iran-chabar.de
       

"عشق آزاد"

نگاهی به نگاه ِ اسد سيف در" سنگی برگورسنت "

آيا "عشق آزاد" و "روابط آزاد دختر و پسر" همتراز و يکسان هستند؟ آيا رابطه ی دختران و پسران هميشه همراه با عشق است؟ و آيا عشق برابر است با رابطه ی سکسی و همخوابگي؟

•در برخی کشور های اروپايی که روابط دختران وپسران به لحاظ حقوقی و آداب و معاشرت حاکم بر جامعه محدوديتی ندارد، حتا اگر دوستانه و بدور از هرگونه غل و غشی ارزيابيشان کنيم باز هم نمی توانيم  تحت عنوان چيزی بنام ِ "عشق آزاد" جايشان دهيم.

کيومرث عزتی

 

پنجشنبه ٢٣ بهمن ١٣٨٢ – ١٢ فوريه ٢٠٠۴
درمقاله ی "سنگی برگورسنت" اسد سيف نقدی به روشنفکرِ ايرانی نوشته، که درآن بطورمشخص به جلال آل احمد و" سنگی برگوري" پرداخته است. محمد مختاری وآرامش دوستدار نيزبه نوبه ی خود، هريک درزمينه های معين ديگری دراين عرصه فعاليت چشمگيری داشته اند. آرامش دوستدارنگاه روشنفکرايرانی را دينخوارزيابی ميکند ومختاری مناسبات حاکم برجامعه ی ايران،ازجمله روشنفکر انش را شبان رمگی می داند. اسد سيف هم دراين مقاله بردوام بودگی ِ سنت وديدگاهای سنتی را در روشنفکری مثل جلال بجا وبه خوبی بررسی می کند. اما مقاله ی مزبوراز پاری کاستی ها و کژ انديشی ها دررنج است. چون من هم خود را همراه ِ اين جريان فکری می دانم، حيفم آمد ازکنارکاستی های آن بگذرم. درمتن"سنگی برگورسنت" می خوانيم:

" جلال آل احمد عشق آزاد وروابط آزاد دختروپسررا بر نمی تابد..." *

جمله ی بالا فراگيرنده ی نگاه ويژه ای به يک رابطه ی اجتماعی ِ معين است. آيا "عشق آزاد" و "روابط آزاد دختروپسر" همترازويکسان هستند؟ آيا رابطه ی دختران وپسران هميشه همراه با عشق است؟ وآيا عشق برابراست با رابطه ی سکسی وهمخوابگي؟ برای پاسخيابی ناچاريم با کاتگوری ِ دوستی وعلاقمندي، خودمان را درگيرکنيم. عشق ِ زمينی آيا چيزی است جدای ازعلاقه ودوستي؟ آيا می توان بنياد عشق را خارج ازدوست داشتن، خوش آمدن وعلاقمندی مورد شناسايی قرارداد؟ به باور من بنياد عشق را نمی توان خارج ازمداردوست داشتن وعلاقه پيدا کردن به چيزی يا کسی ارزيابی کرد. براين اساس عشق را بعنوان مرحله ومدارج بالاتری ازدوست داشتن درانسان بازمی يابيم. زيرا بدون دوست داشتن وعلاقه مند شدن نمی توان سراغی ازعشق درانسان گرفت. ازاين ديدگاه عشق بربنياد انگيختارِ دوستی ايجاب واستوارمی گردد، واين انگيختارنزد آدم های مختلف بدون شک متفاوت وگونه گون ومبتنی است برپيشينه وزمينه های فرهنگی اجتماعی وهمچنين روحيات فردي.

همخوابگی ( سکس)

همخوابگی آيا رابطه ای عشقی است؟ همخوابگی وعشق آيا يکسان وهمترازند؟ يا اينکه دوپديده ی متفاوت وجدای ازهم اند که گاهن برهمديگرمنطبق ودرهم جاری می شوند. انسان دررابطه وبا رابطه زنده وتوانمندی ادامه ی حيات می يابد. و رابطه اجباری  يا اختياری برقرارمی گردد. رابطه ی اجباری بازتابی ازمناسبات اجتماعي، اقتصادی وسياسی می باشد که ممکن است هرگز ربطی به علاقه و دوستی پيدا نکند. در حاليکه بنياد روابط اختياری علاقمندی است، رابطه ی والدين وفرزندان و نيز خواهران و برادران گر چه حداقل ازجانب بچه ها اختياری نيست اما بازتابی از دوست داشتن است، ودر موارد زيادی حتا عشق را به نمايش می گذارد. پس روابط اختياری که بنيادشان علاقه و دوست داشتن است می تواند هرگز ربطی به سکس و همخوابگی نداشته باشد.

