حقوق ملی در عصر جهانی کردن
• مسئله تنها این نیست که آزادی
و برابری خوب است و ستم ملی بد، بلکه، بدون تردید، پی آمد فقدان کثرت گرائی
فرهنگی، انحطاط وپس رفت فرهنگی خواهد بود. و این کثرت گرائی فرهنگی، تنها می
تواند بربستری از برابری و آزادی در میان فرهنگ های موجود اتفاق بیفتد
• به نفع همگان است که ما نیز به تبعیت از آن چه که در اروپا و دیگر بخش های
جهان غرب می گذرد، خواستار ادغام کشورهای پیرامونی باشیم. البته باید تاکید کنم
که پیش شرط این کار، کوشش و مبارزه برای تحقق برابری و رسیدن به آزادی ملت ها
ست
بهروز امین
سه
شنبه ٢۶ آبان ١٣٨٣ – ١۶ نوامبر ٢٠٠۴
ايران کشور کثيرالمله ايست و من
هميشه از اين ديدگاه حمايت کرده ام که ملت های ساکن ايران بايد با يک ديگر
برابر و در حق و حقوق- حتی تا سرحد کسب استقلال خود از بقيه ايران- بطور کامل
آزاد باشند. مسئله آزادی زبان و فرهنگ؛ و آداب و رسوم ملی از نظر من نه فقط
ابهامی ندارد که حتی فراتر رفته و می گويم بحث و جدلی هم ندارد. و هميشه اعتقاد
داشتم که يا يک آدم آزادی خواه و دموکرات است و اين حداقل را قبول دارد و يا
نيست و طبيعتا؛ اين حداقل را هم قبول ندارد. راه سوم وجود ندارد.
با این همه، براين عقيده ام اما که در جهان واقعی و در زمان سیاست پردازی و
اقدام به عمل برای دست یابی به این حداقل آزادی ها بايد به تحولاتی که در جهان
می گذرد نيز توجه داشت. امروز در عصر جهانی کردن که با سلطه روزافزون شرکتهای
غول پيکر مشخص می شود حکومت های ملی بطور روزافزونی در برابر اين شرکتها کم
توان تر به نظر می آيند و اين شرکت ها نيزبرخلاف ادعای بعضی از دوستان راستگرای
ما؛ سازمان های خيريه ای نيستند. بلکه عمدتا برای کسب حداکثر سود می آيند و
همين که شرايط بهتری در جای ديگر بيابند؛ می روند و آن چه که به جا می گذارند
اگر خرابی وانهدام طبيعت نباشد- که در بعضی موارد هست- شماری از زنان و مردان
اند که کارشان را از دست داده اند. جماعتی که می مانند بايد برای جلب اين
«دزدان دريائي» عصر جديد شرايط نامساعدتر و احتمالا مزدهای پائين تری قبول
کنند و اگر چنين بکنند؛ ممکن است باز به کار گمارده شوند. واگر هم به اندازه
کافی «انعطاف پذير»نباشند که خوب؛ ديگر تقصير خودشان است!
در اين شرايط؛ می بينيم که در اروپای غربی که از ۵۰ سال پيش فرايند ادغام
اقتصادی را در پيش گرفته اند؛ شماره اعضای اين کلوپ اقتصادی به تازگی به ۲۵
کشور رسيده که بيشتر و بيشتر می خواهند در يک ديگر ادغام شوند. در امريکای
شمالی هم؛ امريکا و کانادا و مکزيک در همين راه قدم گذاشته اند (پيمان نفتا) و
با ديگر کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی که می خواهند به عضويت نفتادر بيايند
مذاکراتی صورت گرفته است. در آسيا نيز ژاپن و ديگر کشورهای منطقه: سازمان اسيان
را تشکيل داده اند. به عبارت دیگر، در اغلب کشورهای جهان؛ آن چه دارد اتفاق می
افتد؛ فرايند ادغام کشورهاست که از جمله پی آمدهايش؛ داشتن توان بيشتر در برابر
اين شرکت های غول پيکر بين المللی است.
عبرت آموز است که هم زمان با این تحولات در حهان غرب، در شماری از کشورهای
پیرامونی، ما شاهد حرکت در جهت معکوس ایم.
در اين شرايط؛ به عنوان یک ایرانی، من نه فقط خواستار آزادی کامل زبان و فرهنگ
و رسوم ملی برای ملت های ساکن فلات قاره ایران ام، بلکه عقيده دارم که در عصر
جهانی کردن که جهان را به سوی تک فرهنگی سترون می کشاند؛ اين آزادی ها و حمايت
و پشتیبانی از اين نوع کثرت گرائی ها از هميشه مهم تر است. به اعتقاد من مسئله
تنها این نیست که آزادی و برابری خوب است و ستم ملی بد، بلکه، بدون تردید، پی
آمد فقدان کثرت گرائی فرهنگی، انحطاط وپس رفت فرهنگی خواهد بود. و این کثرت
گرائی فرهنگی، تنها می تواند بربستری از برابری و آزادی در میان فرهنگ های
موجود اتفاق بیفتد. و اما؛ اگرچه حق جداشدن همین ملت ها را هم چنان به رسميت می
شناسم ولی بيشتر از هميشه معتقدم که در شرایط کنونی حاکم بر جهان، تنها برنده و
يا برنده اصلی استفاده از اين حق؛ شرکت های فرامليتی خواهند بود که راحت تر از
گذشته؛ اين کشورهای تکه و پاره شده را می بلعند به صورت مستعمره های جديدخود در
می آورند.
نمی دانم نمونه هم لازم است يا عاقل را اشاره ای کافی است!
به رسمیت شناخته شدن این حق به جای خود محفوظ، ولی به اعتقاد من، به نفع همگان
است که ما نیز به تبعیت از آن چه که در اروپا و دیگر بخش های جهان غرب می گذرد،
خواستار ادغام کشورهای پیرامونی باشیم. البته باید تاکید کنم که پیش شرط این
کار، کوشش و مبارزه برای تحقق برابری و رسیدن به آزادی ملت ها ست.
با آن چه که در برابر چشمان ما می گذرد من تا آن حد ديگر آزادی خواه نيستم که
با غفلت از این خطری که هست، بطور غير مستقيم و در پوشش «آزادی خواهي» خواهان
چيزی باشم که طبق تعريف، ضد استقلال و آزادی ملت هاست.
تا شمارا عقيده چه باشد؟