جنبش مدنی و مبارزه مسلـّحانه
جنبش مدنی – فرهنگی در کردستان
بر نفی جنبش مسلحانه ايستاده است و بنابراين خود را در راستا و درازای نبرد
مسلحانه نميبيند. در بهترين حالت يک ارتباط و پيوند نامستقيم با آن دارد. جنبش
مدنی چونکه بر اساس طبقات و قشرهای مدرن جامعه ايستاده است و از آنها نيرو
ميگيرد (بر خلاف جنبش مسلحانه که در کردستان بيشتر بر قشر و طبقات پيشامدرن
تکيه داشت) خود بيانگر گذر جامعه از فازی به فازی ديگر است و بنابراين نه تنها
خود را مديون جنبش مسلحانه نميبيند، بلکه سعی در عبور قطعی از پيامدهای آن دارد
فرخ نعمت پور
جمعه
٢٢ آبان ١٣٨٣ – ١٢ نوامبر ٢٠٠۴
جنبش مسلحانه در کردستان ايران
عملا" بعد از به قدرت رسيدن کُردها در کردستان عراق و بعد از فراز و نشيبهايی
چند سرانجام از حضور مسلحانه ی خود بازماند و اکنون اگرچه حاملان آن در مقرات
خود شکل نظامی خود را حفظ کرده اند، اما از لحاظ فرم مبارزاتی به حالتهای
تبليغی و سياسی روی آورده و عملا" از حضور مسلحانه وسيع و فصلی در کردستان
ايران بازمانده اند. البته واضح است که اين تغيير در رويه، نه ناشی از تغيير در
ديدگاه ها، بلکه ناشی از وضعيت جديد سياسی منطقه است و به نظر من در صورت پيش
آمدن فرصتهای جديد، احزاب مسلح دوباره به مبارزه مسلحانه روی خواهند آورد و
اساس حضور علنی خود را که بر شکل نظامی ايستاده است، دوباره در همان فرم به
منصه ی ظهور خواهند رسانيد. و اين به قوت خود باقی است تا آنگاه که فرم نظامی
تشکيلات اين سازمانها دگرگون شود.
اما فارغ از اينکه در آينده چه خواهد شد، اکنون يک چيز مسلم است و آن اين است
که بنابر تحولات منطقه، حضور مسلحانه در طرح و ارتقاء مسئله کُرد در کردستان
ايران ناپديد شده و اين با توجه به تنوع احزاب مسلح و ماندگاری آنها، ميتواند
چرخش مهمی در جنبش کردستان باشد و در پيش روی ما منظر ديگری از وضع موجود ترسيم
نمايد. و به موازات عقب نشينی حضور مسلحانه و در زير تاثير جنبش اصلاح طلبی در
سالهای گذشته ما شاهد رشد حضور مدنی جنبش در داخل کردستان ايران در شکل حرکتهای
فرهنگی، تشکلهای مدنی و غيره هستيم. حرکتی که لااقل برای حفظ تداوم کار خود به
شدت بر استقلال خود از احزاب تاکيد ميکند و حاضر نيست در معادلات حزبی- سياسی
خاص قرار گيرد. اين حرکت حتی به بازخوانی مفاهيم حزب، حضور مسلحانه و حوادث دو
دهه ی پيش پرداخته است و متاثر از افکار مدرنيستی به شکستن بتها مشغول است و از
اين زاويه می خواهد به شکستن بن بست وضع موجود (وضعی که خلاف رشد طرح دمکراتيک
مسئله کُرد است) ياری رساند.
ازطرف ديگر شکل نظامی حضور احزاب و در همان حال برجسته شدن حضور تبليغی سياسی
ميتواند به تعميق بحران در داخل احزاب مسلح منجر شود و آنها را در مسير
دشواريهای تازه قرار دهد. به نظر من تناقض مابين اين دو حالت نميتواند به اين
شيوه ادامه يابد و سرانجام بايد يکی از آنها به نفع ديگری کاملا" عقب نشينی
کند. از طرف ديگر اگر حضور در شکل نظامی تا حال مانع از ارتباط ارگانيک جنبش
فرهنگی با احزاب مسلح بوده، ادامه شکل نظامی در اين شرايط که حضور فرهنگی رشد
بزرگی از خود نشان ميدهد، باز می تواند به دوری و جدايی بيشتر احزاب مسلح از
جنبش فرهنگی مدنی منجر شود و عملا" آنان را از تاثيرگذاری قاطع بازدارد.
