکل گرفته بود، و واشنگتن در انتخابات دوره دوم خود، کانديدای حزب فدراليست بود، و جان ادامز دومين پرزيدنت آمريکا هم از آن حزب بود.

برعکس درک رايج در جنبش سياسی ايران از اصطلاح فدراليسم، که به کسانی که حقوق ايالات را بيشتر در مد نظر دارند اتلاق ميشود، در آمريکا کاربردن اصطلاح فدراليست، منظور کسانی است که تأکيدشان بر حقوق دولت مرکزی بوده است، چرا که دولت مرکزی دولت فدرال ناميده ميشود. از سوی ديگر طرفداران حزب دموکرات، بر عکس طرفدارن حزب فدراليست دوران ابتدای ايالات متحده آمريکا، تأکيدشان بر حقوق ايالات بود.

يکی از شخصيتهای اصلی حزب فدراليست الکساندر هاميلتون بود، که به همراه مديسون، نوشتارهای فدراليسم را نوشته است، که من قبلأ در کردستان، فدراليسم، و احساسات ملی ايرانيان آنرا بحث کرده ام. در واقع آن نوشته ها، کوشش هائی جهت توضيح ساختارهای قضائی کنترل و توازن، در درون يک سيستم فدرالی است، چرا که آمريکا خود در ابتدا، از الحاق تعدادی کولونی های نسبتأ مجزا بوجود آمده بود، و نه آنکه از يک رژيم متمرکز قبلی حاصل شده باشد، و وظيفه مقابل پايه گذاران آمريکا آنقدر شکل دادن ارگان های ايالتی نبود، که اساسأ موجود بودند، بلکه شکل دادن ساختارهای دولت فدرال بود، که بعد از انقلاب شکل گرفتند.

در نتيجه بسياری از تأکيدهای فدراليست ها برروی اختيارات دولت مرکزي، حتی باعث سوظن کسانی نظير جفرسون شد، که تا مدتها فکر ميکرد هاميلتون در پی ايجاد يک رژيم سلطنتی در آمريکا است. البته بعدها هاميلتون، در زمان کانديتاتوری جفرسون برای رئيس جمهوري، از جفرسون پشتيببانی کرد، با اينکه جفرسون از حزب رقيب بود. همچنين مديسون نيز بعدها بسيار به جفرسون نزديک شد، و به عنوان نامزد حزب دموکرات آن زمان، رئيس جمهور شد.

شايسته ذکر است که در دوران رياست جمهوری مديسون است که انگليس شهر واشنگتن را در سال 1814 تسخير کرده و کاخ سفيد و ساختمان کنگره را آتش زد، و مديسون به ويرجينيا رفت. يعنی نيروی استعمارگر انگليس، نه از فدراليست ها راضی بود، که بر دولت مرکزی تأکيد داشتند، و نه از دموکراتها که تأکيدشان بر حقوق ايالات بودند، و نبايستی برنامه هيچکدام از آنها را برنامه استعمار دانست. در مورد ايران هم به همينگونه زمانهائی بوده است که استعمار خواهان تجزيه ايران بوده است، و زمانهائی هم خواهان تمرکز بوده است. در نتيجه نسبت دادن برنامه دولت متمرکز يا برنامه سيستم فدرالی به استعمار غلط است.

حدود يک صد سال بعد از دوران پايه گذاران ايالت متحده، موضوع برده داری در ارتباط با فدراليسم در آمريکا طرح ميشود. ايالات برده دار، ادعا ميکردند که اين حق ايالتی آنها در سيستم فدرال است، که در ايالت خود بتوانند برده داری را حفظ کنند. در واقع علت آنکه حزب دموکرات، اساسأ نتوانست برای الغای برده داری موثر باشد، بخاطر آن بود که بخش بزرگی از آن حزب به اين اشتباه افتادند، که گوئی ايالات حق دارند حقوق انسانی آزادی بشر از بردگی را، از شهر وندان ايالت خود سلب کنند، در صورتيکه حقوق بشر بالاتر از حقوق ايالت است.

ابراهام لينکلن يعنی رئيس جمهور حزب جمهوريخواه، که در آنزمان حزب جوانی بود، به روشنی موضع الغای برده داری را در فراسوی حقوق ايالات طرح کرده، و برای آن مبارزه کرد، در صورتيکه حزب دموکرات نتوانست در اين برهه از زمان موضوع ارجحيت حقوق بشر بر حقوق ايالات را درک کند.

در جهان امروز نيز، در ارتباط با ايران، ما با مسأله مشابهی روبرو هستيم. آنها که درکشان از فدراليسم، حکومت های خانخانی قومی است، که بتوانند حقوق بشر را تابع حقوق ايالات کنند، درک غلطی از فدراليسم دارند، و از سوی ديگر نيز عده ای اين درک غلط از فدراليسم را مساوی خواست طرفدارن فدراليسم برای ايران مينمايانند، و با رد اين موضع غلط، سعی در بی اعتبار کردن برنامه حکومت فدرالی برای ايران دارند، و خواهان بازگشت استبداد به ايران بوده و در جهت ضديت با حقوق مليت های ايران کوشش ميکنند.

اشتباه امثال پيشه وری و فرقه دموکرات آذربايجان، نه دفاع آنان از حقوق مليت های ايران بود، بلکه پيوستن آنها به يک نيروی بيگانه بود، آنچه که اتفاقأ بسياری از مخالفين فدراليسم امروز دارند تکرار ميکنند، و آنها خواست برای حمله يک نيروی بيگانه به ايران، يعنی حمله آمريکا به ايران را، برای رسيدن به قدرت در ايران طرح ميکنند.

در واقع اشتباه اينان نظير اشتباه پيشه وری است. پيشه وری آنروز با ساده انديشی درباره متجاوزين خارجی آنزمان، و اينان امروز با ساده انديشی در ارتباط با متجاوزين خارجي، و هردو فراموش کرده و ميکنند که بهترين راه حل برای همه مردم ايران را، خود مردم ايران هستند که ميسازند، و آنهم در يک حکومت آزاد، و حمله هيچ نيروی تجاوزگر به ايران، راه حل آزادی و عدالت و ترقی آينده ايران نيست.

همانطور که در کردها و شکل گيری دولت مرکزی در ايران نوشته ام، آنچه مخالفين فدراليسم بيش از هر چيز از آن هراس دارند، ميتواند نتيجه عدم توجه آنها به خواستهای سياسی ايالات ايران شود، و آنهم تجزيه ايران نظير يوگسلاوی است. در واقع در دنيای کنوني، نه تنها دولت مرکزی ميتواند و بايد در برابر دولت های ايالتی بخاطر زيرپا گذاشتن حقوق بشر بايستد، نظير تجربه جنگ داخلی در آمريکا، بلکه نهادهای گلوبال نيز ميتوانند و بايستی در برابر دولتهای ايالتي، فدرال، و يا متمرکز، بخاطر سلب حقوق بشر بايستند.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير - ايرانسکوپ

http://www.iranscope.com


12 دی 1383 - January 1, 2005

 

 

  ده‌نگ‌وباس

  سیاسه‌ت

  كۆمه‌ڵایه‌تی

  هونه‌رو ئه‌ده‌ب

  ژنان

  زانست

  نێونه‌ته‌وه‌یی

  په‌رلان

  ئاگاداری

_________________

  ئێدیتۆڕی كوردی

  ادیـــتور فــارسـی

_________________

 

 

 

[Mediya 2000 - 2005 © Copyright]