حال ازسويه ی ديگری بنگريم. خود فروشی زنان ومردان درجهان ِ امروزپديده ای آشناست. اگرچه ممکن است مراجعه کنندگان ِ به اين محلات به ازای پرداخت مبلغی ازنظرسکس ارضا شوند، ولی اغلب رابطه ای اجباری ازهردوسومی باشد ونه اختياري، وهيچ ربطی هم به علاقمندی ندارد چه رسد به "عشق آزاد" يا"عشق دربند"، خودفروشی امری اختياری نيست وخريدارِ لحظه ای اين تن نيز اگرامکان ديگری داشته باشد به اين چند لحظه دل خوش نخواهد کرد. ونيزدربسياری ازکشورهای اسلامی مردان درحاليکه هيچ حقی برای همسرانشان حتا درروابط اجتماعی کاملن عادی هم قايل نيستند وآنها را محدود می کنند، اما خودشان به هزار ويک شکل درپی ارضا تمايلات جنسی خود ـ چه ازطريق رابطه با تن فرو شان، صيغه ويا حتا رابطه ی مخفی با زنان ديگرـ هستند، که اينها هيچيک بطور مشخص ربطی به عشق ودوستی وعلاقمندی ندارند. بازگردم به اصل مطلب.

اگرعشق پرآيی وسرشاری ِ افراد ازدوست داشتن وعلاقمندی است، عشق اگربيانگرتمايلات روحی وروانی ای خاص وپيامد ِ زمينه های پيشينی ِ علاقمندی ودوست داشتن است، ممکن وميسرمی شود که درموارد معين ومحدودی برسکس وهمخوابگی منطبق گردد، اما برعکس ِ آن، هرگونه همخوابگی ربطی به عشق ودوست داشتن پيدا نمی کند. بلکه دراکثرقريب به اتفاق موارد همخوابگی نه پيامد علاقمندی وعشق، که رفع نيازی يکجانبه ويا يک طرفه است. همچنانکه بسياری روابط اختياری بين انسان ها وجود دارد، که عاشقانه اند ولی سکسی نيستند وبه همخوابگی هم منجر نمی شوند.

دربرخی کشورهای اروپايی که روابط دختران وپسران به لحاظ حقوقی وآداب ومعاشرت حاکم بر جامعه محدوديتی ندارد، حتااگردوستانه وبدورازهرگونه غل وغشی ارزيابيشان کنيم بازهم نمی توانيم  تحت عنوان چيزی بنام ِ "عشق آزاد" جايشان دهيم. بعبارت ديگربطورواقعی هم اينگونه روابط درمقوله ی "عشق آزاد" نمی گنجند. البته درمحدوده ی همخوابگي، تنها صحبت برسرربطه ی زن ومرد نيست بلکه فراگيرنده ی رابطه ی زنان با همديگرومردان با همديگرـ همجنسخواهان ـ  نيز می باشد ودراينگونه کشورها آزادی انتخاب درسکس  بعنوان امری خصوصی وفردی جا افتاده است. اما با اين حال هيچيک ازاين موارد درکاتگوری ِ "عشق آراد" جای نمی گيرند.

زن ومردی که تنها برای يک ويا چند شب تصميم می گيرند با همديگربخوابند، آيا عاشق همديگرند؟ همديگر را دوست دارند؟ يا اينکه خيلی ساده خوششان آمده ودوست داشته اند که شبی را با هم خوش گذرانده و حال کنند؟ وچه بسا که چشم هريک به دنبال کس ديگری بوده است، اما بخاطرنا کامی به اين ديگر تن درداده است.

اضافه کنم چيزهای ديگری هم که مرا واداشتند تا به کاستی های مقاله ی "سنگی برگورسنت" بپردازم.

عبارتند از:

الف: بسياری ازروشنفکران ايراني، بويژه درخارج ازکشورنيزتابعی ازاين جربان اند.

ب: ومهمتراينکه اين همان گويی نزد روشنفکرايرانی تاريخی بس طولانی دارد. واينهمانی ساده ما را ازانديشه ورزی بازمی دارد. کمااينکه دراينجا اسد سيف هم با يک اينهمانگويی ساده دوپديده ی مختلف وغيرهمجنس را درهم آميخته است. اولن با به کارگيري" عشق آزاد"، درحقيقت عشق دربند را هم تداعی می کند ودوم اينکه عشق را با هرگونه رابطه ی آزاد دختروپسريکی می پندارد واين درحالی است که اينها ازيک جنس نيستند.**   

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* تاکيد ازمن است.     

** از يک کمبود اساسی ِ"سنگی برگورسنت" بخاطر در دسترس نبودن کتاب "سنگی برگوري" و مقدمه ی فرج سرکوهی فعلن درمی گذرم اما بعدن حتمن ادامه خواهم داد.

ژانويه دوهزاروچهار

[Mediya.Net 2000 - 2005 © Copyright]