البته در شرايط امروز عراق که هنوز وضع تثبيت شده نيست يکی از بهترين ضمانت ها
برای حضور و تداوم امنيت اين احزاب، حفظ بافت مسلحانه است و اگر چرخشی از لحاظ
فرم حضور پيش بيايد، بعد از تثبيت وضع عراق به کلی است. همچنين احتمای تقابل
نظامی آمريکا و جمهوری اسلامی و نيز تناقضات هميشگی ايران و عراق انگيزه و
زمينه مساعد ديگری است در حفظ همين بافت، و همچنين انتقال اين بافت بعد از هر
تحول سياسی احتمالی و پيش بينی نشده، ضمانت مهمی برای خيزش به سوی قدرت است.
بنابر اين پيش از اينکه روندهای ناظر بر تحولات مدرن در تصميم گيری اين احزاب
جهت حضور يا عدم حضور مسلحانه دخيل باشند، در حقيقت پراگماتيسم است که تعيين
کننده ی چگونگی اين حضور است. تشکيلات نظاميی که سالها در راه آن تلاش شده،
چيزی نيست که بخواهند از دست بدهند و سايه آن آنقدر سنگين است که در ذهن آنان
حضور سياسيشان با حضور نظامی يکی شده است. و از طرف ديگر، آنان بنابر تجربه ی
طولانی دريافته اند که هميشه معادلات و تحولات سياسی منطقه چنان بوده که به
نوعی سرانجام فرصتی برای حضور مسلحانه فراهم آورده است و روند تحولات سياسی
لااقل تا آينده ای نه چندان نزديک هم در مسير طرد اين حضور نيست و برعکس شايد
در طرحهای آمريکا و يا در روند تناقض حکومت تازه عراق و ايران سرانجام مفرّی
برای حضور مسلحانه در آينده ، همچون گذشته فراهم شود.
به نظر من از دو ديدگاه ميتوان به حضور و ساختار مسلحانه توجه نمود: ديدگاه اول
آن است که همانند گذشته و به شيوه کلاسيکی (حضور مسلحانه برای طرح مسئله کُرد)
با قضيه روبرو شد، که اين ديدگاه بيشتر ناظر بر استفاده از امکانات منطقه ای و
فرا داخلی است و ديدگاه دوم آن است که بنابر تحولات اخير (امکانات ارتباطی با
داخل کشور، رشد قضيه کُردی، سيستم اداره کُردی در کردستان عراق و تاثير آن بر
کردهای منطقه) ساختار مسلحانه را باز تعريف کرد و در پروسه های معين آنرا کوچک
و کوچکتر کرده و به طور قاطع آن را تابع ساختارهای مدنی و سياسی حضور خود کرد.
در گذشته يکی از دلايل (و عمده ترين آن) توجيه مبارزه مسلحانه اين بود که دشمن
امکان ديگری باقی نگذاشته است، اما اکنون که امکانات ديگری در بطن جامعه و در
سطح منطقه و جهان رشد کرده است، ديگر اين توجيه کلاسيکی موضوعيت خود را از دست
ميدهد و اينبار شايد توجيه ديگری برای مبارزه مسلحانه پيدا شود و آن اين است که
کردستان ايران از طريق همين ساختارهای مسلح احزاب است که ميتواند وارد معادلات
منطقه ای شود و در تحولات آينده نقش مهمی ايفا کند. يعنی در گذشته دليل مبارزه
مسلحانه تنها حفظ حضور خود بود و اکنون تضمين حضور و قدرت يابی خود در تحولات
آينده است. و اينچنين محرز ميشود که حضور مسلحانه در اساس ماهيت احزاب مسلح را
تشکيل ميدهد و نه اينکه تنها طريقی برای حضور و طرح خواستها. (کردستان عراق در
اين مورد خود نمونه جالبی است. احزاب مسلح آنجا از طريق همين بازوی مسلح خود
پديده ی يگانگی حزب – دولت را شکل بخشيدند. البته هنوز صحبت کردن از دولت بسيار
زود است اما به کلی منظور پروسه ای است که در آن پديده ی حزب و قدرت سياسی
کاملا" با هم عجين و يگانه ميشوند).
همچنين اکنون رشد طرح مدنی و فرهنگی قضيه کُرد در داخل کردستان ايران و عقب گرد
و ايستايی جنبش مسلحانه، چه بخواهيم چه نخواهيم به علت دوری اين دو فضا از
همديگر (يکی در فضايی خشونت طلب و ديگری در فضايی مدنی) و به علت اختلاف شکلی و
ماهيتی آن، فاصله ای ميانشان درست شده است و اين فاصله به يک اختلاف مرحله ای
فراروئيده است به طوری که نمی توان آنها را منطبق بر هم دانست. هر کدام از آنها
محصول شرايط خاص خودشان هستند و تعريفهای خاص خود را دارا هستند. به نظر من
پافشاری احزاب بر شکل مسلحشان آنان را بيشتر از فضای داخل کردستان ايران دور
ميکند و روند بيرونی کردن آنان را تشديد ميکند. تجربه ی چند سال اخير نشان داده
است که حضور مسلحانه آنقدر که ارتباط احساسی مابين احزاب و مردم درست ميکند،
ارتباط ارگانيکی درست نمی کند. زيرا اگر ارتباط ارگانيکی درست می کرد در چند
سال اخير شاهد رشد جريانهای مانند پ.ک.ک در کردستان ايران نمی بوديم (اين در
حالی است که احزاب کُردی ايرانی مدعی عمق و وسعت نفوذ خود در کردستان ايران
هستند).
اساسا" حضور مسلحانه طوری است که ميتواند (از هر طرف که باشد) در افکار عمومی
کُردی سريع مورد توجه واقع شده و بويژه در ميان نسل جوان نفوذ پيدا کند. و اين
آن زمينه عمومی است که به همه ی احزاب مسلح قدرت می بخشد و آنان را سريع به وسط
گود می کشاند. البته نبايد تاثير خود احزاب را در به وجود آوردن همچين گرايشی
در افکار عمومی ناديده گرفت. سالها مبارزه ی مسلحانه ی آنان، شاخص تازه ای را
وارد جامعه ی کُردی کرده است. در حقيقت مبارزه ی مسلحانه در جامعه ی کردستان يک
کاراکتر تاريخی پيدا کرده است و حتی در نبود احزابی با جلوه های مسلحانه، باز
ميل وافری به مبارزه مسلحانه و تاثيرات آن وجود دارد . حتی در فضای کنونی که
جلوه مدنی طرح قضيه کُردی رشد چشمگيری از خود نشان داده است، ميل به مبارزه ی
مسلحانه هنوز نفوذ وسيعی دارد. و شايد درست اينجا اين سوالات مطرح شوند که
رابطه و پيوند ميان اين دو شکل مبارزه چگونه است و نوع و تاثير جنبش مدنی کُردی
بر مبارزه ی مسلحانه جيست و آيا اين شکل نوين قدرت اين را دارد که در پروسه ی
رشد خود بر فرهنگ مسلحانه تاثير بگذارد و سرانجام احزاب خود را بيافريند؟
به نظر من ميتوان از دو دروازه وارد اين بحث شد:
اول از زاويه ی ديد جنبش مسلحانه و دوم از زاويه ی ديد جنبش مدنی.
1- زاويه ديد جنبش مسلحانه:
از زاويه اين ديد، جنبش مدنی-فرهنگی يکی از پيامدهای حضور مسلحانه است. به نظر
آنان چندين دهه مبارزه سخت و خونين و رو در رو، افکار ملی گرايی را رشد و
ارتقاء بخشيد و جای پای آن را در افکار عمومی مستحکم کرده و آن را به يک نيروی
مادی توده ای بدل نمود. بنابراين تفکر، مبارزه ی مدنی-فرهنگی مؤخر است و تابعی
است از حضور مسلحانه. به نظر آنان اکنون نيز اين فرم مدنی از مبارزه مسلحانه
الهام ميگيرد و به طور ريشه ای اما نامشهود متکی به آن است و از وجود آن فيض می
برد. در اينجا رابطه به يک رابطه ی مادر فرزندی تنزل می يابد و اين جنبش مدنی
لااقل در درون رشد خود باز متکی به مادر است و از آن الهام می گيرد. باشد که
گاه گاه اين فرزند چموشی کرده و بنيانهای مادر خود را به چالش کشد، اما اين
عصيانهای فرزندی است که در نهايت باز در همان تعريف فرزند ميگنجد و نمی تواند
منکر اصل خود شود. بنابراين ميتواند با توبيخ، سرزنش و يا برخورد محکمی آن را
در جای خود نشانيد. از اين زاويه ديد، در پيوند متقابل تأثيرگذاری، اين شکل
مسلحانه است که تأثيرگذارتر است و رابطه هماهنگ و برابری از اين لحاظ متصور
نيست. بنابراين اگر اين جنبش مدنی-فرهنگی بخواهد جلوه های سياسی خود را در شکل
احزاب متبلور نمايد، اين امر بخشودنی نيست و بايد با آن شديدا" برخورد کرد زيرا
احزاب مسلح وجود دارند و و نميتوان بديلهايشان را آفريد.
اما ميتوان چندين سؤال پيش روی اين گرايش گذاشت و پرسيد: اگر واقعا" شکل مدنی،
فرزند گريزناپذير شکل مسلحانه است، چگونه می توان اين ارتباط و وابستگی را
تصوير کرد؟ آيا تنها به لحاظ اشتراک در طرح مسئله کرد ميتوان به اين نتيجه
رسيد؟
البته نميتوان منکر تأثير جنبش مسلحانه بود، اما يک بعدی کردن اين تأثير می
تواند ما را از ماهيت واقعيت جنبش مدنی دور کند و به درک غيردرست از آن
بيانجامد. پرسش اين است جنبش مسلحی که به علت ساختار خود از غنای فکری و فرهنگی
دور است، چگونه می تواند مبدع بی چون و چرا و يگانه ی شکل مدنی_فرهنگی باشد که
اينچنين از لحاظ فکری متنوع و عميق و چند سويه است و ريشه در مکاتب فکری
گوناگون دارد و آيا چنين جنبشی که از شرايط قانونی بوجود آمده استفاده ميکند و
از راهکارهای بحث و گفتگو و ترويج عقل گرايی و تعميق دموکراسی خواهی الهام
ميگيرد و عملا" فراتر از هرم قدرت، با بافت سنتی و عقب افتاده ی جامعه نيز
درگير است، اصولا" ميتواند چنان کوچکتر از شکل مسلحانه باشد که اينچنين هميشه
موخر و تابع باشد؟ اين زاويه ديد فراموش ميکند که حضور مدنی-فرهنگی به
فاکتورهای ديگر نياز دارد که در طاقت حضور مسلحانه نيست. و اساسا" حضور مسلحانه
بنابر ماهيت مليتاريستی و خشن خود نميتواند آفريننده ی حضور مدنی باشد. اگر اين
تعبير آنان درست باشد ميبايست درست در اوج قدرت مبارزه ی مسلحانه به همان نسبت
حضور مدنی-فرهنگی سريعتر شکل می گرفت، اما نه تنها چنين نشد بلکه عملا" برعکس
نيز شد. پيش از هر چيز حضور مدنی-فرهنگی به حضور و گستردگی قشر تحصيل کرده ای
نياز دارد که پيش از هر چيز از بطن پروسه ی آموزش بيرون می آيد و اين درست در
حالی بود که مبارزه ی مسلحانه، جوانان را از اين پروسه دور می ساخت و آنان را
روانه کوهها و مناطق غير شهری می کرد. همچنين حضور مدنی به فضای نسبتا" باز
سياسی اجتماعی منوط بود که اتفاقا" مبارزه ی مسلحانه با حضور خود اين گشايش را
به تأخير می انداخت. اصولا" شکل مسلحانه به علت اختلاف ماهوی با شکل مدنی، هيچ
وقت قادر به درک واقعی آن نيست و نمی تواند خود را با آن هماهنگ کند. به عنوان
نمونه در ساختار مسلحانه اغلب انسانهای دگم، نامنعطف، متعصب و سختگير حضور
دارند و اين در حالی است که در حضور مدنی-فرهنگی هميشه انسانهای منعطف، نا
ايستا از لحاظ انديشگی و آسانگير از لحاظ برخورد حضور دارند. همچنين حضور مدنی
به راهکارهای عملی حضور در درون جامعه اعتقاد دارد ولی حضور مسلحانه شکلی است
که از برون تغذيه ميکند.
2- زاويه ديد جنبش مدنی-فرهنگی:
شايد به ميان آوردن و طرح اين زاويه ديد اصولا" مقدور نباشد زيرا برخلاف زاويه
ديد جنبش مسلحانه، اين يکی فاقد يک ديد مشخص، تبليغ شده و اعلان شده است و
اصولا" جنبش مدنی-فرهنگی يک کليت ناهمگون و از لحاظ شکل نادست يافته است و
تبلور سازمانی و شکل خاص خود را ندارد و اين در حالی است که جنبش مسلحانه دارای
ساخت و شکل خود در فرم احزاب سياسی است، قدمتی نسبتا" ديرينه دارد و تاريخا"
جايگاه خود را يافته است. اما به هر حال بنا بر گرايشات کلی يک جنبش
مدنی-فرهنگی، ميتوان تا حدی از زاويه ديد آن صحبت کرد، زيرا عليرغم ناهمگونی آن
ميتوان بر اساس فلسفه وجود نهادهای مدنی، زاويه طرح انديشه های درون آن، و نيز
بحث های کم و بيش ناشکافته ای که اينجا و آنجا روی مبارزه مسلحانه شده است، به
اين دست يافت و تا حدی مشخصه های آن را ترسيم نمود (نهادهای مدنی بر مبنای
شرايط موجود داخلی خود را شکل می دهند و بر نفی مطلق شرايط موجود نه ايستاده
اند. همچنين تنوع و گستردگی بحث ها در درون يک جنبش مدنی در اساس فراتر از
پذيرش يک زاويه ديد مشخص مثلا" مبارزه ی مسلحانه است).
به نظر من اين جنبش بر اساس نفی جنبش مسلحانه ايستاده است و بنابراين خود را در
راستا و درازای نبرد مسلحانه نميبيند. بلکه بر نفی آن ايستاده است و بنابراين
در بهترين حالت يک ارتباط و پيوند نامستقيم با آن دارد. جنبش مدنی چونکه بر
اساس طبقات و قشرهای مدرن جامعه ايستاده است و از آنها نيرو ميگيرد (بر خلاف
جنبش مسلحانه که در کردستان بيشتر بر قشر و طبقات پيشامدرن تکيه داشت) خود
بيانگر گذر جامعه از فازی به فازی ديگر است و بنابراين نه تنها خود را مديون
جنبش مسلحانه نميبيند، بلکه سعی در عبور قطعی از پيامدهای آن دارد و به آن
همچون ماده ی خام طرحی دگر مينگرد. و اساسا" بنابر سرشت و پروسه روند کنونی
مدرنيزاسيون در ايران ( و به طبع آن در کردستان ) می رود که هر قدم تقويت شود و
بيشتر و بيشتر ماهيت، عقل و سنت مسلحانه را به چالش بکشد. از طرف ديگر اگر
احزاب مسلح درفکر تسخير و تسلط مداوم بر همه ی ميدانها و از جمله بر تحرک مدنی
است، اما جنبش مدنی از زاويه تسلط بر زمينه های تحرک خود نمينگرد، بلکه بيشتر
از ماهيت متحرک خود که دست اندازی و تحريک و تحرک و بازنگری و تعميق در تمامی
زمينه های ديگر است، به پروسه ی پيشبرد کار خود مينگرد. اين جنبش تسخير کننده
نيست و آنچنانکه در نفی زمينه ای سياسی و فکری و فرهنگی موجود برآيد، مدام در
نفی خود نيز برمی آيد و اين چنين جامعه را در يک خود انديشگی ای مداوم ارتقاء
ميدهد و شايد علت ناهمگونی و عدم يک سازمان مشخص آن نيز همين باشد. همچنين به
علت اينکه حضور خود را مديون تناقضات منطقه ای نميبيند، ميتواند انقطاع تداوم
نسلها را بزدايد و تاريخی مداوم ايجاد کند و اينچنين زمينه های کمی و تحولات
کيفی را ايجاد کند.
همچنين اين جنبش طبيعتا" به دنبال بروزات سياسی خود در جلوه احزاب است و بنابر
شرايط داخلی خود بيگمان در پی ايجاد آن است. و اين درست يکی از آن نقاطی است که
احزاب مسلح آن را برنمی تابند.
***
در خاتمه بايد بگويم که شکست اصلاح طلبی حکومتی و حضور سنگين نظامی آمريکا در
منطقه (که به رشد قدرت اقتدارگرايان در ايران انجاميد) به اين جنبش مدنی-فرهنگی
ضربات جدی وارد آمده، اما آن را از حضور بازنداشته است و اصولا" سنگينی حضور آن
چنان است که اکنون احزاب مسلح در انديشگی به دنبال آن می روند و سعی می کنند با
چاپ مقالات و و نيز انتشار مجله هايی در جنب کار روتين سياسی خود، به نوعی
هماهنگی خود را با آن نشان دهند، اما حفظ ساختار نظامی با قبول انديشه ها و
شيوه های مدرن کار در تناقض است و همين تناقض باعث اصلی ضعف آنان در هماهنگی با
اين جنبش مدنی- فرهنگی است. ساختار نظامی مانعی مهم در راه به هم پيوستن احزاب
مسلح کُردی با پروسه مدنی-فرهنگی است و مانع جذب افراد حامل آن به اين احزاب
است. همچنين اميد به تحولات از طريق مداخلات آمريکا، احزاب مسلح را به ساخت
نظامی خود دلگرمتر می کند و اين نيز خود مانع ديگری است بر چشم انداز تحولات
احتمالی آنان در مسير جنبش مدنی-فرهنگی.
10/11/2004